بازگشت

فقه


گـر چـه در زمـان امام هنوز مذاهب فقهي ظهور نكرده و مشخص نشده بودند ولي افرادي به عنوان فـقـيـه عـراق ، فـقـيـه بـصـره ، فـقـيـه مـديـنـه يـا فـقـيـه شـام مـعـروف بودند و نظراتي در مسائل فقهي ابراز مي داشتند. مستندات آنان در آراي فقهي ، راءي و نظر خود از كتاب و روايات و يـا راءي و نظر صحابه پيامبر بود. در مقابل آنان ، امام فقه اماميه را كه همان فقه پيامبر و عـلي عـليـهـمـا السـلام بـود گـسـتـرش داد و ايـن بـنـيـان تـوسـط فـرزنـدش امـام صـادق كامل شد و فقه غني جعفري شكل گرفت .

مـهـمترين خصوصيت فقه امام باقر عليه السلام غير اجتهادي بودن آن بود. بر عكس همه فقهاي آن روز عامّه ، امام احكام الهي را از جانب شارع دين بيان مي كرد.

آن بزرگوار در اين مورد مي فرمايد:

(اي جابر (جُعفي )، به خدا قسم اگر ما به راءي خود سخن مي گفتيم (و فتوا مي داديم ) از هلاك شـدگـان بـوديـم و لكـن مـا بـر طـبـق آثـار و مـيـراث رسـول خـدا سـخـن مـي گـويـيـم كـه نـسـل از نسل آن را ارث برده ايم و در گنجينه ها حفظ مي كنيم همچنان كه اينان طلا و نقره خود را در صندوقچه ها مخفي مي كنند)..(311)

در كلام ديگري فرمود:

(اگـر مـا بـه راءي خـود سـخـن مـي گـفـتـيـم ، هـلاك مـي شـديـم هـمـچـنـان كـه قـبل از ما ـ آنان كه به راءي سخن گفتند ـ هلاك شدند و لكن ما بر طبق بيّنه پروردگارمان كه بر پيامبرش نشان داد و آن حضرت نيز براي ما بيان كرد، سخن مي گوييم )..(312)

از هـمـيـن جـا دومـيـن ويـژگـي فـقـه اهـل بـيـت نـيـز روشـن مـي شـود و آن اتـصـال تـمـام و كـمـالش بـه پـيـامـبـر مـي بـاشـد. فـقـه اهـل بـيـت تـنـهـا فقهي است كه همه مسائلش از رسول خدا گرفته شده است همچنانكه همه احاديث امامان از پيامبر گرفته شده است .

قـبـل از ايـن ، سـخـنِ امـام بـا عـبـدالله بـن مـعـمـر ليـثـي از فـقـهـاي عـامـه نـقـل شـد. عـبـدالله از امـام سـؤ ال كرد كه چگونه فتوا به جواز مُتعه مي دهد و امام به كتاب و سنّت پيامبر احتجاج كرد. عبدالله نهي عمر را پيش كشيد و امام فرمود:

(تو بر قول صاحبت باش و من بر قول پيامبر)..(313)

اين چنين بود كه قول امام باقر بر ساير قولها پيشي گرفت و بسياري از عالمان عامّه براي آن حـضـرت احترام خاصي قائل شدند. ابا اسحق سبيعي از فقهاي معروف عامه در زمان امام بود. راوي گـويـد از وي دربـاره مـسـح بـر پـاپـوش سـؤ ال كردم . او گفت :

(مردم را يافتم كه بر پاپوش مسح مي كردند تا اين كه فردي از بني هاشم به نام محمد بن عـلي بـن الحـسـيـن را ديـدم كـه مـثـل او را نـديـده بـودم و ايـن سـؤ ال را از وي پرسيدم . ايشان مرا از مسح بر پاپوش منع كرد و فرمود:

امـيـر المـؤ مـنـيـن چـنـيـن مـسـح نـمـي كـرد و كـتـاب نـيـز از مـسـح بـر پاپوش سبقت گرفته است )..(314)

در مـوردي ديـگـر فـردي هـزار درهـم بـراي كـعـبـه وصـيـت كـرد. وصـيّ وي مـال را بـه مـكـه آورد و بـنـي شـيـبـه ـ مـتـوليـان كـعـبـه ـ گـفـتـنـد: آن مـال را بـه مـا بده تا برئ الذمه شوي . مردم به وصيّ گفتند از ابو جعفر مساءله را بپرس و امام در جواب سؤ ال وي فرمود:

(كـعبه از اين مال بي نياز است ، اين مال را به زوار كعبه كه مورد دستبرد قرار گرفته اند يا مـالشـان از بـيـن رفته يا مركب و توشه شان گم شده يا توان مالي براي بازگشت ندارند، بده )..(315)

امـام علاوه بر بيان مسائل فقهي ، فقهاي بزرگي نيز تربيت كردند و بر مسند فتوا نشاندند كه از آن جمله (ابان بن تغلب ) فقيه نامور شيعي است . امام خطاب به ابان فرمود:

(اِجـْلِسْ فـي مـَسـْجـِدِ الْمـَديـنـَةِ وَ اَفـْتِ النـّاسَ فـَاءِنـّي اُحـِبُّ اَنْ يـُري فـي شـيـعـَتـي مِثْلُكَ).(316)

در مـسـجـد پـيـامـبـر بـنـشـيـن و فـتـوا بـده كـه دوسـت دارم در بـيـن شـيـعـيـان امثال تو ديده شوند.