بازگشت

فصل سوّم : سيره امام باقر(ع )


الف : زندگاني علمي امام باقر(ع )

آفتاب بهترين گواه و شاهد بر خود است . حال اگر كساني مانند خفّاش نتوانند و يا ازروي تعصّب نخواهند از درخشش آن بهره برند، خود از روشنايي و نور محروم شده و ازاين فيض بزرگ بي نصيب مانده اند.

امام باقرعليه السلام از چهره هاي تابناك و درخشاني است كه هر دانشمند و انديشه من دمحقّقي را به سوي خود جذب كرده است . شيعيان ، كه جاي خود دارند، او را بزرگ ترين پايه گذار نهضت علمي در آن عصر و زمان تاريك مي دانند كه همچون خورشيد از افق امامت طلوع كرد و از سرچشمه هاي زلال علم و معرفتش ‍دل هاي تشنه جويندگان علم و معرفت سيراب شدند حتّي كساني را كه نسبت به شيعه نظر مساعدي نداشته اند، در برابر جايگاه علمي و عملي امام باقرعليه السلام با ديده تحسين و تكريم نگريسته و سر فرود آورده اند. كتب و مؤ لفات دانشمندان و مورّخان اهل تسنّن ، مانند طبري ، بلاذري ، خطيب بغدادي ، ابونعيم اصفهاني و كتبي مانند: موطاءمالك ، سنن ابي داود، مسند ابوحنيفه ، مسند مروزي ، تفسير زمخشري ، و ده ها كتاب نظيراين ها، كه از مهم ترين كتب عالَم تسنّن هستند، پر از سخنان پر مغز پيشواي پنجم اند وهمه جا جمله ((قال محمّد بن علي و يا قال محمّد الباقر)) به چشم مي خورد.(45)

اينك در باره شخصيّت علمي امام باقرعليه السلام به چند نمونه از گفتار دانشمندان شيعه و سنّي به گونه گذرا اشاره مي كنيم .

عبداللّه بن عطاي مكّي مي گفت :

ما راءيت العلماء عند اءحدٍ قطّ اصغر منهم عند ابي جعفر و لقد راءيت الحكم بن عيينه معجلالته في القوم بين يديه كاءنَّه صبّي بين يدي معلّمه .(46)

علما را در محضر هيچ كس كوچك تر از محضر ابوجعفرعليه السلام نديدم .

حكم بن عيينه با تمام عظمت علمي اش در ميان مردم ، در برابر آن حضرت ، مانند دانش آموزي و كودكي در مقابل معلّم به نظر مي رسيد.(47)

ابواسحاق وقتي مقام والا و اعجاب انگيز علمي امام باقرعليه السلام را ديد گفت : ((لماءِرمثله قطُّ))؛ يعني كسي را مانند او نديده ام .(48) ذهبي درباره شخصيّت علمي امام باقرعليه السلام مي نويسد:

او از كساني است كه ميان علم و عمل و آقايي و شرف و وثاقت و متانت را جمع كرده و برايخلافت شايسته است .(49)

ابوزهره مي نويسد:

امام باقرعليه السلام وارث امام سجّادعليه السلام در امامت و هدايت مردم بود. از اين رو،علماي تمام بلاد اسلام از هر سو به محضرش مي شتافتند و كسي از مدينه ديدن نميكرد، جز اين كه به خدمت او شرفياب مي شد و از علوم بي پايانش بهره ها مي گرفت .از بزرگان فقه و حديث بسياري كسان به قصد بهره گيري علمي پيش ‍ حضرتش ميآمدند.(50)

محمّد بن من كدر كه يكي از محدّثان معروف اهل سنّت است ، در عظمت امام باقرعليه السلام گفته است :

من جانشين علي بن الحسين ، از ميان فرزندان او، كه نزديك ترين آنان به او از نظر علم وفضيلت هم مي بايست باشد نديده بودم تا روزي كه به محضر فرزندش ‍ محمدباقرعليه السلام رسيدم .(51)

فراواني و گستردگي روايات امام در زمينه هاي فقه ، اعتقادات و علوم ديگر اسلامي ،سبب شد كه محدّثان اهل سنّت نيز از آن حضرت نقل حديث كنند. يكي از معروف ترين آن ها ابوحنيفه است . او با اين كه بيش تر احاديث وارده از طريق اهل سنّت را نمي پذيرفت ، روايات زيادي را از طريق اهل بيت و به ويژه امام باقرعليه السلام نقل كرده است .(52)

در ميان امامان شيعه پس از اميرالمؤ منين علي عليه السلام سند بيش ترين قسمت روايات به امام باقرعليه السلام و امام صادق عليه السلام مي انجامد و اين به دليل موقعيت سياسي جامعه آن روز بوده كه اين دو امام بزرگوار بيش از امامان ديگرفرصت نشر علوم آل محمدعليهم السلام را پيدا كردند از اين رو درباره امام باقرعليهالسلام گفته اند كه از فرزندان حسن عليه السلام و حسين عليه السلام آنچه در زمينه تفسير، كلام و فتوا و احكام حلال و حرام از آن حضرت صادر شده ، از كس ديگري صادرنشده است .(53)

