بازگشت

قيام زيد بن علي


هر چند قيام زيد بن علي بن الحسين (عليه السلام) در عصر امام صادق (عليه السلام) صورت گرفت، و از زمان وفات امام باقر (عليه السلام) تا زمان نهضت زيد حدود هشت سال مي گذشت، اما چنين قيامي از سالها قبل مطرح بود و بارها و بارها امام باقر (عليه السلام) درباره ي آن اظهار نظر فرموده بود.

در بررسي زندگي سياسي امام باقر (عليه السلام)، توجه به موضع آن حضرت در قبال قيامي كه زيد بن علي هماره از آن سخن مي گفت و مترصد تحقق آن بود، ضروري است. روايات در زمينه ي شخصيت زيد و موضعگيري امام باقر و ساير ائمه در قبال قيام او به سه دسته قابل تقسيم است:

1 ـ رواياتي كه زيد بن علي را شخصيتي مثبت، ارجمند و معتقد به ائمه اثني عشر [1] و نيز امامت باقر العلوم (عليه السلام) [2] و جعفر بن محمد (عليه السلام) [3] معرفي مي كند، و قيام او را در راستاي اهداف ائمه و بر اساس رضايت آنان مي شناساند [4] و شهادت او و يارانش را فوزي بزرگ به شمار مي آورد. [5] .

2 ـ رواياتي كه به ظاهر موهم قدح است، ولي پس از تأمل و دقت نمي توان آن را به صورت قطعي، بيانگر مذمت دانست. از اين گونه روايات وجود نوعي اختلاف نظر ميان زيد با امام باقر و امام صادق (عليه السلام) و اصحاب خاص ايشان استفاده مي شود. [6] .

3 ـ رواياتي كه آشكارا زيد را به ادعاي امامت براي خود متهم مي كند و چنين مي نمايد كه قيام او به اجازه ي ائمه (عليه السلام) نبوده، بلكه عليرغم نهي آنان و با نفي امامت ايشان صورت گرفته است! [7] .

جرح و تعديل و داوري درباره ي اين احاديث نيازمند مجالي جداگانه است، [8] و در اينجا فقط به نكات اصلي و تعيين كننده اشاره مي شود.

توجه به چند نكته مي تواند در بررسي اين روايات مؤثر باشد:

1 ـ سياست كلي ائمه بر دفاع از ولايت و امامت و نفي حكومت غاصبان و حاكمان جور بوده است، و هيچكدام از آنان در اصل اين موضوع اختلاف نظر نداشته اند و اگر برخي از آنان عملا به قيام مسلحانه روي آورده و بعضي راه تقيه را در پيش گرفته اند به جهت شرايط و مقتضيات و امكانات زمان بوده است.

2 ـ پس از شهادت حسين بن علي (عليه السلام) ساير ائمه هرگز زمينه اجتماعي را براي قيامي علني و گسترده مناسب نيافتند، و با اين كه با تعاليم خويش، بغض ظالمان و حاكمان غاصب را در قلب شيعيان خود تقويت مي كردند، ولي از اقدام هاي علني كه شالوده ي نظام حياتي شيعه را در معرض متلاشي شدن قرار مي داد و بنياد معارف شيعي را تهديد مي كرد، جلوگيري مي نمودند.

3 ـ مبارزه با حاكمان مستبد و فسادگر در هر شكلي كه مايه ي زيان به موجوديت تشكيلات شيعي نمي شد مورد منع آنان نبود، بلكه خود عملا در آن راستا قدم بر مي داشتند.

4 ـ شهادت و كشته شدن در راه خدا و ارزشهاي الهي از والاترين سعادتها در مكتب اهل بيت به شمار مي آيد، و هرگز وظيفه اي را به خاطر حفظ جان و فرار از مرگ ترك نكرده و ترك آن را اجازه نداده اند.

5 ـ شرايط سخت تقيه، در موارد بسياري سبب مي شده است كه ائمه در محافل عمومي يا نزد جاسوسان حكومت و عناصر منافق يا كم ظرفيت، احكام فقهي يا اعتقادي و سياسي را به گونه اي بيان كنند كه موافق شرايط تقيه است، نه آنگونه كه خود اعتقاد داشته اند، (البته با رفع شرايط تقيه، نظريه حق را به اصحاب و شيعيان خود ابلاغ كرده و مي رسانده اند).

اگر نكات ياد شده مورد توجه قرار گيرد مي توان از يك سو به علت وجود نقلها و آراي مختلف در زمينه ي قيام زيد بن علي (عليه السلام) پي برد، و از سوي ديگر ملاكي در ترجيح يك نظريه بر نظريه ي ديگر به دست آورد.

