بازگشت

خوارج


خوارج، گر چه پس از جنگ نهروان به شدت تضعيف شدند؛ ولي با گذشت زمان، به تجديد قوا پرداخته، هواداراني يافته و بعدها به شورش ها و حركت هاي اجتماعي دامن زدند.

يكي از ميدان هاي رويارويي امام باقر عليه السلام با انديشه هاي منحرف، موضع گيري هاي آن حضرت، با مشي خوارج بود.

امام باقر عليه السلام مي فرمود:

به اين گروه مارِقه (خوارج) بايد گفت: چرا از علي عليه السلام جدا شديد؟ با اين كه شما مدتها سر در فرمان او داشتيد و در ركابش جنگيديد و نصرت او زمينه ي تقرب شما را به خداوند فراهم مي آورد.

آنها خواهند گفت: اميرمؤمنان عليه السلام در دين خدا حَكَمْ قرار داده است! (در جنگ با معاويه، حكميت را پذيرفته است).

به آنان بايد گفت: خداوند در شريعت پيامبر عليه السلام حكميت را پذيرفته و آن را به دو مرد از بندگانش وانهاده است، آنجا كه فرموده:

«فابعثوا حكماً من اهله و حكماً من اهلها ان يريدا اصلاحاً يوفق الله بينهما»؛ و اگر از جدايي و شكاف ميان آن دو (همسر) بيم داشته باشيد، يك داور از خانواده ي شوهر، و يك داور از خانواده ي زن انتخاب كنيد (تا به كار آنان رسيدگي كنند). اگر اين دو داور، تصميم به اصلاح داشته باشند، خداوند به توافق آنها كمك مي كند؛ زيرا خداوند، دانا و آگاه است (و از نيات همه، با خبر است). [1] .

از سوي ديگر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم در جريان بني قُريظه، براي حكميت، سعد بن معاذ را برگزيده و او به آنچه مورد امضا و پذيرش خداوند بود، حكم كرد.

به خوارج بايد گفت: آيا شما نمي دانيد كه وقتي اميرمؤمنان عليه السلام حكميت را پذيرفت، به افرادي كه حكميت به عهده ي آنان نهاده شد، فرمان داد تا بر اساس قرآن حكم كنند و از حكم خداوند فراتر نروند و شرط كرد كه اگر حكم آنها خلاف قرآن باشد، آن را نخواهد پذيرفت؟

زماني كه كار حكميت به ضرر علي عليه السلام تمام شد، برخي به آن حضرت گفتند: كسي را بر خود حكم ساختي كه عليه تو حكم كرد! اميرمؤمنان عليه السلام در پاسخ فرمود: من به حكميت كتاب خدا تن دادم، نه به حكميت يك فرد، تا نظر شخصي خودش را اعمال كند!

اكنون بايد به خوارج گفت كه در كجاي اين حكميت، انحراف از حكم قرآن ديده مي شود، با اينكه حضرت به صراحت اعلام كرد كه: حكم مخالف قرآن را رد مي كند! [2] .

در روايتي ديگر آمده است: فردي از خوارج مدعي بود كه علي عليه السلام در جنگ نهروان به خاطر كشتن خوارج، گرفتار ظلم شده است. وي مي گفت: اگر بدانم كه در پهنه ي زمين كسي هست كه براي من ظالم نبودن علي عليه السلام را ثابت كند، به سويش خواهم شتافت. به او گفتند كه از ميان فرزندان علي عليه السلام شخصي چون ابو جعفر محمد بن علي عليه السلام مي تواند به تو پاسخ دهد. وي كه از سردمداران خوارج بود، گروهي از بزرگان يارانش را گردآورد و به حضور امام باقر عليه السلام رسيد.

به امام باقر عليه السلام گفته شد: اينان براي مناظره آمده اند.