نقل است كه ابرش كلبي از هشام بن عبدالملك پرسيد: ((اين كيست كه مردم عراق او را درميان گرفته و مشكلات علمي خود را از او مي پرسند؟)) هشام گفت : ((اين پيامبر كوفهاست ، خود را پسر رسول خدا و شكافنده علم و مفسّر قرآن مي داند.))(54)

محمّد امين سويدي مي نويسد:

معارفي كه از ابوجعفر الباقر در زمينه علوم دين و سنن و سيره ها و فنون ادب در ميان جامعه اسلامي ظاهر گشت از هيچ يك از فرزندان حسين عليه السلام آشكار نشد. مناقب وارزش هاي شخصيّت وي بسيار است كه كتابي چون سبائك ،مجال و گنجايش طرح همه آن ها را ندارد.(55)

محمّد بن عبدالفتّاح حنفي در كتابش آورده است :

محمّد بن علي بن حسين بن ابي طالب عليه السلام است كه باقر ناميده شد و واژه باقردر لغت به معناي شكافنده زمين براي آشكار ساختن گنج ها و پنهاني هاي آن است . وي رااز آن رو باقر ناميدند كه گنج هاي پنهان معارف و حقايق احكام و حكمت و لطايف را ظاهر ميساخت . اين حقيقتي است آشكار كه جز بر كوردلان مخفي نيست .(56)

آري ، آوازه علوم و دانش ها و معارف امام باقرعليه السلام چنان بر اقطار كشور اسلاميسايه افكنده بود كه لقب باقرالعلوم را به خود اختصاص داد. و باز ابن حجر هيتمي مينويسد:

محمّد باقرعليه السلام به اندازه اي گنج هاي پنهان معارف و دانش ها را آشكار ساخته وحقايق احكام و حكمت ها و لطايف دانش ها را بيان نموده كه جز بر عناصر بي بصيرت يابدسيرت پوشيده نيست و از همين جا است كه وي را شكافنده و جامع علوم ، و برافرازنده پرچم دانش خوانده اند.(57)

شگفت آن كه با اين همه فضايل و مناقب امام باقرعليه السلام ، ابن سعد در طبقات الكبري گفته است : ((ابوجعفر محمد بن علي ... كان ثقه كثير العلم و الحديث و لَيْسَيَروي عَنْهُ مَنْ يُحتَجَّ به .))(58) كه مي توان آن راحمل بر تنگ نظري و بي انصافي و كمال بي خردي دانست و نيز موضع گيري فكري ياسياسي در قبال بينش اماميّه اوّلا كرسيّ تدريس امام باقرعليه السلام از نظرگستردگي كم نظير بوده است . ثانيا بسياري از اصحاب و شاگردان و راويان احاديث آن حضرت ، از چهره هاي مشهور و شناخته شده و معتبررجال حديث هستند كه از آن ها كساني را مي توان ديد كه مورد اعتماد وقبول عامّه اهل سنّت اند، از آن جمله ، اوزاعي ازرجال صحّاح ستّه و عمر بن دينار از رجال صحّاح ستّه يحيي بن كثير ازرجال صحّاح ستّه و... .(59)

1 تربيت شاگردان

امام باقرعليه السلام شاگردان بسياري تربيت كرد. برخي از محقّقين واهل نظر گفته اند كه افقه شاگردان و راويان امام باقرعليه السلام و امام صادق عليهالسلام شش ‍ نفرند كه از اصحاب هر دو امام عليه السلام بوده اند و آن ها عبارتند از:زرارة بن اعين ، معروف الخربوذي المكّي ، ابوبصيرالاسدي ،فضل بن يسار، محمّد بن مسلم الطايفي ، يزيد بن معاويه العجلي .(60) امام صادق عليهالسلام مي فرمايد:

مكتب ما و احاديث پدرم را چهار نفر زنده كردند. اين چهار نفر عبارتند از: زراره ،ابوبصير، محمد بن مسلم و بريد بن معاويه عجلي . اگر اينان نبودند كسي از تعالي مدين و مكتب پيامبرصلي الله عليه و آله بهره اي نمي يافت . اين چند نفر حافظان دين وامين پدرم در بيان حلال و حرام و احكام دين بودند. اين چهار نفر از ميان شيعيان زمان مانخستين كساني بودند كه با مكتب ما آشنا شدند و در روز رستاخيز پيش از ديگران به ماخواهند پيوست .(61)

ما اينك شرح حال و زندگي مختصري از برخي از آن ها را به دست مي دهيم .

