بازگشت

توجهات بي اساس


دراينجا سوالي پيش مي آيد و آن اين است كه علت ممنوعيت نقل و ضبط حديث چه بود و خليفه دوم به چه مجوزي چنين بخشنامه اي را صادر كرد؟ در صورتي كه همه مي دانيم احاديث (گفتار پيامبر) مانند قرآن حجت بوده و پيروي از آن بر همه مسلمانان واجب است و قرآن درباره كليه ي مطالبي كه پيامبر (صلي الله عليه واله) مي فرمود (اعم از قرآن كه گفتار خدا است و حديث كه الفاظ آن از خود پيامبر (صلي الله عليه واله) ولي مفاد آن مربوط به جهان وحي مي باشد) مي فرمايد: «هرگز پيامبر (صلي الله عليه واله) در گفتار خود از روي هوي و هوس سخن نمي گويد و هر چه بگويد، طبق وحي الهي است» [1] .

از اين گذشته خداوند صراحتاً سخنان و دستورهاي پيامبر را براي مسلمانان حجت قرار داده و فرموده است «و آنچه را پيامبر براي شما آورده بگيريد و اجرا كنيد و از آنچه نهي كرده خودداري كنيد». [2] .

«عبدالله بن عمر»از پيامبر (صلي الله عليه واله) نقل مي كند كه حضرت با اشاره به دو لب خود به من فرمود:«اي فرزند عمر سوگند به خدايي كه جانم در دست اوست جز حق چيزي از ميان اين دو، بيرون نمي آيد، آنچه مي گويم بنويس». [3] .

آيا با اهميتي كه احاديث پيامبر (صلي الله عليه واله) دارد و از راههاي مهم و مطمئن آشنايي مردم با حقيقت اسلام به شمار مي رود، شايسته بود كه خليفه دوم براي جلوگيري از نوشتن احاديث پيامبر (صلي الله عليه واله) به تمام مناطق اسلامي بخشنامه كرده بنويسد:«هر كس حديثي از پيامبر (صلي الله عليه واله) نوشته، بايد از بين ببرد»؟! آيا اين بخشنامه با روح اسلام، كه همواره طرفدار توسعه و گسترش علم و دانش است، سازگار است؟!

در پاسخ اين سوال، طرفداران دستگاه خلافت به دست و پا افتاده، براي اقدام خليفه از پيش خود فلسفه اي تراشيده و ادعا مي كنند كه ابوبكر گفت: علت جلوگيري از نقل احاديث پيامبر (صلي الله عليه واله) اين است كه احاديث، با آيات قران مجيد آميخته نشود (!) [4] .

اين عذر به قدري بي اساس است كه احتياج به پاسخ ندارد، زيرا روزي كه پيامبر اكرم بدرود زندگي گفت، تمام آيات و سوره هاي قرآن مضبوط و معين شده بود و نويسندگان وحي و قاريان قرآن با حافظه هاي قوي خود تمام قرآن را حفظ كرده بودند و آيات و سوره هاي قرآن چنان معين و مشخص شده بود كه احدي نمي توانست حرفي را از قران بردارد يا حرفي را بر آن اضافه كند. آيا با اين وضع، نوشتن احاديث لطمه اي بر قرآن وارد مي ساخت؟! به علاوه، قرآن مجيد از نظر فصاحت، بلاغت، رواني و سلاست، جذابيت و تركيب و جمله بندي طوري است كه هيچ كلام و نوشته اي به آن شباهت ندارد و هيچ كلامي، گرچه از نظر فصاحت به عاليترين درجه برسد، قابل اشتباه با قرآن نيست.

سخنان اميرمومنان (ع) در نهج البلاغه و خطبه هاي خود پيامبر (صلي الله عليه واله) از نظر فصاحت و سلاست و شيريني در اوج فصاحت و بلاغت قرار دارد ولي هرگز قابل اشتباه با قرآن نيست و آياتي كه اميرمومنان (ع) ضمن خطبه هاي خود آورده، مانند گوهر درخشاني، در لابلاي سخنان علي (عليه السلام) مي درخشد و هر خواننده اي كه با تركيب كلام عرب آشنا باشد، در نخستين برخورد ميان اين دو فرق مي گذارد.


پاورقي

[1] و ما ينطق عن الهوي ان هو الا وحي يوحي (سوره نجم، 3 و 4).

[2] و ما اتيكم الرسول فخذوه و ما نهيكم عنه فانتهوا (سوره حشر: 7).

[3] فاوما الي اسفتيه فقال الذي نفسي بيده ما يخرج مما بينهما الا حق فاكتب (الحاكم النيشابوري، همان ماخذ، ج 1، ص 104) و ر.ك به: سيوطي، تدريب الراوي، بيروت، دارالكتاب العربي، 1409 ه.ق، ج 2، ص 62).

[4] ابوريه، همان ماخذ، ص 43.