بازگشت

جواز يا حرمت متعه


عبدالله معمر ليثي به امام باقر عليه السلام گفت: شنيده ام متعه را جايز مي دانيد. امام فرمودند: بلي! خداوند آن را جايز شمرده و سنت رسول خدا هم بر آن بوده و اصحاب هم عمل مي كردند. عبدالله گفت: ولي عمربن خطاب آن را ممنوع كرد. حضرت فرمودند: بنابراين تو بر سخن رفيقت باش، من هم بر سخن و راي رسول خدا صلي الله عليه و آله استوار خواهم ماند.

عبدالله گفت: آيا شما خشنود مي شوي وقتي ببيني شخصي با زني از بستگان و خانواده ي شما چنين عملي را انجام دهد؟ امام عليه السلام فرمودند: اي بي خرد! چرا سخن از زنان به ميان مي آوري؟ آن خدايي كه ازدواج موقت را حلال كرد، از تو و همه كساني كه به تكلف و اجبار متعه را حرام شمرده اند، غيرتمندتر است. آيا دوست داري كه زني از خانواده ي تو به همسري مردي درآيد كه تهيدست است؟...

عبدالله گفت: خير.

امام عليه السلام فرمودند: چرا تو حلال خدا را حرام مي شماري؟

عبدالله گفت: من حلال خدا را حرام نمي شمارم، ولي معتقدم مرد فقير و بافنده تهيدست كفو و هم سطح ما نيست.

امام عليه السلام فرمودند: ولي برنامه ي خدا غير از اين است، زيرا اعمال نيك همين مرد را مي پذيرد و حوريان بهشتي را به ازدواج او در مي آورد، ولي تو از روي كبر و نخوت از خويشاوندي با مؤمني كه شايسته ي همسري حوريان بهشتي است، ناخشنود هستي.

عبدالله تسليم شد و خنديد و گفت: به راستي كه سينه هاي شما محل رويش درختان تناور دانش است. ميوه هاي درخت دانش از آن شماست و برگهايش در اختيار مردم. [1] .


پاورقي

[1] كشف الغمه، ج 2، ص 362; بحارالانوار، ج 46، ص 356.