جابر بن يزيد جعفي

جابر در پرتو مكتب امام باقرعليه السلام به مراتب علمي بالايي رسيد تا جايي كه درشاءن و رتبه او گفته اند: جابر دريايي بود كه آب آن فرو نمي خشكيد و باب علم درروزگار خود و حجّت خدا بر مردم از سوي حجّت خدا امام ابي جعفرعليه السلام بود؛شخصيّتي كه حافظ هفتاد هزار حديث بود.(62)

وي گفته است كه پنجاه هزار حديث در سينه دارم و هنوز يكي از آن ها رانقل نكرده ام .(63) چون جابر، جامعه را براي بيان پاره اي از حقايق نامساعد مي ديد، دم فرو مي بست و احاديث فراوان در سينه او كه گنجينه علوم و اسرار بود، همچنان باقيمي ماند. وجود تشنه او آنچنان از احاديث آل محمدعليه السلام سيراب گشته بود كه ميگويد به امام باقرعليه السلام عرض كردم آنقدر از اسرار و علوم خود به من آموخته ايدكه ديگر تاب آن ها را ندارم ، امام باقرعليه السلام فرموده بود: ((اي جابر، هرگاهچنين احساسي را داشتي به صحرا برو و گودالي حفر كن ، و سرت را در آن بنما و بگوامام باقرعليه السلام چنين و چنان گفت .(64)

زياد بن ابي الحلال مي گويد: در مورد احاديث جابر در ميان محدثان و راويان اختلاف افتاد. خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم و از آن حضرت پرسيدم . امام فرمود: ((خداجابر بن يزيد جعفي را رحمت كند. او در نقل احاديث ما صادق و راستگو بود. خدا مغيرة بن سعيد را لعنت كند. او اخبار دروغ را با احاديث ما مي آميخت .))(65)

جابر با استفاده از منبع پر فيض وجود مبارك امام باقرعليه السلام كتب متعدّدي از خودباقي گذاشت و شيعه و سنّي روايات او را پذيرفته اند.

محمّد بن مسلم

محمّد بن مسلم از شخصيّت هاي بزرگ و شاگردان زبده امام باقرعليه السلام و امام صادق عليه السلام بود. يكي از محدّثين و راويان ارزشمند شيعه كه نامش ‍ همواره در كتب حديثي شيعه از درخشش خاصّي برخوردار است ، همو است . درباره اونقل كرده اند كه سي هزار حديث از امام پنجم و شانزده هزار حديث از امام ششم آموخت.(66)

محمّد بن مسلم به پايه اي از علوم و كمال رسيد كه مي گفتند: درميان شيعيان هيچ كس ازمحمّد بن مسلم داناتر و فقيه تر نيست .(67) هشام بن سالم ، كه خود از راويان حديث است ، مي گويد: در هر موضوعي كه من و زراره ، اختلاف پيدا مي كرديم ، از محمّد بن مسلم سؤال مي كرديم و او در جواب آنچه را از امام باقرعليه السلام و امام صادق عليهالسلام شنيده بود، نقل مي كرد.(68)

محمد بن مسلم اهل كوفه بود و مدّت چهار سال در مدينه اقامت گزيد. در اين زمان كوتاه چونان از محضر امام باقرعليه السلام و سپس امام صادق عليه السلام بهره ها برد كه ابن ابي يعفور از ياران امام صادق عليه السلام مي گويد: روزي به امام صادق عليهالسلام عرض كردم ، من هميشه نمي توانم خدمت شما شرفياب شوم ، گاهي شيعيان مسائلي از من مي پرسند كه در پاسخ آن عاجزمي مانم . امام صادق عليه السلام فرمود:((چرا از محمد بن مسلم ثقفي سؤال نمي كني ؟! او احاديث ما را از پدرم شنيده و مورد توجّه و علاقه پدرم بود. پدرم از او رضايت داشت .))(69)

محمّد بن مسلم كتابي به نام اربع ماءة مساءلة (چهار صد مسئله ) تاءليف نموده بود كه گويا پاسخ چهار صد مسئله اي بوده كه از پيشواي پنجم و ششم شنيده بود.(70)بزرگان اهل سنّت مشكلات علمي خود را از محمّد بن مسلم مي پرسيده اند.

زرارة بن اَعيَن

زراره از شخصيّت هاي بزرگ و اصحاب خاصّ امام باقرعليه السلام و امام صادق عليهالسلام است . او يكي از چهار نفري است كه امام صادق عليه السلام ضمن ستايش آن هافرمود:

مكتب ما و احاديث پدرم را چهار نفر زنده كردند كه عبارتند از زراره ، ابوبصير، محمد بن مسلم ، بريد بن معاويه عجلي . اگر اينان نبودند كسي از تعاليم و مكتب پيامبرعليهالسلام بهره اي نداشت . اينان حافظان دين و امينان پدرم در بيانحلال و حرام و احكام دين بودند.(71)

زراره آنقدر در مسائل علم كلام تبحّر داشت كه متكلّمان شيعه ، شاگردان مكتب او محسوب ميشدند. علاّمه حلّي در شاءن او مي گويد:

زراره فقيه بود، قاري قرآن بود، متكلّم بود، شاعر و اديب بود. همه خصلتهاي اخلاقي وديني در او جمع بود و در آن جا كه روايت مي كرد صادق و راست بود.(72)

