بازگشت

ابرش كلبي


همچنين ابن شهرآشوب مي نويسد: أبرش كلبي در حالي كه به امام محمد باقر عليه السلام اشاره كرده بود، از هشام پرسيد: اين كيست كه اهل عراق گرد او حلقه زده و سؤال مي كنند؟

هشام گفت: اين، پيامبر كوفه است، او گمان مي كند كه فرزند پيامبر خدا و باقرالعلم و مفسر قرآن است. چيزي را از او بپرس كه نمي داند.

ابرش كلبي به نزد امام آمده، گفت: اي فرزند علي! آيا تورات و انجيل و زبور و فرقان را خوانده اي؟ فرمود: آري.

گفت: پس اجازه دهيد تا مسائلي در اين خصوص از شما بپرسم. امام فرمود: بپرس ولي اگر قصد آگاهي و دست يافتن به مسائل را داري، بهره خواهي برد و اگر قصد اذيت كردن داري، گمراه خواهي شد.

ابرش پس از چند پرسش و پاسخ، از جاي برخاست در حالي كه مي گفت: حقيقتاً تو فرزند رسول خدا هستي. سپس به سوي هشام رفته، اظهار داشت: اي فرزندان بني اميه! ما را رها كنيد چرا كه اين أعلم مردم زمين است به آنچه كه در آسمان و زمين مي باشد. اين فرزند رسول خداست. [1] .


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 355.