بازگشت

جلوگيري از انحراف سياسي و فكري


در عصر امام باقر عليه السلام انحرافات سياسي در قالب مقاصد فكري خودنمايي مي كرد و يك جريان عقيدتي و فرقه اي به وجود آمده بود كه با راه ائمه اختلاف داشت. مرجعيت فكري همچون رهبري سياسي معطل مانده و در اين مورد برنامه اي روشن موجود نبود تا خلاء را پر سازد، در اين عصر از راه فتوحات، سرزمين هايي به جهان اسلام ضميمه گرديد اما رويدادهايي گوناگون و شرايط و افكاري در هم ريخته، زمينه هايي را فراهم ساخت كه عده اي افكار شخصي و تمايلات سياسي خود را در متن اجتماع اسلامي مطرح سازند، به علاوه زمامداران ستمگر اجازه نمي دادند اهل بيت عليهم السلام به عنوان مرجعيت فكري به ميدان آيند. زيرا مي دانستند اين برنامه به رهبري سياسي اهل بيت عليهم السلام منتهي مي گردد و در صورت عملي شدن چنين واقعيتي، برنده ترين سلاح را به ائمه انتقال مي دادند و زمينه هاي سقوط خود را فراهم مي كردند.

امام باقر عليه السلام كه اين انحراف را مشاهده نمود، ادعاهاي مغاير با ارزش هاي الهي را پاسخ گفت و يا تكذيب نمود. در واقع امام پنجم در عرصه اي وارد گرديد كه سلاح هاي آن افكار شخصي و وارداتي بودند، آن حضرت با نبردي همه جانبه از شدت تأثير اهل رأي كاست. زيرا اين شيوه، شريعت اسلامي را به تحليل مي برد و خاصيت، صلابت و اصالت اسلامي را كه از ويژگي هاي قانون گذاري است، دچار خدشه مي ساخت.

علمايي چون زهري، [1] مكحول، قتاده، هشام بن عروه، در اين دوره در خصوص نقل حديث و ارائه فتوا فعال بودند، در حالي كه به دستگاه حاكميت امويان و مروانيان وابستگي داشتند. اين وضع، ضرورت احياي فرهنگ اصيل اسلامي را به دور از هرگونه تحريف عمدي به وجود مي آورد. امام طي نامه اي از چنين علمايي شكوه مي نمايد و آنها را اشباه أحبار و رهبان معرفي مي كند. [2] كم شدن آشفتگي هاي سياسي و يكپارچه شدن قلمرو جهان اسلام و از بين رفتن مدعيان حاكميت از جمله عبدالله بن زيبر، علماء را از صحنه سياست به حوزه درس و حديث كشانيد و آنان را وادار نمود تا با نظر خود اختلافات روايي را بر طرف كرده و براي مردم فتواي فقهي صادر كنند! امام باقر عليه السلام در برابر چنين انحرافاتي موضع گيري نمود و نظرات فقهي، تفسيري، كلامي و اخلاقي اهل بيت عليهم السلام را ارائه داد و اصولا از دلايل پرداختن امام باقر و امام صادق عليهما السلام به فقه، احياي آن در ميان مردم و جلوگيري از تحريفي است كه به يقين در تدوين آن روي مي داد. لذا امام به عنوان نماينده مكتب عترت، هنگام مناظره مي كوشيد نظرات فقهي اهل بيت عليهم السلام را ارائه دهد و در عين حال موارد انحراف را روشن كرده و به مردم نشان دهد. امام حتي از نظر برجسته ترين علماء زمان خويش به عنوان ميزان تشخيص صحيح از نادرستي معرفي شده بود و موارد بسياري پيش مي آمد كه آنان عقايد خود را نزد حضرت عرضه مي نمودند تا به صحت و سقم آن واقف شوند.

