بازگشت

مراقبت از مباني اعتقادي اسلام


در زمان امام باقر (ع) بدعت گرايان و دين سازان عقايد انحرافي و افكار باطلي را در ميان شيعيان انتشار مي دادند و آن حضرت وظيفه خود مي دانست، با هر نوع افكار انحرافي و بدعتهاي ديني مبارزه نمايد و شيعيان را با مباني اعقتادي صحيح اسلامي آشنا سازد.

روي همين اصل خطاب به شيعيان مي فرمود: «يا معشر الشيعة، شيعة آل محمد ـ كونوا الثمرقة الوسطي، يرجع اليكم الغالي و يلحق بكم التالي.»

اي گروه شيعيان آل محمد، شما همچون بالش ميانه باشيد (يعني روشي اتخاذ نمائيد خارج از حد افراط و تفريط،تا ديگران به شما تكيه كنند) تا آنكه غلو كرده به سوي شما برگردد و آن كه عقب مانده خود را به شما برساند، در همين موقع مردي از انصار به نام سعد عرض كرد: جعلت فداك ما الغالي؟ قال: «قوم يقولون فينا مالا نقوله في انفسنا فليس اولئك و لسنا منهم». «فدايت شوم غالي كيست؟ فرمود: مردمي كه درباره ما مي گويند آنچه را كه ما درباره خود نمي گوئيم، اينها از ما نيستند و ما از آنها نيستيم.

گفت: عقب مانده كدام است؟ فرمود:

كسي كه طالب خير (دين حق يا عمل صالح) است، خير به او مي رسد (زيرا عاقبت جوينده يابنده بود) و به همان مقدار نيتش پاداش دارد. سپس رو به ما كرد و فرمود: به خدا از جانب خدا براتي نداريم، و ميان ما و خدا قرابتي نيست و بر خدا حجتي نداريم و جز با اطاعت به سوي خدا تقرب نجوئيم، پس هر كس از شما كه مطيع خدا باشد، دوستي ما سودش دهد و هر كس از شما نافرماني خدا كند، دوستي ما سودش ندهد، واي بر شما مبادا فريفته شويد. واي بر شما مبادا فريفته شويد. [1] .

در زمان امام باقر (ع) در ميان شيعيان اين عقيده شايع شده بود كه تشيع تنها محبت است، قبول تشيع يا محبت اميرالمومنين يا گريه بر مصائب امام حسين (ع) بدون طاعت و عبادت ديگر موجب سعادت و نجات است. امام باقر (ع) با يك جمله كوتاه، تمام رشته هاي اوهام و خرافات ايشان را بر باد داده، شيعيان خود را بيدار مي كند و شاه راه حقيقت را پيش پاي آنها مي گذارد و مي فرمايد:

«لا تذهب بكم المذاهب، فو الله ما شيعتنا الا من اطاع الله عزوجل» [2] .

و هر مذهبي شما را به راهي نبرد، به خدا كه شيعه ي ما نيست، جز آنكه خداي عزوجل را اطاعت كند.

يعني افكار و عقايد باطل،، شما را منحرف نسازد، بدانيد يگانه راه سعادت و نجات، اطاعت خداست، و بس.

در روايت ديگر، جابر مي گويد: امام باقر (ع) به من فرمود:

«يا جابر ايكتفي من انتحل التشيع ان يقول بحبنا اهل البيت فو الله ما شيعتنا الا من اتقي الله و اطاعه و ما كانوا يعرفون يا جابر الا بالتواضع و التخشع و الامانةِ كثرة ذكر الله….»

اي جابر، آيا كسي كه ادعاء تشيع مي كند او را بس است كه از محبت ما خانواده دم زند؟ به خدا شيعه ما نيست، جز آنكه از خدا پروا كند و او را اطاعت نمايد. اي جابر، ايشان شناخته نشوند، جز با تواضع و خشوع و امانتداري و بسياري ياد خدا و روزه و نماز و نيكي به پدر و مادر و مراعات حقوق همسايگان فقير و بدهكاران و يتيمان و راستي گفتار و تلاوت قرآن و بازداشتن زبان از مردم، جز از نيكي آنها و آنها امين فاميل خويش باشند.»

همين كه سخنان امام (ع) به اينجا رسيد جابر مي گويد عرض كردم، اي پسر پيامبر، ما امروز كسي را كه داراي اين صفات باشد، نمي شناسيم.