حُمران بن اءَعيَن

او نيز مانند برادرش زرارة بن اعين و برادر ديگرش عبدالملك بن اعين و برادرزاده اشبكير بن اعين مورد وثوق و احترام امام باقرعليه السلام بود. شاگردان امام باقرعليهالسلام و امام صادق عليه السلام هر كدام در رشته اي و يا رشته هايي كه مورد علاقه وذوق آن ها بود تبحّر پيدا مي كردند. حمران بن اعين افزون بر مقام معنوي كه امام باقرعليه السلام به او مي فرمود: ((تو از شيعيان و پيروان ما در دنيا و آخرت هستي.))(73) در علوم قرآني و... داراي مقامي عظيم بود به طوري كه دانشمندان بعدي درمورد قرائت قرآن و مباحث علوم قرآني به نظريّه هاي او استناد مي جستند و هشام بن سالممي گويد: ((در محضر امام صادق عليه السلام بوديم ، يك مرد شامي وارد شد و درباره كيفيّت قرائت قرآن پرسش ها و شبهاتي داشت . امام صادق عليه السلام او را به حمران بن اعين ارجاع دادند و فرمودند: ((اگر حمران را محكوم كردي ، مرا محكوم كرده اي !)) و مردشامي در مقابل سخنان مستدل حمران چاره اي جز تسليم نديد.(74)

ابان بن تغلب

او شخصيّتي بود كه محضر سه امام حضرت سجادعليه السلام ، حضرت باقرعليهالسلام ، حضرت صادق عليه السلام را درك كرده بود و از هر سه امام روايت مي نمود.فردي ثقه و جليل القدر بود. امام باقرعليه السلام خطاب به او فرمود:

اجلس في مسجِدِ المدينة وَ اَفتِ الناسَ فَانّي اُحِبُّ اءنَ يَكُونَ في شيعتي مِثْلُك .(75)در مسجد مدينه بنشين و مردم را فتوا بده من دوست دارم در شيعيانم كسانيمثل تو باشند.

مرگ ابان دل امام صادق عليه السلام را به درد آورد. سخن دلنشين امام باقرعليه السلام در مورد ابان و تاءثّر و اندوه امام صادق عليه السلام در مرگ ابان بن تغلب حاكي ازمقام بلند علمي و معنوي او است .(76)

بُريد بن معاويه عجلي

بريد شخصيّتي والا مقام بود، فقيه و ثقه و جزو برجسته ترين شاگردان امام باقرعليه السلام بود و به قدري در بُعد معنوي و امانت بالا بود كه امام باقرعليهالسلام او را فردي امين و حافظ دين خدا مي خواند.(77) بريد همواره همراه امام عليهالسلام بود و از محضرش بهره مي برد.

2 مبارزه هاي علمي و نمونه هايي از معارف امام باقر(ع )

امام باقرعليه السلام در زندگي پر بار و درخشانش نه تنها به تربيت شاگردان وگسترش علم و دين همت گمارد و از آن فرصت طلاييكمال استفاده را نمود، بلكه مبارزه پيگير و بي اماني عليه بحران هاي فكري و فرهنگيراه انداخت كه پس از رحلت پيامبرصلي الله عليه و آله دامن گير جامعه مسلمان آن روز شده بود.

پس از رحلت پيامبرصلي الله عليه و آله ، دست جامعه از دامان عترت كوتاه شد و تنهاقرآن باقي ماند. با اين كه در قرآن آمده است ((ونزّلنا عليك الكتاب تبيانا لكلّ شيء(78) اي پيامبر! قرآن را بر تو فرو فرستايدم كه بيانگر حكم و قانون هر چيزباشد. ولي اين بدان معنا نيست كه قرآن ، معلّم و مفسّر لازم ندارد و اگر چنين مي بود،پيامبرصلي الله عليه و آله در حديث معروف ثقلين بدان گوشزد نمي نمود. جامعه آن روزگار چون از روش ها و ملاك هاي صحيحي براي استنباط احكام و معارف قرآنيبرخوردار نبود، در حقيقت از محتواي قرآني فاصله گرفت و قرآن را نيز از دست داد.پيدايش ارتدادها وافكار انحرافي چون گروه خوارج و تفسير به راءي ها و... همه دليل گويا و روشن بر نارسايي دانش بشر براي پي بردن به معارف قرآن است . ازاين رو، وجود امام ضرورت مي يابد و امام بايد باشد تا راه را از چاه نشان دهد. امام بزرگراهي است كه هيچ انحرافي در آن نيست . علمش بزرگراه علوم است نه خطاي علميدارد و نه خطاي عملي و به گفته اميرالمؤ منين علي عليه السلام : ((ما خزانه داران [اسرارو معارف الهي ] و درهاي علم و عمليم .))(79)

نخستين وظيفه امام احياي دين است و جامعه را متديّن كردن است ، قرآن را احيا نمودن است ،معارف و علوم و حقايق قرآن را براي مردم تفسير و تبيين نمودن است .

