بازگشت

وارد شدن حضرت به داخل آتش


امام باقر عليه السلام فرموده است: اگر در مجلسي وارد شدي و جايي نشستي كه شرف و بزرگي تو به تو اجازه ي نشستن نمي دهد، از نظر اثبات فروتني بنشين.

و به سند خود از جابر جعفي روايت كرده كه گفت: به عبدالله بن حسن كه ادعاي امامت داشت برخوردم، پس چون مرا ديد، به من و حضرت باقر عليه السلام دشنام داد. هنگامي كه خدمت حضرت باقر عليه السلام شرفياب شدم و حضرت مرا ديد، در حالي كه مي خنديد فرمود: اي جابر! عبدالله بن حسن را ديدي و من و تو را دشنام داد؟ گفتم: آري. فرمود: اكنون اولين كسي را كه مي بيني همان عبدالله بن حسن است. ناگاه ديدم عبدالله داخل شد. هنگامي كه نشست حضرت به او فرمود: چه چيز تو را به اينجا آورده است؟ گفت: شما هستي كه چنين و چنان ادعا داري و مي گويي (پدر و مادر او و...)؟

حضرت فرمود: واي به حال تو! زياده گفتي و از حد خود تجاوز نمودي.

اي جابر! عرض كردم: بله مولاي من! فرمود: در منزل گودالي



[ صفحه 125]



حفر كن؛ حفر كردم. فرمود: براي من هيزم زيادي بياور و در اين گودال بريز؛ دستور حضرت را انجام دادم. فرمود: آتش به هيزمها بزن تا شعله ور شود. من اطاعت كردم. سپس حضرت فرمود: اي عبدالله بن حسن! اگر راست مي گويي، برخيز و داخل آتش شده و سالم بيرون بيا! عبدالله گفت: شما برخيزيد و قبل از من داخل شويد. حضرت برخاست و داخل آتش شده و هم چنان با پاي مبارك آتش ها را لگدكوب كرده تا آن كه همه ي آتش خاموش و خاكستر شد. بعد حضرت خارج شده و نشست و عرق از صورت مباركش پاك مي كرد.

سپس فرمود: برخيز، خدا تو را از خير و نيكي دور بدارد. چقدر زود است كه برسد به تو، آن چه به مروان و اولادش رسيد. (اشاره به هلاك شدن اوست.)



[ صفحه 126]