بازگشت

نهي از همكاري با حكومت طاغوت


امام همواره مؤمنان را از همكاري با حكومت طاغوت نهي مي كرد و به هر طريق ممكن، اين پيام خود را به گوش امت مي رساند.

عقبة بن بشير اسدي مي گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم: من در ميان قوم خود از حسبي عالي برخوردار بودم. قوم من در گذشته عريف (معاون و كارگزار) داشتند كه جان سپرد. مردم تصميم گرفتند كه مرا به جاي او به رياست بگمارند، نظر شما چيست؟ آن حضرت فرمود: «فَاِنْ كُنْتَ تَكْرَهُ الجَنَّةَ وَ تُبْغِضُها فَتَعَرَّفْ عَلي قَوْمِكَ وَ يَأخُذُ سُلْطانٌ جابِرٌ بِاِمْرِءٍ مُسْلِمٍ لِسَفْكِ دَمِهِ فَتُشْرِكُهُمْ في دَمِهِ وَ عَسي لا تَنالُ مِنْ دُنْياهُمْ شَيْئاً؛ اگر از بهشت بدت مي آيد و از آن ناخشنودي، كارگزار قوم خود شو؛ زيرا چه بسا سلطان ستمگري، مسلماني را مي گيرد تا خونش را بريزد و تو [كه گوشه اي از كار آن سلطان را بر عهده گرفته اي] شريك آنان در خون او خواهي بود، در حالي كه ممكن است از دنياي آنها بهره اي نبري.»

و زماني كه فردي گفت: از زمان حجاج تا حالا والي بوده ام، آيا راهي براي توبه هست؟ امام سكوت كرد و بعد از تكرار سؤال، فرمود: «لا، حَتّي تُؤدِّيَ اِلي كُلِّ ذي حَقٍّ حَقَّهُ؛ [1] نه، مگر اينكه حق هر صاحب حقي را ادا كني.»

يكي از شيعيان به نام عبدالغفار بن قاسم مي گويد: به امام باقر عليه السلام گفتم: نظرتان در نزديك شدن من به سلطان و رفت و آمد به دربار چيست؟ فرمود: اين كار را براي تو صلاح نمي دانم. گفتم: گاهي به شام مي روم و بر ابراهيم بن وليد وارد مي شوم. فرمود: «اي عبدالغفار! رفت و آمد تو نزد سلطان سه پيامد منفي دارد: محبت دنيا در دلت راه مي يابد، مرگ را فراموش مي كني، و نسبت به آنچه خدا قسمت تو كرده ناراضي مي شوي.»

عرض كردم: اي فرزند رسول خدا! من عيالوارم و هدفم از رفتن به آنجا، انجام تجارت است. فرمود: «اي بنده خدا! من نمي خواهم تو را به ترك دنيا دعوت كنم، بلكه مي خواهم گناهان را ترك كني. ترك دنيا فضيلت است، اما ترك گناه فريضه و واجب است و تو در شرايطي هستي كه به انجام واجبات نيازمندتري تا كسب فضائل.» [2] .

زماني هم كه مردم براي تبريك گفتن به والي جديد مدينه، به خانه اش مي رفتند، فرمود: خانه والي، دري از درهاي آتش است. [3] .

همچنين آن حضرت فرمود: «اِنَّما عَقَرَ النّاقَةَ رَجُلٌ واحِدٌ فَلَمّا رَضُوا اَصابَهُمُ الْعَذابُ؛ فَاِذا ظَهَرَ اِمامٌ عادِلٌ فَمَنْ رَضِيَ بَحُكْمِهِ وَ اَعانَهُ عَلي عَدْلِهِ فَهُوَ وَلِيُّهُ وَ اِذا ظَهَرَ اِمامُ جَوْرٍ فَمَنْ رَضِيَ بِحُكْمِهِ وَ اَعانَهُ عَلي جَوْرِهِ، فَهُوَ وَلِيُّهُ؛ [4] .

ناقه [صالح] را يك نفر پي كرد، ولي چون توده مردم به آن راضي شدند، عذاب به همه ي آنها رسيد؛ پس هرگاه امام عادلي ظاهر گشت، هر كس راضي به حكم او باشد، و او را در عدلش ياري كند، ياور او خواهد بود. زماني كه امام ستمگري ظاهر شود هر كس به حكم او راضي باشد، و او را بر ستمكاريش ياري كند، ياور او خواهد بود.»

در جاي ديگري آن حضرت مي فرمودند:

«قالَ اللّه ُ عَزَّ وَ جَلَّ: لاَُعَذِّبَنَّ كُلَّ رَعِيَّةٍ فيِ الاِْسْلامِ دانَتْ بِوِلايَةِ كُلِّ اِمامٍ جائِرٍ لَيْسَ مِنَ اللّه ِ وَ اِنْ كانَتِ الرَّعِيَّةُ في اَعْمالِها بِرّةً تَقيَّةً وَ لأََعْفُوَنَّ عَنْ كُلِّ رَعِيَّةٍ فِي الاِْسْلامِ دانَتْ بِوِلايَةِ اَمامٍ عادِلٍ مِنَ اللّه ِ وَ اِنْ كاَنَتِ الرَّعِيَّةُ في اَعْمالِها ظالِمَةً مُسيئَةً؛ [5] خداوند عزيز و جليل فرموده است: هر كسي را كه در اسلام به ولايت پيشواي ستمگري كه از جانب خدا نيست ـ گردن نهند، عذاب خواهم كرد؛ هرچند آن فرد در كارهاي خويش نيك و پرهيزكار باشد. و از هر كسي كه در قلمرو اسلام به حاكميت هر امام عادلي ـ كه از جانب خداست ـ تن دهد قطعاً درمي گذرم؛ هر چند آن فرد در كارهاي خويش ستمكار و بدكار باشد.»


پاورقي

[1] بحار الانوار، ج75، ص329.

[2] همان، ص377.

[3] كافي، ج5، ص107.

[4] بحارالانوار، ج75، ص377.

[5] همان، ج27، ص193.