امام باقرعليه السلام نزديك به يك قرن پس از پيامبرصلي الله عليه و آله به امام ترسيد جامعه آن روز بر اثر جدايي از عترت به انحرافات فكري و عقيدتي فراوانيدچار شده بود. امام عليه السلام با آن بيان زيبايش به مبارزه عليه انديشه هاي منحرف برخواست (80) كه نمونه هايي از آن را در اين جا ذكر مي كنيم .

الف : موضع گيري عليه عقايد و افكار خوارج

امام باقرعليه السلام مي فرمود: به اين گروه مارقه [خوارج ](81) بايد گفت : ((چرااز علي عليه السلام جدا شديد، با اين كه مدت ها در فرمان او بوديد و در ركابش جنگيديد و نصرت و ياري وي زمينه تقرّب شما را به خداوند، فراهم مي آورد؟!

آن ها خواهند گفت : اميرالمؤ منين عليه السلام در دين خدا حَكَم كرده است ، يعني در جنگ بامعاويه حكميّت را پذيرفته است . به آنان بايد گفت : خداوند در شريعت پيامبر حكمّيت راپذيرفته و آن را به دو مرد از بندگانش وانهاده است ؛ آن جا كه فرمود: ((فابعثواحكما من اهله و حكما من اهلها اِنْ يريدا اصلاحا يُوَفِّق اللّهُ بَيْنَهُما)) [هر گاه ميان زن وشوهر اختلافي رخ مي دهد و بيم مي رود كه به جدايي منتهي گردد، يك مرد از جانب شوهر و يك مرد از جانب زن به عنوان حَكَم فرستاده شوند تا اگر بناي اصلاح باشد،خدا آنان را توفيق عطا كند.] از سوي ديگر، رسول خداصلي الله عليه و آله در جريان بني قريظه براي حكميّت ، سعد بن معاذ رابرگزيد.

به خوارج بايد گفت : آيا شما نمي دانيد كه وقتي اميرالمؤ منين عليه السلام حكميّت راپذيرفت ، به افرادي كه حكميّت بر عهده آنان نهاده شده بود، فرمان داد بر اساس قرآن حكم كنند و از حكم خداوند فراتر نروند و شرط كرد كه اگر حكم آنان خلاف قرآن باشد، آن را نخواهد پذيرفت ؟! زماني كه كار حكميّت عليه علي عليه السلام تمام شد،برخي به آن حضرت گفتند: كسي را بر خود حَكَم ساختي كه عليه تو حُكم كرد.اميرالمؤ منين عليه السلام در پاسخ گفت : من به حكميّت كتاب خدا تن دادم ، نه به حكميّت يك فرد تا نظر شخصي خود را اعمال كند. اكنون به خوارج بايد گفت : ((در كجاي اين حكميّت ، انحراف از حكم قرآن ديده مي شود، با اين كه آن حضرت به صراحت اعلام كردكه حكم مخالف قرآن را رد مي كند؟!

در روايت ديگري هست كه يكي از سردمداران خوارج مدّعي بود كه علي عليه السلام در جنگ نهروان براي كشتن خوارج ، دچار ظلم شده است . او را به خدمت امام باقرعليه السلام راهنمايي كردند. امام عليه السلام روزي را براي بحث مقرّر فرمود و دستور داد فرزندان مهاجر و انصار هم بيايند. آن فرد خارجي با گروه خود به محضر امام باقرعليه السلام رسيد. امام عليه السلام بعد از حمد و ثناي الهي فرمود: اي فرزندان مهاجر و انصار، درميان شما هر كس فضيلتي از اميرالمؤ منين علي عليه السلام مي داند بلند شود و آن رابگويد.

حاضران هر كدام در فضيلت حضرت علي عليه السلام سخن ها ايراد كردند. مرد خارجيگفت : من فضايل علي عليه السلام را بيش از اين ها مي دانم ، ولي اين ها مربوط به زماني است كه علي عليه السلام هنوز حكميّت را نپذيرفته و با پذيرش ‍ حكميّت كافرنشده بود.

سخن در فضايل علي عليه السلام به حديث خيبر رسيد؛ آن جا كه پيامبرصلي الله عليه و آله فرمود:

لا عطيَّن الرّاية غدا رجلا يحب اللّه و رسوله و يحبه اللّه و رسوله ، كرارا غير فراّرلايرجع حتّي يفتح اللّه علي يديه .

فردا پرچم را به كسي خواهم سپرد كه خدا ورسول را دوست دارد و خدا و رسول نيز او را دوست دارند. بر دشمن همواره مي تازد وهرگز از ميدان نبرد نمي گريزد. او از رزم باز نميگردد مگر با پيروزي و فتح خيبر.

امام باقرعليه السلام رو به مرد نمود و فرمود: درباره اين حديث نظرت چيست ؟

مرد خارجي گفت : اين حديث درست است ، ولي كفر پس از اين مرحله پديد آمد.