از جمله اين كه مقام تقيه همواره مقتضي آن بوده است كه ائمه خود را از جريان هاي سياسي و خطوطي كه عليه حكومتها فعال بوده اند، دور نشان دهند و لازمه ي چنين خط مشيي چنين بوده است كه ائمه حركت زيد بن علي (عليه السلام) را هر چند به لحاظ ماهيت و هدف صحيح مي دانسته اند، اما درباره ي آن به گونه اي داوري كنند كه قيام او موجب هجوم دستگاه خلافت به تشكيلات شيعي نشود، و چه بسا امتناع برخي از اصحاب امام صادق (عليه السلام) از پيوستن به زيد در جهت همين سياست بوده است، اما تأييد شخصيت معنوي و قيام زيد كه در بيان معصومين آمده، هرگز قابل حمل بر تقيه نيست، زيرا هيچ نيرويي ايشان را ناگزير به تقيه در جهت بزرگداشت مقام زيد نمي كرده است تا آنان نظر به ملاحظات سياسي از زيد و قيام او دفاع كنند.

بنابر اين، دفاع ائمه از قيام زيد و شخصيت وي، علتي جز والايي و ارجمندي او نزد ايشان نداشته است.

از آنجا كه خط مشي تقيه سبب شده بود امام باقر و امام صادق (عليه السلام) حمايت علني از قيام زيد نكنند و نيز قيام او تنشهاي عقيدتي اي را به دنبال داشت، برخي از شيعيان به گمان اين كه زيد بن علي از نظر امام صادق، داراي شخصيتي منفي است و امام حركت او را باطل مي داند، نزد آن حضرت لب مي گشايند تا از زيد به بدي ياد كنند! اما امام صادق جلو ايشان را مي گيرد و مي فرمايد:

«لا تفعل رحم الله عمي زيدا...» يعني، اقدام به چنين كاري نكن و سرزنش منماي! خداوند عمويم ـ زيد ـ را مورد رحمت قرار دهد.

تصريح ائمه به شخصيت والاي زيد و درستي قيام وي آنگاه صورتي علني پيدا مي كند كه بني اميه از ميان رفته و ديگر تأييد زيد خطري را متوجه تشكيلات شيعي نمي سازد.

زيد بن موسي بن جعفر از كساني است كه در عصر خلافت مأمون در بصره خروج كرد و خانه هاي بني العباس را آتش زد، او را دستگير كردند و نزد مأمون فرستادند، مأمون گفت او را به حرمت برادريش با علي بن موسي مي بخشم و سپس به علي بن موسي گفت: اگر برادر شما خروج كرد و چنين و چنان كرد، قبل از او زيد بن علي نيز قيام نمود و كشته شد. و اگر به خاطر شما نبود او را مي كشتم، زيرا عملي كه مرتكب شده است، كوچك نيست.

حضرت رضا (عليه السلام) در پاسخ مأمون فرمودند: برادر مرا با زيد بن علي قياس مكن! زيرا زيد بن علي از دانشمندان خاندان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بود، براي خدا غضب كرد و با دشمنان خدا جنگيد تا در راه خدا كشته شد. پدرم از پدر خويش ـ جعفر بن محمد ـ نقل كرد كه آن گرامي مي فرمودند: خداوند عمويم زيد را مورد رحمت قرار دهد، زيرا او در طلب خشنودي و رضاي آل محمد بود و اگر در قيام خود پيروز مي شد به آن چه دعوت كرده بود وفا مي كرد... مأمون پرسيد: مگر زيد بن علي از جمله كساني نيست كه بدون حق ادعاي امامت كرده است.؟

حضرت رضا (عليه السلام) فرمودند: خير! زيد ادعاي امامت نداشت و به چيزي دعوت نمي كرد كه صلاحيت آن را دارا نباشد، او داراي تقوا بود و مي گفت: من شما را به آن چه مورد رضاي خاندان رسالت است فرا مي خوانم. [9] .

از اين حديث استفاده مي شود كه آن چه در محافل خصوصي ائمه نسبت به حقانيت قيام زيد مطرح مي شده است، حتي به گوش بني العباس كه در آن روز مخالف حكومت بني اميه بشمار مي آمدند نرسيده و فردي چون مأمون از آن بي اطلاع بوده است و زماني امام رضا (عليه السلام) صريحا آن را اعلام مي دارد كه دوران آن تقيه گذشته است.

رواياتي كه زيد را متهم به ادعاي امامت مي كند، از نظر كمي اندك و از نظر سند ضعيف و غير قابل اعتماد است و آن روايات نمي تواند با روايات مدح او مقابله نمايد.


پاورقي

[1] ر ك: كفاية الاثر 327، الارشاد 1 / 168، اثبات الهداة 5 / 294، بحار 11 /.41.

[2] مناقب 2 / 285، اشعار زيد بن علي در رثاي امام باقر (عليه السلام).

[3] اختيار معرفة الرجال 376 و 361، مناقب ابن شهر آشوب 2 / 326 و 347، بحار 11 /.35.

[4] روضه كافي 2 / 116، عيون اخبار الرضا 1، باب 25، وسائل الشيعة 11 /.36.

[5] امالي صدوق 330، عيون اخبار الرضا 1، باب 25، مقاتل الطالبين.52.

[6] ر ك: اصول كافي 1 / 356، مروج الذهب 2 / 181، مناقب 2 /.279.

[7] ر ك: اثبات الوصية 154، اثبات الهداة 5 / 321، بحار 46 / 252.

[8] ر ك: سيره و قيام زيد بن علي (عليه السلام).

[9] عيون اخبار الرضا 1 /.248.