بازگشت

خيانت نكن


زن به شوهرش گفت: مرد، مگر قرار نبود به مكه برويم و آن جا سكونت كنيم، تمام وسايل و اثاثيه را جمع كرده ام و آماده است، پس چرا اين دست و آن دست مي كني.

- چند روزي صبر كن، كار واجبي دارم كه حتماً بايد انجامش بدهم.

- يعني دوباره وسايل و اثاثيه را باز كنم و بسته بندي ها را به هم بزنم؟

- آري، چاره اي نيست.

- ولي تو كه از من بيشتر براي سكونت در مكه لحظه شماري مي كردي، پس چه شد، اين كار واجبت چيست.

- ببين زن، همان طور كه مي داني من به يكي از مردم اين شهر مبلغي بدهكارم، مدت زيادي است كه قرض گرفته ام، بايد آنرا بپردازم يا نه؟

- آن مرد «مرجئي» [1] را مي گويي، ولش كن، او كه دين و ايمان



[ صفحه 32]



درست و حسابي ندارد، تازه نياز هم ندارد، چند روز ديرتر طوري نمي شود.

- زن، من به او مديونم، چرا متوجه نيستي.

- آخر او كه مذهب ساختگي دارد و امامان هم پيروان آن مذهب را لعن كرده اند، اگر نپردازي نيز گناهي نكرده اي.

ابوثمامه با خشم به زنش نگريست و گفت: از خودت فتوا مي دهي؟ هيچ مي داني چه مي گويي، براي يك نامسلمان آتش جهنم را بر خود هموار كنم؟

- پس چرا تا چند روز پيش به اين فكر نيفتاده بودي.

- چند روزي پيش كه براي بررسي اوضاع مسكن و شغل و... به مكه رفته بودم امام باقر را ديدم. به او گفتم كه قصد سكونت در مكه را دارم، اما مقداري بدهي دارم و نظر او را در مورد اين كه بعدها بدهي آن مرد «مرجئي مذهب» را بپردازم پرسيدم.

- خب، امام چه گفت.

- برخيز و مقداري آب بياور تا بگويم.

زن با عجله برخاست و از كوزه آب ريخت و براي شوهرش آورد، در مقابل او نشست و گفت: حتماً امام هم با نظر من موافق بود، نه؟

مرد آب را تا آخر سر كشيد و دستي به ريش هايش كه خيس شده بود كشيد و گفت: اتفاقاً نه، او فرمود «به سوي طلبكارت بازگرد و قرضت را ادا كن، مصمم باش به گونه اي زندگي كني كه هنگام مرگ و ملاقات با خدا به كسي بدهكار نباشي» .

ابوثمامه به زنش نگاه كرد، ديد كه خيلي تعجب كرده و ادامه داد:



[ صفحه 33]



امام باقر عليه السلام حرفي زد كه بيشتر به غيرتم برخورد.

- چه گفت.

- گفت «مؤمن هرگز خيانت نمي كند» .

- مگر مي خواهيم خيانت كنيم.

- نپرداختن بدهي هم يك نوع خيانت است.

مرد برخاست و با كمك زنش وسايل را دوباره سرجايش چيد و تصميم گرفتند تا پرداخت بدهي شان آن جا بمانند. [2] .



[ صفحه 34]




پاورقي

[1] پيروان مذهب «مرجئه» كه مذهبي باطل و ساختگي است و معتقدان به آن، فقط ادعاي ايمان دارند و در عمل پايبند نيستند، در روايات معصومين نيز مورد لعن و نفرين قرار گرفته اند.

[2] علل الشرائع، ص 528.