امام باقرعليه السلام فرمود: آيا آن روز كه خداوند علي را دوست مي داشت ، مي دانست كه او در آينده اهل نهروان را خواهد كشت يا نمي دانست ؟

مرد خارجي گفت : اگر بگويم خدا نمي دانست . كافر شده ام ، پس ناگزير بايد اقراركنم كه خداوند مي دانسته است .

امام باقرعليه السلام فرمود: آيا محبّت خدا به علي عليه السلام از آن رو بوده كه ويدر خطّ اطاعت خدا حركت مي كرده يا به خاطر عصيان و نافرماني بوده است ؟!

گفت : مشخص است كه دوستي خداوند به اميرالمؤ منين علي عليه السلام از جهت اطاعت وبندگي وي بوده است ، نه عصيان و نافرماني او.

سخن كه به اين جا رسيد مرد خارجي خود را مغلوب ديد از جاي خود برخاست و گفت : اللّهاعلم حيث يجعل رسالته .(82) خداوند عالمتر است كه رسالت و رهبري را در كجا قراردهد.

ب : موضع گيري عليه توهمّات جبريّه

مسئله بحث برانگيز جبر و اختيار از زمان هاي قديم مورد توجّه بوده است . در قرآن كريم نيز با دو دسته از آيات بر مي خوريم ؛ يك قسمت حاكميّت مطلق خدا را بيان مي كند؛مثل :

خواست ، خواست خدا است و نيرويي جز به اتكّاي خدا وجود ندارد.

تُضِلُّ بِها مَنْ تَشاءُ وَ تَهدي بِها مَنْ تَشاء.(83)

خداوند آن كسي را كه بخواهد به وسيله آيات قرآن گمراه مي سازد و هر آن كس را كه بخواهد هدايت مي كند.

وَ ما تَشاؤ وُنَ اِلاّ اَنْ يَشاءَ اللّه .(84)

شما چيزي نمي خواهيد مگر اين كه خداوند بخواهد.

و از طرف ديگر به آياتي بر مي خوريم كه دارد:

وَلِتُجْزي كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ وَ هُم لا يُظْلَمُون .(85)

هر فردي به وسيله آنچه خودكسب كرده و انجام داده است مجازات مي شود و آدميان مورد ستم واقع نخواهند شد.

وَلاتَزِرُ وازِرَةٌ وِ زرَاُخري .(86)

در نظام داوري خداوند، هيچ كس سنگيني بار ديگري را بر دوش ‍ نمي كشد.

در صدر اسلام به سبب دور افتادن از مكتب اهل بيت ، معرفت ديني مردم خدشه دار گشته ،به جهت اين كه تسلّط بر مجموعه آيات قرآن نداشتند دچار افراط و تفريط شدند.گروهي به جبر رو آوردند و گروهي گرفتار تفويض شدند.(87) اين افكار در زمان امام صادق عليه السلام اوج بيش تري داشت ، ولي از زمان امام باقرعليه السلام نشانه هايي از آن بروز نمود و جرقه هايي در اذهان مردم زده بود. امام باقرعليه السلام در ردّنظريّه جبر مطلق و اختيار مطلق مي فرمود:

لطف و رحمت الهي به خلق ، بيش از آن است كه آنان را به انجام گناهان مجبور سازد، وسپس آنان را براي كارهايي كه به اجبار انجام داده اند، عذاب كند. خداوند قاهرتر ونيرومندتر از آن است كه چيزي را اراده كند و تحقق نيابد.

از امام باقرعليه السلام پرسيدند كه مگر ميان جبر و اختيار چيزي ديگر نيز هست ؟فرمود:

آري ، ميان جبر و اختيار گسترده تر از فضاي آسمان ها و زمين است .(88)

از مبارزات آن حضرت موضع گيري عليه تحريف گران (89) و گروه مُرجئه بود(90)همچنين مباحثات و مناظرات آن حضرت با مخالفين من جمله با محمد بن منكدر، قتاده ، طاووس يماني ، ابوحنيفه ، حسن بصري و با بعضي از كيسانيه معروف است .(91) و نيز بيان نمودن مسائل اعتقادي از طريق مباحثات علمي مثلا توحيد ذاتي و صفاتي (92) و شناخت خدا و نهي از تفّكر در ذات خدا و راه نيافتن تغيير در ذات خداوند(93) و علم ازليخداوند به حقايق امور(94) و هزاران مسئله ديگر همه و همه از مسئوليت هاي عمده آن حضرت بود كه همواره به آن همّت مي گمارد و بيان آن فرصت بيش تري مي طلبد.

ناگفته نماند مسلماناني كه تشنه بهره گيري از علوم اهل بيت پيغمبرصلي الله عليه و آله و حقايق بودند، پروانه وار دور وجود امام باقرعليهالسلام جمع مي شدند و مسائل مختلف خود را در زمينه هاي مختلف ازاصول اعتقادي (توحيد، عدل ، نبوت ، امامت ، معاد) گرفته تا تفسير و احكام و اخلاق و حتيدر علوم طبيعي و طب و ساير علوم از آن حضرت مي پرسيدند. امام باقرعليه السلام نيزيكي يكي آن ها را با سعه صدر جواب مي فرمود كه برخي جواب هايي

كه راويان اخبار روايت نموده و مورّخين حفظ كرده اند، دانشمند معظم آقاي احمد قاضي زاهديدر كتاب اسئلة الناس و اجوبة الباقر عليه السلام گرد آوري نموده كه كتاب بسيارخواندني و ارزشمندي است .



