بازگشت

مرزبان راستين حكمت نبوي


چهار سال قبل از وقوع رخداد عاشورا؛ در سال 57 هجري، پنجمين اختر علم و معرفت؛ امام محمد باقر (ع) در آسمان امامت و ولايت ديده به جهان گشود.

نام مبارك آن بزرگوار محمد، و لقب مشهورايشان باقر است كه پيام آور نور و رحمت، رسول گرامي اسلام (ع) آن حضرت را طي رواياتي به اين لقب ملقب فرمود. كنيه مشهور آن حضرت، ابي جعفر و عمر مبارك ايشان نيز همچون عمر پدر بزرگوار و جد بزرگوارشان حسين (ع) 57 سال بود.

چهار سال از عمر گرانمايه ايشان در سايه جدش، سبط شهيد پيامبر، سپري شد و از صبغه الهي كه در زندگي امام حسين تجلي يافته بود، برخوردار گشت.

امام پس از واقعه عاشورا 19 سال و 60 روز در سايه پدر بزرگوارش، سيدالساجدين، به سر برد. از همان روزهاي آغازين حياتش، خطوط امامت در سيمايش آشكار بود.

در روايتي امام صادق (ع) از امام محمد باقر (ع) نقل مي كند كه فرمود: روزي بر جابربن عبدا... انصاري وارد شدم، پس بر او سلام كردم، و او جواب سلام داده و پرسيد: كيستي؟ و اين در حالي بود كه جابر نابينا شده بود. من گفتم: محمد بن علي بن الحسين هستم، جابر گفت: پسر جان پيش بيا، من به نزديك او رفتم و او دست مرا بوسيد، سپس خواست پاي مرا ببوسد من نگذاشتم، بعد گفت: رسول خدا (ص) تو را سلام رسانيده، من گفتم: درود و رحمت و بركات خدا بر رسول او باد، اي جابر چگونه رسول خدا (ص) به من سلام رسانيد؟ گفت: روزي خدمت آن حضرت بودم، به من چنين فرمود: اي جابر شايد تو زنده بماني تا مردي از فرزندان مرا ديدار كني كه نامش محمدبن علي بن الحسين است، كه خدا نور و حكمت بدو بخشيد، پس اي جابر سلام مرا به او برسان.

هنگامي كه خورشيد اقتدار بني اميه افول كرد و پايه هاي حكومت آنان در اثر انقلابهاي پياپي مكتبي، هرروز سست تر از روز پيش مي شد، حضرت امام محمد باقر (ع) فرصت نشر معارف قرآني را پيدا كرد. اين معارف در صحيفه اي گردآمده بود كه اهل بيت هر يك آن را از رسول خدا (ص) به ارث برده بودند.

و در اين روزگار جامعه اسلامي كه دامنه آن بسيار گسترش يافته و به مثابه چادري بزرگ ملتهاي گوناگون و فرهنگهاي مختلف را در خود جاي داده بود، به معارف قرآني بيش از پيش نياز داشت، اگر تا ديروز امام سجاد (ع) از طريق نيايشها و راز و نيازهايش با خداوند پرچم توحيد را بر مي افراشت، امروز حضرت امام محمد باقر (ع) اين شالوده توحيدي را با بيان بسياري از مسايل حكمت الهي و تفسير و فقه تكميل مي كند.

در دوران امامت اين بزرگوار حاكمان اموي به دليل تعارضهاي داخلي از نهضت عظيم علمي آن حضرت غافل بودند، ولي اين مسأله به معناي در امان بودن آن امام نيست؛ بلكه گستره وسيعي از روايات گوياي اوضاع خشونت آميز آن دوره، و ظلم و تجاوز حاكمان وقت نسبت به دين، مسلمانان و امام آنان است، به گونه اي كه امام (ع) بارها تقيه مي كرد و سرانجام نيز بر سر تعارضهاي مبنايي با نظام خلافت ظالمانه، توسط هشام به شهادت رسيد.

نگاهي به سيماي حاكمان وقت، بخشي از عصر سياسي اين دوره را بيش از پيش روشن خواهد كرد.

مسعودي در خصوص دوره اي كه مروان بن حكم در آن حكومت مي كرد مي نويسد: مؤمنان در عصر او، در خفا به سر مي بردند و زندگي بر مردم مشقت بار شده بود. شيعيان در معرض خطر جدي بودند و خون و مالشان حرمت نداشت و به علي بن ابي طالب (ع) در محافل عمومي آشكارا دشنام داده مي شد.

عبدالملك مروان كه قبل از خلافت، خود را قرآن دوست معرفي مي كرد، هنگام آغاز حكومت، خطاب به قرآن كريم گفت: اين آخرين ديدار من با تو است. وي افرادي مثل حجاج بن يوسف ثقفي را بر مردم و شيعيان مسلط كرد.

وليد بن عبدالملك نيز باعيش و نوش بزرگ شد و فردي ستمگر و جبار بود. در فاصله 20 ساله اي كه او بر سر قدرت بود، كساني كه با شكنجه در حكومت او كشته شدند، 120 هزار نفر برآورد شده است.