زهري پس از نقل مناظره امام با ابوحنيفه يادآور شده است: از اين خبر، امامت حضرت باقر عليه السلام براي اهل علم مشخص مي گردد؛ آنان نزدش حاضر مي شدند، حضرت عقايدشان را نقد مي كرد، امام آنان را به سوي شاهراه هدايت، رهنمون مي ساخت، علما نيز به عقايدش گردن نهاده و از او اطاعت مي كردند. [3] .

امام در برابر فرقه هاي منحرف موضعي تند و سازش ناپذير اتخاذ مي نمود و با اين جبهه گيري فكري و فرهنگي تلاش مي كرد حدود معارف صحيح اهل بيت عليهم السلام را در زمينه هاي گوناگون مشخص و از انحراف ساير فرق تفكيك كند.

يكي از آنها فرقه مرجئه بود كه مي خواست در قالب انديشه هاي كلامي، ستم بني اميه را توجيه كند، قدريه كه حسن بصري مبلغ آن بود، عقيده داشت معاويه بنا به حكم الهي به حكومت رسيده و ما نمي توانيم با اوامر الهي مخالفت كنيم. اين باورها به خود فرقه ها خلاصه نمي گشت و تيرگي هاي آن جهان اسلام را در بر مي گرفت و سرزمين هاي اسلامي را دچار هرج و مرج مي كرد؛ آراء فقهي گوناگون، روح نااميدي را در ميان مسلمين به وجود مي آورد. در همين زمان، جوامع مسلمان نيازمند وجودي بود كه دانش خود را از پاك ترين و مطمئن ترين منابع گرفته و اين شخص كسي جز امام باقر عليه السلام نبود، آن حضرت تنها شيعيان را از چشمه علمي بهره مند نمي ساخت؛ بلكه بنيانگذاران مذاهب چهارگانه اهل سنت كه در آن عصر شكل گرفتند، از امام باقر عليه السلام دانش مي آموختند. در واقع اين امام پنجم بود كه به تمامي گروههاي اسلامي، تفكر مكتبي را آموخت، انديشه اي كه مباني و كليات آيين اسلام را با تكيه بر قرآن و حديث ناب در برداشت. [4] .

پيشواي پنجم بر آن شد تا آن معاني ژرف را بارور گرداند و آنچه را نياكانش براي آن فداكاري ها و خونفشاني كردند، پاسداري كند. و اين حركت براي امت اسلام منزلتي والا پديد آورد. در روايت بانو «حبابه والبيه» آمده است كه در مكه مردي را ديدم كه بين باب و حجر بر فرازي ايستاده بود، مردم پيرامونش اجتماع كرده و در مشكلات از وي نظر مي خواستند و باب پرسش هاي دشوار را بر او مي گشودند و او را رها نكردند تا در هزار مسأله به آنان فتوا داد. آنگاه برخاست و مي خواست رهسپار شود كه يكي بانگ برآورد كه: هان! اين نور درخشان... و جمعي نيز كه مي گفتند اين كيست؟ جواب شنيدند كه او امام باقرعليه السلام است. [5] .

امام باقر عليه السلام استدلال هاي اصحاب قياس را به شدت رد نموده و از فرقه مرجئه كه عمل صالح را در جامعه لازم نمي دانستند، و ايمان دروني را كافي مي دانستند، بيزاري جستند و از آنان به عنوان دشمنان خويش در دنيا و آخرت سخن گفتند. [6] در برابر آنان كه به جمود و تعصب افراطي روي آورده بودند نيز موضع گيري نمودند و فرمودند: خوارج از روي ناداني عرصه را براي خود تنگ تصور كرده اند. ديانت، وسيع تر از راهي است كه آنان پيش گرفته اند. [7] .