ب : زندگي عبادي امام باقر(ع )

1 عبادت

امام باقرعليه السلام نماز بسيار مي خواند و چون سر از سجده بر مي داشت ، سجده گاهش از اشك چشمش تر بود. امام صادق عليه السلام فرموده است : پدرم در مناجات شبانه اش مي گفت :

خدايا، فرمانم دادي نبردم ، نهي ام كردي ، اطاعت نكردم ، اكنون بنده ات ، نزد تو آمده وعذري ندارم .

وقتي وارد مسجد الحرام مي شد، با صداي بلند مي گريست . غلامش افلح مي گويد: به امام باقرعليه السلام عرض كردم : ((فدايت شوم ، مردم به شما نگاه مي كنند، آهسته ترگريه كنيد.)) فرمود: ((واي بر تو اي افلح ، چرا گريه نكنم ، شايد خداوند از رحمت به من نگاه كند و فرداي قيامت بدين سبب نزدش رستگار شوم .))

2 دعاها و نيايش ها

دعاهاي آن امام بزرگ علاوه براين كه حمد و تقديس پروردگار عالم و شكر بر نعمتهايش را در بر دارد، چشمه اي جوشان از درس هاي توحيدي و اخلاقي است و آداب عاليانساني را آموزش مي دهد؛ مثلا بعد از نماز عشاء اين دعا را مي خواندند:

اللّهم بحق محمدٍ و آل محمد، صلي اللّه علي محمد وآل محمد و لاتَحرِمنا فضلك ، ولا تحل علينا غضبك ، و لاتباعد نامن جِوارك ، و لاتنقصنا، منرحمتك ، ولاتنزع عنا بركاتك ، ولاتمنعنا عافيتك ، و اصلح لنا ما اعطيتنا و زدنا من فضلكالمبارك الطيب الحسن الجميل ، وَلا تغّير ما بنا من نعمتك ، وَ لا تؤ يسنا من روحك ، ولا تهنابكرامتك ، ولاتضلنا بعد اذهديتنا و هب لنا من لدنك رحمة انك انت الوهاب ، اللّهماجعل قلوبنا سالمة و ارواحنا طيبة ، والسنتنا صادقة ، و ايماننا دائما و يقينا صادقا، وتجارتنا لاتبور، ربنا آتنا في الدنيا حسنة و في الا خرة حسنة و قنا برحمتك عذابالنار.(95)

خداوندا! به حقّ محمد و خاندان او، بر محمّد و خاندانش درود فرست . خداوندا! ما را از لطف وفضل خويش محروم و بي بهره مدار و خشمت را بر ما جاري مكن و ما را از همسايگي خود دور مساز و از رحمت خود بر ما كم منما، و بركات خود را از ما جدا مساز، و سلامتي را از ما منعم نما، آنچه را به ما عطا كرده اي ، سامان بخش و مايه صلاح ما قرار ده و از الطاف ديرپايت واز نعمت هاي پاكيزه و نيكو و زيبايت ما را افزون عطا كن . به خاطر رفتارناشايست ما، نعمت هايت را باز مگير و تغيير مده . ما را از امداد و حمايت و لطفت ماءيوس مگردان ، به بزرگواري خويش ، ما را خوار مگردان و پس از راهيابي به هدايت ، ما را درگمراهي فرو مگذار و از جانب خويش رحمتي ويژه به ما ارزاني دار. همانا تو بخشش ها والطاف بسيار داري . بارالها! قلب هايمان را سالم و دور از كبر و ريا و شقاوت قرار ده وروحمان را پاكيزه دار، و زبمانمان را صادق و ايمانمان را هميشگي و پايدار و يقين ما راراستين و داد و ستدمان را بارور و بي شكست قرار ده . پروردگارا، هم در دنيا به ما نيكيعطا كن و هم در آخرت ما را از فرو افتادن در آتش دوزخ نگاه دار.

در روايت است كه از دعاهاي با شكوه آن حضرت دعايي است كه در زير مي آيد:

الحمدللّه الذّي اشبعنا في جائعين و اروانا في ظمآنين ، و اءوانا في ضاجين ، و حملنافي راجلين ، و آمننا في خائفين و خدمنا في عانين ...(96)

مرحوم كليني در كافي از امام صادق عليه السلام نقل كرده است كه فرمود: ((پدرم اين دعا را همواره مي خواند و ترجمانش چنين است :

حمد و ستايش ويژه خدايي است كه از گرسنگان بوديم ما را سير گردانيد و از تشنگان بوديم سيرابمان كرد و از آوارگان بوديم پناهمان داد و پيادگان بوديم سوارمان كردو هراسان بوديم ايمنمان داد و خسته بوديم ياري مان داد.