در همين دوره است كه افرادي چون سعيد بن جبير به جرم طرفداري از اهل بيت (ع) شهيد شد و امام سجاد (ع) به واسطه سمي كه وليد دستور داده بود، به شهادت رسيد.

حكومت سليمان بن عبدالملك نيز كه ابتدا با سخن گفتن از حاكميت خدا و رضايت او همراه بود، به گونه اي ديگر تغيير هويت داد. در عصر وي، امر امامت پنهان بود و شرايط اجازه نمي داد كه شيعيان با امام خود - باقر العلوم (ع) - ارتباط علني داشته باشند.

گرچه عمر بن عبدالعزيز گامهايي در كاستن از فشارهاي سياسي، اجتماعي بر شيعيان برداشت، فدك را به اهل بيت برگرداند، به موعظه هاي امام باقر (ع) توجه مي كرد و رسم دشنام دادن به علي (ع) را برانداخت. با اين همه، غاصب جايگاه امامت بود. حضرت باقر (ع) در حق او مي فرمود: اين جوان روزي به فرمانروايي مي رسد و روش عادلانه از خود آشكار مي سازد، چهار سال زندگي مي كند و سپس مرگش فرا مي رسد. زمينيان بر او مي گريند و آسمانيان نفرينش مي كنند.

ابوبصير مي گويد: پرسيدم: مگر نفرموديد كه عدل پيشه مي كند؟ فرمود: آري! ولي بر جايگاهي كه از آن ما و شايسته ماست تكيه مي زند، در حالي كه هرگز حقي ندارد. بله! او در جايگاهي كه غصب مي كند به اظهار عدل مي پردازد.

با مرگ عمر بن عبدالعزيز، يزيد بن عبدالملك جواني 25 ساله، خليفه شد در اين دوره شديدترين روش ها را عليه شيعه به كار بردند و كينه ها را نسبت به علي (ع) و خاندان او آشكار ساختند. وي از كينه توزان عليه امام باقر (ع) بود. در مقطعي ديگر هشام بن عبدالملك زمام فرمانروايي را به دست گرفت مردي خشن، درشت خو و مال اندوز كه بخل، ستمگري و بي عاطفگي از خصوصيات بارزش بود. دوران او از نظر سياسي، سخت ترين دوره بر امام باقر (ع) بود. تنها در اين دوره بود كه امام به مركز خلافت احضار مي شد. شهادت زيد بن علي بن حسين (ع) در اين دوره واقع شد و امام باقر (ع) نيز در اين دوره به شهادت رسيد.

امام پنجم در چنين فضايي براي احياي ارزشهاي ديني و انجام وظيفه پاسداري از ارزش ها، و به تناسب موقعيت، از راه ها و شيوه هاي مختلفي بهره جست؛ يكي از اين شيوه ها تقيه بود. اين امر به دلايل متعددي همچون حفظ جان نيروهاي خودي، حفظ توان اقتصادي خودي ها، اجراي برنامه هاي مهمتر، حفظ ارزشها و... صورت مي گرفت و امام با رعايت اين اصل، حركت سري خود در تداوم وظيفه امامت را طي مي كرد.

ترسيم وظايف حاكم اسلامي شيوه ديگري بود كه امام مي كوشيد با تبيين وظايف حاكمان، با تاكيد بر آن انتقاد خود را متوجه حاكمان وقت سازد و عدم مشروعيت اقدامات آنان را گوشزد كند. مثلا مي فرمود: «بني الاسلام علي خمسة اشياء: علي الصلاة و الزكاة و الحج و الصوم و الولاية، اسلام بر پنج چيز بنا شده است: نماز، زكات، حج، روزه، ولايت».

زراره پرسيد: كدام افضل است؟ فرمود: «الولاية افضل لانها مفتاحهن و الوالي هو الدليل عليهن؛ ولايت برتر است؛ چون كليد آنهاست و والي (امام) راهنمايي كننده برآنهاست».

مبارزه رو در رو شيوه ديگري بود كه ايشان در مواجهه با خصومت و كينه توزي جابران زمانه خويش در پيش گرفت؛ امام باقر (ع) از يك سو قيامهاي ضد حكومتي مانند قيام زيد، مختار، كميت و... را تاييد مي كرد و از سوي ديگر، در موقعيتهاي مناسب، خود با خلفا به رويارويي جدي مي پرداخت.

آن حضرت مي فرمود: «من مشي الي سلطان جائر فامره بتقوي الله و خوفه و وعظه كان له مثل اجرالثقلين من الجن و الانس و مثل اعمالهم؛ هر كس به سوي سلطان ستمگري برود، و او را به تقواي الهي فرمان دهد، و او را بترساند و موعظه كند، مانند پاداش جن و انس و مانند اعمال آنان را خواهد داشت»

آن حضرت با زير سوال بردن مشروعيت حاكمان جور، راه را بر قيام عليه آنان هموار مي كرد. امام (ع) مي فرمايد: «ان ائمة الجور و اتباعهم لمعزولون عن دين الله؛ پيشوايان ستمگر و پيروان آنها از دين خدا بركنار شده اند».