امام فرمود: «يا جابر لا تذهبن بك المذاهب حَسْبُ الرجل ان يقول اُحِبُّ علينا و اتولاه ثم لا يكون مع ذلك فعالا»؟

اي جابر به راههاي مختلف مرو، آيا براي مرد كافي است كه بگويد: من علي (ع) را دوست دارم و از او پيروي مي كنم و با وجود اين فعاليت ديني نداشته باشد؟ پس اگر بگويد: من رسول خدا (ص) را دوست دارم، رسول خدا (ص) بهتر از علي (ع) است، سپس از رفتا او پيروي نكند و به سنتش عمل ننمايد، محبتش به پيغمبر به او هيچ سودي ندهد، پس از خدا پروا كنيد و براي آنچه نزد خدا است، عمل نمائيد خدا با هيچ كس خويشي ندارد، دوست ترين بندگان خداي عزوجل، باتقواترين و مطيع ترين آنهاست.

باز خطاب به جابر فرمود: يا جابر والله ما يتقرب الي الله تبارك و تعالي الا بالطاعة و ما معنا براءة من النار و لا علي الله لا حد من حجة من كان لله مطيعاً فهولنا ولي و من كان لله عاصياً فهولنا عدو، ما تنال و لا يتنا الا بالعمل و الورع» [3] .

اي جابر، به خدا جز با اطاعت به خداي تبارك و تعالي تقرب نمي توان جست و همراه ما برات آزادي از دوزخ نيست و هيچكس بر خدا حجت ندارد، هر كه مطيع باشد دوست ما و هر كه نافرماني خدا كند، دشمن ماست ولايت ما جز با عمل كردن و ورع به دست نمي آيد.

از اين روايات استفاده مي شود كه اين افكار و عقايد انحرافي در زمان امام باقر (ع) در ميان شيعيان به شدت شايع بوده است و اغلب كساني كه دم از محبت اهل بيت مي زدند، همين محبت خشك و خالي را بدون عمل به تعاليم اسلام در سعادت خوشبختي خود كافي مي دانستند و در چنين شرايطي امام باقر (ع) وظيفه ي خود مي دانست براي دفاع از عقايد شيعيان با اين افكار و عقايد باطل مبارزه نمايد و جلو اين نوع انحرافات را بگيرد و شيعيان را بيدار و هوشيار سازد و از اصرار و تاكيد امام (ع) روي اين مسئله معلوم است كه آن روز نفوذ اين عقايد باطل در ميان شيعيان براي مكتب تشيع يك خطر جدي محسوب مي شد و اگر مراقبت امام باقر (ع) در حفظ عقايد شيعه و كوشش او در منع كساني كه بر خلاف اين راه مي روند، نبود تشيع از محتوا خالي مي شد و معلوم نبود، سرنوشت تشيع به كجا منتهي مي شد!

در عصر امام محمد باقر (ع) و امام صادق (ع) عقايد و افكار باطل زيادي در ميان مسلمانان پيدا شده بود، و متكلمان در نفي و اثبات عقايد خود از مباحث كلامي تاريك و پيچيده گفتگو مي كردند و هر دسته از متكلمان، موافق راي و عقيده خود به آياتي از قرآن استناد مي جستند و در عصر اين دو امام مجالي پيدا شد كه اين آراء را از نو بر قرآن تطبيق كنند و امر را به مجراي اصلي خود برگردانند، از اين رو هنگامي كه از امام باقر (ع) از جبر و اختيار پرسيدند در پاسخ فرمود: «ان الله ارحم بخلقه من ان يجير خلقه علي الذنوب ثم يعذبهم عليها و الله اعز من ان يريد امراً فلا يكون».

خداوند مهربانتر از آن است كه بندگان خود را به گناه مجبور سازد، و آ نگاه آنان را به سبب آن گناه عذاب كند. نيز خداوند تواناتر از آن است كه كاري را بخواهد و انجام نشود.

آنگاه از وي پرسيدند: «هل بين الجبر و القدر منزلة ثالثه؟ قال نعم اوسع مما بين السماء و الارض» آيا در ميان جبر و اختيار مرتبه سومي هم وجود دارد؟ فرمود:

بلي وسيع تر از ميان زمين و آسمان.

بنابراين امام باقر (ع) جبر مطلق را رد مي كند و ميان جبر و اختيار، سومي قرار مي دهد يعني در واقع ميان آن دو را جمع مي كند. بدين گونه امام باقر(ع) آبها را به مجراي حقيقي خود بر مي گرداند تا به واجب اصلي خود كه جوهر حقيقت تشيع بدان بستگي دارد، قيام كند [4] .

