بازگشت

نقل حديث


از جمله علومي كه امام باقر (ع ) سعي و كوشش فراوان در بسط و گسترش آن داشت علم حديث و فـقـه بـود. قـبل از اين گفتيم كه نقل و نوشتن حديث تا زمان عمر بن عبدالعزيز ممنوع بود و در زمان اين خليفه آزاد شد. گر چه امامان شيعه و پيروانشان هيچگاه تسليم اين منع نشدند و تا حد تـوان در نـقـل و انـتـشـار احـاديـث پـيـامـبـر و امـامـان ديـگـر كـوشـيـدنـد ولي بـعـد از آزاد شـدن نقل و تدوين حديث ، زمينه كاملا مناسبي براي بيان احاديث نبوي ايجاد شد.

مـطـلب ديـگـري كـه بيان احاديث نبوي را لازم مي نمود، احاديث فراواني بود كه به نام احاديث پـيـامـبـر جـعـل و پـخـش شـده بـود. احـاديـث جـعـلي آن قـدر فـراوان بـود كـه بـخـاري قـبـل از تـدويـن صـحـيح خود در سفرهاي متعدد به شهرهاي مختلف براي شنيدن احاديث ، ششصد هزار حديث مي شنود كه به گمان خود فقط تعداد كمتر از چهار هزار تا را ـ آن هم با تكرارها ـ صـحـيح مي داند و در كتاب خود ثبت مي كند و ابو داود از بين پانصد هزار حديث كه شنيده فقط 4800 حـديـث را بـه تـصـور خـود بـه عـنـوان صـحـيـح ثـبـت مـي كـنـد و احـمـد بـن حـنـبـل در مـسـنـد خود سي هزار حديث نوشته كه آنها را از بين بيشتر از هفتصد هزار حديث انتخاب كرده است ..(305)

در چنين جوي آكنده از احاديث جعلي ، امام عليه السلام به بيان احاديث ، به خصوص ‍ احاديث جدش پيامبر و در مرحله بعد احاديث پدرانش امام علي ، امام حسين ، امام سجاد عليهم السلام و بعضي از صـحـابـه گـرانـقـدر رسـول خدا همچون جابر، ابن عباس ، زيد بن ارقم و ابوذر مي پردازد و احاديث صحيح و ناب را درجامعه تشنه سخنان پيامبر نشر و گسترش مي دهد.

وجه ديگر اهميت بيان حديث از اين جهت بود كه حديث بعد از قرآن دومين منبع مهم فقه و اعتقادات و اخلاق بود و كوشش امام عليه السلام در اين زمينه به حدي بود كه فقط جابر بن يزيد جُعفي بيش از هفتاد هزار حديث از امام مي شنود..(306)

احـاديـث مـرسـل و مـسـنـد امـام : امـام گـاهـي احـاديـث را بـا سـلسـله سـنـد و گـاهـي بـه طـور مـرسـل و بـدون ذكـر وسـائط از پـيـامـبـر نـقـل مـي نـمـود. هـرگـاه سـلسـله سـنـد را نـقـل مـي كـرد، مـعـلوم بـود افـرادي در حـد اعـلاي عـدالت و تـقـوا وسـايـط نـقل امام هستند و هرگاه به طور مرسل حديث را نقل مي كرد پدران معصومش واسطه هاي او بودند. خودش فرمود:

(هرگاه حديثي گفتم و سندش را ذكر نكردم ، سندم عبارت است از: پدرم زين العابدين از پدرش حـسـيـن شـهـيـد از پـدرش عـلي بـن ابـي طـالب از رسـول خـدا صـلي الله عـليـه و آله از جبرئيل از خداوند تبارك و تعالي ).(307)

امام عليه السلام با چنين سلسله سند درخشاني به بيان احاديث نبوي پرداخت .

تشويق به فهم روايت وبيان احاديث جعلي : امام عليه السلام عنايت داشت كه افراد حديث شناس باشندو درايت حديث داشته باشندنه اين كه فقط راوي حديث باشند. او مي فرمود:

(مـنـزلت شـيـعـيان رابه مقدار رواياتشان و معرفتشان بشناس ، معرفت عبارت است از درك وفهم حـديـث ، بـادرايـت وشـنـاخـت احـاديـث اسـت كـه مـؤ مـن بـه بـالاتـريـن درجـات ايـمـان مـي رسد.).(308)

عـلاوه بـرتشويق به فهم وشناخت احاديث ،خودنيز به معرفي بعضي از احاديث جعلي پرداخت . آن بـزرگـوار در گـفـتـگـو بـا گـروهـي از يـارانـش اشـاره كـرد بـيـشـتـراحـاديـثـي كـه در فـضل بعضي ازصحابه وارد شده جعلي است و وقتي از امام خواستند بعضي از آن احاديث جعلي راذكر كند فرمود:

(روايت كرده اند كه ابوبكر و عمر دو آقاي پيرمردان بهشتند.

و عمر محدَّث بوده است ـ يعني ملائكه بااو صحبت مي كرده اند ـ

ومَلَكي مطالب حق را به عمرتلقين مي كرده است ؛

وسكينه برزبان عمرنطق مي كند،

وملائكه از عثمان حيا مي كنند؛

و...)

امـام در اين كلام بيش ازصد يا به قولي بيش از دويست روايت جعلي رابرشمرد كه مردم آنها را احاديث صحيح مي پنداشتند درحالي كه دروغ و جعلي بودند..(309)

رد روايـات اسـرائيـليِ نـقـل شـده تـوسـط عـالمـان مـسـلمـان نـمـاي اهل كتاب نيز از ديگر فعاليتهاي امام در زمينه حديث بود.

مـردي خـدمـت امـام رسـيـد و گـفـت : كـعـب الاحـبـار مـي گـفـت : كـعـبـه هـر روز اول صـبـح براي بيت المقدّس سجده مي كند. امام پرسيد كه نظر تو در مورد سخن كعب چيست ؟ و آن فرد سخن كعب را تصديق كرد. امام غضبناك شد و با تندي فرمود:

دروغ گـفـتـي و كـعـب هم دروغ گفت ـ زراره گويد نديده بودم امام كسي جز اين فرد را رو در رو دروغگو بخواند..(310)

امـام بـا دروغـگو خواندن كعب ـ و همپالكي هاي وي ـ خط قرمز بر همه نقلهاي او كشيد و آنها را از اعتبار ساقط كرد.