فرقه خطرناك ديگري كه در جامعه اسلامي بذر ترديد، نفاق و دشمني مي پاشيدند، يهوديان بودند. آنان موذيانه احاديث جعلي فراواني در خصوص سيره و روش زندگي پيامبران انتشار دادند. اين گروه در مسايل فقهي و كلامي نيز حركتي را شروع كردند كه بسيار نگران كننده بود. مبارزه با يهوديان و تبليغات منفي آنان بخش مهمي از تلاش فرهنگي امام باقر عليه السلام بود. قوم يهود اعم از آنان كه به ظاهر اسلام آورده بودند و نيز آناني كه هنوز بر آيين خود باقي مانده بودند، با جعل احاديثي بين مسلمانان چنين انتشار دادند كه بيت المقدس بر كعبه برتري دارد.

زرارة بن اعين نقل نموده است كه در محضر امام باقر عليه السلام بودم، در حالي كه ايشان مقابل كعبه نشسته بودند كه فرمودند: نگريستن به خانه خداوند عبادت است. در همان حال شخصي از طايفه بُحَيْله به نام عاصم بن عمر نزديكتر آمده و عرض كرد: كعب الأحبار مي گويد: كعبه هر صبح در برابر بيت المقدس سجده مي نمايد! امام فرمودند: نظر تو در باره وي و سخن او چيست؟ آن مرد گفت: درست مي گويد. امام فرمودند: تو و او هردو دروغ مي گوييد. سپس در حال خشم افزودند: خداوند متعال بنايي و بقعه اي دوست داشتني تر از كعبه بر روي زمين نيافريده است. [8] .

امام باقر عليه السلام در هر موقعيت و شرايطي كه پيش مي آمد، تلاش مي نمود رابطه نامطلوبي كه ميان مسلمانان و يهود به وجود آمده و راه خطرناك و منحرفي را مي پيمود، قطع نمايد و اين مرداب انحراف را از جامعه اسلامي بزدايد و بخشكاند.


پاورقي

[1] محمد بن مسلم بن شهاب، معروف به «زهري» (متوفاي 124 ق)، از علماي اهل سنت بود كه در زمينه نقل حديث فعاليت مي كرد و به دستگاه حاكميت وابستگي داشت. در هرحال، وي نزد امام زين العابدين (ع) شاگردي كرده و از امام باقر (ع) حديث نقل نموده است و در ادبيات اهل سنت مقامي شامخ دارد. در فهرست بلندبالايي كه ابن حجر عسقلاني، از كساني كه از امام باقر (ع) حديث روايت كرده اند، به دست مي آيد و نيز در فهرست ذهبي نام افرادي برجسته ديده مي شود كه هريك حوزه هاي تدريس داشته اند و در علم و ادب نام آور بوده اند، يكي از آنان زهري است كه نه تنها به عنوان جمع آوري حديث شهرت داشت؛ بلكه آثاري چون: تنزيل القرآن و منسوخ القرآن را نوشت.

برخي منابع گفته اند: زهري با امام زين العابدين (ع) نشست هاي زيادي داشته و تنها امام چهارم مي توانست نگراني هاي اين مرد را تسكين دهد. مورخان متذكر گرديده اند كه امام سجاد (ع) در خانه خود به طور خصوصي افراد را تعليم مي داده است و زهري از كساني است كه در منزل از محضر آن امام استفاده مي كرده است. (حليةالاولياء، حافظ ابونعيم احمد بن عبدالله اصفهاني، ج 3، ص 363؛ رجال، ابن داود، ص 79؛ طبقات، ابن سعد، ج 5، ص 158؛ تاريخ طبري، ج 8، ص 496.

[2] الروضة من الكافي، كليني، ص 77.

[3] من لايحضره الفقيه، صدوق، ج 1، ص 82.

[4] امامان شيعه و جنبش هاي مكتبي، محمدتقي مدرسي، ترجمه حميدرضا آژير، ص 112.

[5] زندگاني تحليلي پيشوايان ما، عادل اديب، ترجمه دكتر اسدالله مبشري، ص 171.

[6] بحارالانوار، ج 46، ص 291.

[7] التهذيب، شيخ طوسي، ج 1، ص 240.

[8] اصول كافي، ج 4، ص 238.