آري همين كه امام زين العابدين و امام باقر و امام صادق (عليهم السلام) بر عكس امام حسين (ع) در شرايطي قرار مي گيرند كه مي بينند ديگر درگيري مسلحانه روياروي با نظام حاكم باعث نابودي همه ي ارزشها و سرمايه هاي جاودانه خواهد بود، سرمايه هائي كه با نابودي آنها همه ي ميراث خانواده پيغمبر (كه تداوم راستين اسلام است) از جامعه ي بشري ريشه كن خواهد شد، آنها به جاي بسيج اندك امكانات شيعيان خود، كه با كوچكترين گروه دستگاه حاكم به آساني مغلوب و پراكنده مي شدند، در اين صورت تشيع هم مانند ساير مذاهب اسلامي محو تاريخ مي گرديد، بر اساس شرائط خاصي كه در آن دوره حكومت داشت، استراتژي مبارزه را تغيير مي دهند به خصوص اينكه مي بينند لبه تيز حملات دشمن متوجه ريشه فكري اسلام است.

به همين دليل باقريين (ع) هم استراتژي مبارزه خود را بر مبناي مبارزه فكري عميقي قرار مي دهند تا از طريق «فردسازي» و «انسان سازي» بار ديگر امتي تربيت كنند بر مبناي اسلام راستين كه بعد از احياء اصول و ارزشهاي اصيل اسلامي كه برايش پايگاهي نمانده بود و مي رفت در بوته فراموشي تاريخ بيفتد، از نو استراتژي متناسبي را در برابر شرايط آتي اتخاذ كنند. شرايطي حكمفرماست كه همه ي مراكز بزرگ سياسي در دست خلافت جور افتاده است و در آن شرايط تنها كاري كه براي آنها امكان داشت، تربيت همان عده اي متفكر، آشنا، آگاه، مومن و مسئول بود، تا نخست سرچشمه ي زلال وحي را از نو بشناسند و به ديگران نيز تعليم دهند و آنگاه بر مبناي آنها استراتژي جديدي را براي مبارزه با خلافت جور اتخاذ كنند.

هنگامي كه از يك طرف بني اميه رو به زوال مي رود و از طرف ديگر بني عباس به سرعت روي صحنه ظاهر مي شود تضاد ميان اين دو غول عظيم كه به شدت به جان يكديگر افتاده اند، مجال تنفسي در مدينه ايجاد كرده است كه اگر اين فرصت هم به رايگان از دست برود، ديگر دوباره بر نخواهد گشت، پس بايد از اين فرصت گذرا هم استفاده كرد كه اين دو امام (امام باقر و امام صادق «ع») كردند.

از اينجاست كه مي بينيم صادقين (عليهم السلام) از جنگ و جهاد دوري مي جويند و به انقلابيون زمان خودشان به ظاهر روي خوش نشان نمي دهند، گر چه خلافت جور بي ميل نبود در قيامهاي مردمي پاي آنان را نيز به ميان بكشد و آخرين ضربه را به پيكر خونين تشيع وارد آورد، ولي آنان بسيار هوشيارانه و محتاطانه عمل مي كردند تا بهانه اي به دسته خلفاي جور ندهند، اگر چه اين روش و سيرت مسالمت آميز آنان باعث رنجش خاطر شيعيان تندرو انقلابي مي شد! و براي اينكه اين عمل امام حمل بر تعطيلي حكم كلي جهاد نشود، امام باقر (ع) يادآور مي شد كه موضوع دوري از جهاد موقتي است، چنانكه ابونعيم روايت كرده است كه امام باقر (ع) فرمود: «خداوند در دلهاي شيعيان ما ترس مي افكند، اما هنگامي كه قائم ما قيام كند و مهدي ما آشكار شود، هر يك از شيعيان ما دليرتر از شير خواهد بود» [5] .

در اينجا به اين نكته مهم اشاره كنيم، كه زمان امام محمد باقر (ع) مصادف بود، با جنبش بزرگ علويان كه بعداً بسياري از شيعيان به آنها پيوستند، اين جنبش و قيام مسلحانه و خروج به شمشير در برابر ستم و تجاوز بود و رهبري اين گروه را زيد بن علي برادر ناتني امام محمد باقر (ع) به عهده داشت. حضرت امام باقر (ع) مانند پدرش امام زين العابدين شيوه و سيرت خود را بر مسالمت بنا نهاده بود، ولي زيد در كوفه بر حكام ستمگر اموي قيام كرد و از آن زمان يك انشعاب ديگري در شيعه به نام فرقه زيديه پيدا شد و تاكنون در يمن باقي هستند.


پاورقي

[1] كليني، اصول كافي، ج2، ص 75 ـ مترجم ج3، ص120.

[2] كليني، اصول كافي، ج2، ص74.

[3] كليني، اصول كافي، ج2، ص74.

[4] كليني، اصول كافي، ج1، ص159.

[5] ابونعيم، حلية الاولياء، ج3، ص184.