بازگشت

غلات


سومين جريان فكري نا سالم در عصر امام باقر عليه السلام جريان «غلوّ» است. ضعف فرهنگي جامعه، همواره دو نتيجه ي تلخ را به همراه دارد:

افراط و تفريط!

برخي از مردم تحت تأثير محيط و شگردهاي تبليغي بني اميه، تا آنجا از خاندان رسالت فاصله گرفتند كه به ايشان توهين كرده و ناسزا مي گفتند. در مقابل، گروه ديگري به انگيزه ي موضع گيري عليه حكومت بني اميه و يا انگيزه هاي ديگر، در تعظيم جايگاه اهل بيت عليهم السلام تا آنجا پيش رفتند كه امامان معصوم عليهم السلام ناگزير با آنان به مواجهه و مبارزه پرداختند و اين همان جريان غلوّ بود.

در روايتي از امام صادق عليه السلام، هفت تن به عنوان عناصر فرصت طلب و دروغ پرداز، معرفي شده اند:

1. مغيرة بن سعيد

2. بيان

3. صائد

4. حمزة بن عماره بريري

5. حارث شامي

6. عبدالله بن عمرو بن حارث

7. ابوالخطاب. [1] .

هشام بن حكم از امام صادق عليه السلام نقل كرده است:

مغيرة بن سعيد از روي غرض ورزي بر پدرم (امام باقر عليه السلام) دروغ مي بست. ياران مغيرة در جمع اصحاب امام باقر عليه السلام حاضر مي شدند و نوشته ها و روايات را از ايشان مي گرفتند و به مغيرة مي رساندند. او در لابلاي آن نوشته ها، مطالب كفرآميز و باطل مي افزود و به امام باقر عليه السلام نسبت مي داد و آنان را امر مي كرد تا آن مطالب را به عنوان آراي امام عليه السلام در ميان شيعه رواج دهند. بنابراين آنچه از مطالب آميخته به غلو در روايات امام باقر عليه السلام ديده شود، افزوده هاي مغيرة بن سعيد است. [2] .

امام باقر عليه السلام از وجود چنين عناصر ناسالمي، كاملاً آگاهي داشت و در هر فرصت به افشاي چهره ي آنان و انكار بافته هاي ايشان مي پرداخت. آن حضرت درباره ي مغيرة فرمود: آيا مي دانيد مغيرة مانند كيست؟ مغيرة مانند بلعم است كه خداوند در حق وي فرمود:

«... الّذي آتيناه آياتنا فانسلخ منها فاتبعه الشيطان فكان من الغاوين» [3] ؛ ما آيات خود را به او عطا كرديم؛ ولي او به عصيان گراييد و پيرو شيطان گشت و در زمره ي گمراهان قرار گرفت. [4] .

«بيان» از ديگر چهره هاي افراطي و غالي است. او تا بدانجا به انحراف گراييد كه مدعي نبوت و رسالت شد. [5] .

امام باقر عليه السلام درباره ي او فرمود: خداوند لعنت كند بيان تبّان [6] را؛ زيرا وي بر پدرم (علي بن الحسين عليه السلام) دروغ مي بست. من شهادت مي دهم كه پدرم بنده ي صالح خدا بود. [7] .

در روايتي ديگر از امام باقر عليه السلام نقل شده است: خداوندا! من از مغيرة بن سعيد و بيان به درگاه تو تبري مي جويم. [8] .

حمزة بن عمار بربري، از ديگر منحرفاني است كه تحت لواي اعتقاد به امامت علي و ائمه عليهم السلام به تحريف دين پرداخته است. او اهل مدينه بود. وي محمد بن حنفيه را تا مرتبه ي الوهيت بالا برد و گروهي از مردم مدينه و كوفه پيرو او شدند. امام باقر عليه السلام از او تبري جسته و وي را لعنت نمود. [9] .

ابومنصور عجلي، افراطي ديگري است كه در عصر امام باقر عليه السلام با افكار غلوآميز و آراي ساختگي خود، پيرواني براي خويش گردآورد كه با نام «منصوريه» يا «كسفيه» [10] شهرت يافتند. امام باقر عليه السلام ابومنصور را به طور رسمي طرد نمود؛ ولي وي پس از وفات آن حضرت، مدعي شد كه امامت از امام باقر عليه السلام به وي منتقل شده است. [11] .

برخي از اين غاليان تلاش مي كردند تا امام باقر عليه السلام را مهدي موعود معرفي كنند؛ ولي حضرت در رد آنان فرمود:

گمان مي كنند كه من مهدي موعودم؛ ولي من به پايان عمر خويش نزديك ترم تا به آنچه ايشان مدعي هستند و مردم را به آن مي خوانند. [12] .

امام باقر عليه السلام در مورد انتخاب ميانه روي به شيعيان فرمود:

اي گروه شيعيان! ميانه رو باشيد تا تندروان از تندروي خويش نادم شوند و به شما اقتدا نمايند و جويندگان راه و حقيقت به شما ملحق گردند.

يكي از ياران حضرت سؤال كرد: غاليان چه كساني هستند؟

امام عليه السلام پاسخ داد:

غاليان كساني اند كه به ما اوصاف و مقاماتي را نسبت مي دهند كه خودمان آن اوصاف را براي خويش قائل نشده ايم! آنان از ما نيستند و ما هم از ايشان نيستيم!

سپس حضرت ادامه داد:

به خدا سوگند! ما از سوي خدا برائت و آزادي مطلق به همراه نداريم و ميان ما و خدا خويشاوندي نيست و بر خداوند حجت و دليلي در ترك تكليف و وظائف نخواهيم داشت. ما به خداوند تقرب نمي جوييم؛ مگر به وسيله ي اطاعت و بندگي او. پس هر يك از شما كه مطيع خداوند باشد، ولايت و محبت ما به حال او ثمر بخش است و كسي كه اهل معصيت باشد، ولايت ما سودي به حالش نخواهد داشت. هان! دور باشيد از گول زدن خويش و گول خوردن به وسيله ي غاليان! [13] .


پاورقي

[1] اختيار معرفةالرجال (رجال كشي)، شيخ طوسي، ج 2، ص 577، موسسه آل البيت.

[2] همان، ص 590.

[3] اعراف / 175.

[4] تفسير عياشي، ج 2، ص 42، المكتبة العلمية الاسلامية.

[5] فرق الشيعة، نوبختي (قرن سوم)، ص 34، المكتبة المرتضوية.

[6] تبّان، به معني علاّف و كاه فروش است.

[7] رجال، كشي، ج 2، ص 590.

[8] الطبقات الكبري، ابن سعد، ج 5، ص 321.

[9] فرق الشيعه، ص 27.

[10] كسفيه ناميده مي شدند، چون مي گفتند: انّ علياً هوالكسف الساقط من السّماء.

[11] فرق الشيعه، ص 38.

[12] سير اعلام النبلاء، شمس الدين ذهبي، ج 5، ص 346، دارالفكر.

[13] اصول كافي، ج 2، ص 75، دارالكتب الاسلامية.