حضرت فرمود: اكنون بازگردند و فردا بيايند. فرداي آن روز، امام باقر عليه السلام فرزندان مهاجر و انصار را گردآورد و گروه خوارج نيز حضور يافتند. امام باقر عليه السلام با حمد و ستايش خداوند، سخن آغاز كرد و پس از شهادت به وحدانيت خداوند و رسالت پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: سپاس خدا را كه با اعطاي نبوت به پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم، ما خاندان را كرامت بخشيد و ولايت خويش را به ما اختصاص داد. اي فرزندان مهاجر و انصار! در ميان شما هر كس فضيلتي از اميرمؤمنان عليه السلام مي داند، بايستد و بگويد!

حاضران هر يك ايستادند و در فضيلت علي عليه السلام سخن ها ايراد كردند. با اين زمينه و فضايي كه امام باقر عليه السلام پديد آورد، آن مرد، كه بزرگ خوارج آن محفل به شمار مي آمد، از جاي برخاست و گفت: من به فضايل و ارزش هاي علي عليه السلام بيش از اين جمع آگاهم و روايت هاي بيشتري مي دانم؛ ولي اينها مربوط به زماني است كه علي عليه السلام هنوز حكميت را نپذيرفته و با پذيرش حكميت كافر نشده بود!

سخن در فضايل علي عليه السلام به حديث خيبر رسيد، آنجا كه پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم فرمود:

لأعطينّ الراية غداً رجلاً يحبّ الله و رسوله و يحبّه الله و رسوله كرّاراً غير فرّار لا يرجع حتي يفتح الله علي يديه؛

فردا پرچم را به دست فردي خواهم سپرد كه خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند، بر دشمن هماره مي تازد و هرگز از ميدان نبرد نمي گريزد. او از رزم باز نمي گردد، مگر با پيروزي و فتح خيبر.

در اين هنگام امام باقر عليه السلام به آن مرد رو كرد و فرمود:

درباره ي اين حديث چه مي گويي؟

خارجي گفت: اين حديث حق است و شكي هم در آن نيست؛ ولي كفر پس از اين مرحله پديد آمد!

امام باقر عليه السلام فرمود: آيا آن روز كه خداوند علي عليه السلام را دوست مي داشت، مي دانست كه او در آينده اهل نهروان را خواهد كشت يا نمي دانست؟

آن مرد گفت: اگر بگويم خدا نمي دانست، كافر شده ام پس ناگزير بايد اقرار كنم كه خداوند مي دانسته است!

امام باقر عليه السلام فرمود: آيا محبت خدا به علي عليه السلام از آن جهت بوده كه وي در خط اطاعت خدا حركت مي كرده يا به خاطر عصيان و نافرماني بوده است؟

مرد گفت: بديهي است كه دوستي خداوند نسبت به اميرالمؤمنين علي عليه السلام از جهت اطاعت و بندگي وي بوده، نه عصيان و نافرماني (در نتيجه محبت خداوند به علي عليه السلام بيانگر اين است كه آن حضرت تا پايان عمر در راه اطاعت خدا گام نهاده و هرگز از مسير رضاي او بيرون نرفته و آنچه انجام داده وظيفه ي الهي او بوده است.)

سخن كه به اينجا رسيد، امام باقر عليه السلام به آن مرد فرمود: اكنون، تو در ميدان مناظره مغلوب شدي! برخيز و مجلس را ترك كن!

مرد برخاست و در اين حال آيه اي از قرآن را كه بيانگر آشكار شدن حق براي او بود، زمزمه مي كرد و اظهار مي داشت: «الله اعلم حيث يجعل رسالته» [3] .


پاورقي

[1] نساء / 35 (ترجمه آيةالله مكارم شيرازي).

[2] الاحتجاج، احمد بن علي الطبرسي (قرن 6)، ج 2، ص 174، دارالاسوة.

[3] اصول كافي، محمد بن يعقوب كليني، ج 8، ص 349، دارالكتب الاسلامية.