بازگشت

اعتراف بزرگ


حادثه از اين قرار بود كه پدر عمر از طرف حكومت مركزي شام، حاكم مدينه بود و در روزهاي جمعه طبق معمول، ضمن خطبه ي نماز جمعه، علي (عليه السلام) را لعن مي كرد و خطبه را با سب آن حضرت به پايان مي رسانيد.

روزي پسرش عمر به وي گفت:

- پدر! تو هر وقت خطبه مي خواني، در هر موضوعي كه وارد بحث مي شوي داد سخن مي دهي و با كمال فصاحت و بلاغت از عهده بيان مطلب بر مي آيي، ولي همينكه نوبت به لعن علي مي رسد، زبانت يك نوع لكنت پيدا مي كند، علت اين امر چيست؟

- فرزندم! آيا تو متوجه اين مطلب شده اي؟

- بلي پدر!

- فرزندم! اين مردم كه پيرامون ما جمع شده اند و پاي منبر ما مي نشينند، اگر آنچه من از فضايل علي (ع) مي دانم بدانند، از اطراف ما پراكنده شده دنبال فرزندان او خواهند رفت!

عمر بن عبدالعزيز كه هنوز سخنان استاد در گوشش طنين انداز بود، چون اين اعتراف را از پدر خود شنيد، سخت تكان خورد و با خود عهد كرد كه اگر روزي به قدرت برسد، اين بدعت را از ميان بردارد. لذا به مجرد آنكه در سال 99 هجري به خلافت رسيد، به آرزوي ديرينه خود جامه عمل پوشانيد و طي بخشنامه اي دستور داد كه در منابر به جاي لعن علي (عليه السلام) آيه: «انّ اللّه يأمر بالعدل و الاحسان و ايتأ ذي القربي و ينهي عن الفحشأ و المنكر و البغي يعظكم لعلكم تذكرون [1] تلاوت شود. اين اقدام با استقبال مردم روبرو شد و شعرا و گويندگان اين عمل را مورد ستايش قرار دادند. [2] .


پاورقي

[1] خداوند به عدالت و نيكوكاري و بخشش به خويشان فرمان مي دهد و از كارهاي بد و ناروا و ستمگري منع مي كند، شما را پند مي دهد تا اندرز الهي را بپذيريد(سوره نحل: 90).

[2] ابن اثير، الكامل في التاريخ، بيروت، دارصادر، ج 5، ص 42 و ر.ك به: مسعودي، مروج الذهب، بيروت، دارالاندلس، ج 3، ص 184 - ابن ابي الحديد، همان ماخذ، ج 3، ص 59.