ج : جلوه هاي كمال در وجود امام باقر(ع )

1 هيبت

نقل است يكي از همراهان هشام بن عبدالملك خليفه اموي ، به هنگام حج ، چون توجّه و احترام مردم به آن حضرت را مي بيند، تصميم مي گيرد با طرح سؤالي او را شرمنده كند وچون نزد آن گرامي مي رسد و چشمش به آن حضرت مي افتد تنش به لرزه در مي آيد ورنگش مي پرد و زبانش بند مي آيد.(97)

آن حضرت در ميان مردم از متواضع ترين آنان به شمار مي آمد، ولي درمقابل ستمكاران شجاعانه مي ايستاد و از حقّ و حقيقت دفاع مي نمود. در مجلسي نزد هشام درحالي كه در كنار او و بر تخت او نشسته بود، در پاسخ هشام ، حقانيّت خانواده خود رااثبات كرد هشام از پاسخ امام چنان به خشم آمد كه صورتش سرخ شد و چشمانش برگشت.(98)

2 رفتار با دوستان و مردم

آن حضرت مي فرمود:

دوست داشتني ترين كارها نزد خدا اين است كه مسلماني ، شكم مسلماني را سير كند، غمش رابزدايد و دينش را ادا كند.(99)

امام باقرعليه السلام لغزش هاي دوستان را ناديده مي گرفت و مي فرمود:

اصلاح امور زندگي و روش برخورد با مردم چون پيمانه پري است كه دو سوم آن زيركي و يك سومش گذشت است .(100)

اگر نيمه شب مهماني بر او مي رسيد با مهرباني در به رويش باز مي كرد و در بازكردن بار و بنه اش به او كمك مي كرد.(101) و با همه مهربان بود حتّي با كسانيكه نسبت به او رفتار بدي داشتند.

آن حضرت از تحقير و كوچك شمردن مسلمانان نهي مي فرمود و به غلامان و كنيزانش ميگفت :

مستمندان را گدا نناميد و آن ها را با اين نام نخوانيد ، بلكه آنان را به بهترين نامهايشان صدا بزنيد.(102)

3 مهماني دادن

امام باقرعليه السلام غذا دادن به مؤ منين به ويژه شيعيان را بسيار مهم مي شمرد و ميفرمود:

كمك به خانواده يك مسلمان و سير كردن شكمشان و بي نياز كردن آن ها از مردم ، برايم ازهفتاد حج بهتر است .(103)

خانه اش محل رفت و آمد و منزلگاه شيعيان ، مسلمانان و غريبان بود. مهمان زياد به خانهمي برد و به آنان غذاي لذيذ مي داد.

4 كسب و كار

امام باقرعليه السلام اگر ياران خود را بيكار مي ديد، سفارش مي كرد كه به كاريمشغول شوند و مي فرمود:

من كسي را كه كار و كاسبي را رها كرده ، به پشت بخوابد و بگويد، خدايا روزي ام ده ،دشمن مي دارم .(104)

خود آن حضرت حتّي در هواي گرم تابستان عرق ريزان به باغ و مزرعه خويش مي رفت و كار مي كرد.

5 سخاوت و بخشش

بسياري كسان به اميد بهره مندي از جود و كرمش به سويش مي شتافتند و هيچ يك نااميدبر نمي گشتند.(105) هر كس به خانه اش مي آمد، بيرون نمي رفت ، مگر آن كه غذايش مي داد و لباس نيكويش مي پوشاند و مبلغي به او مي بخشيد.(106) و ميفرمود:

نيكي ، فقر را مي زدايد و بر عمر مي افزايد و از مرگ بد پيشگيري مي كند.(107)

6 حلم و صبر و شكيبايي امام باقر(ع )

از بارزترين صفات ابوجعفر امام باقرعليه السلام صفت صبر و بردباري آن حضرت بود.

نقل كرده اند كه مردي نامسلمان (نصراني ) كه از امام باقرعليه السلام كينه داشت ،روزي به آن حضرت برخورد نموده و بناي بدگويي را آغاز كرد. و گفت : توبقر((گاو)) هستي . امام عليه السلام با آرامش خاصّي فرمود: من باقرم ، مجددا گفت توفرزند زني آشپز هستي ! امام فرمود اين حرفه او بوده است مرد نصراني با گستاخيبيشتر گفت تو فرزند زني سياه چرده و زنگي و... هستي ! امام عليه السلام فرمود اگرتو راست مي گويي و مادرم آن گونه كه تو توصيف مي كني بوده است ، پس از خداوندمي خواهم او را بيامرزد، و اگر ادعاهاي تو دروغ و بي اساس است ، پس از خداوند ميخواهم كه تو را بيامرزد! مرد نصراني كه حلم و صبر آن حضرت را مشاهده كرد عليرغم اينكه پايگاهي بزرگ در اجتماع دارد و داراي صدها شاگرد مي باشد به جاي مقابله به مثل ، چون كوه صبر و حلم بكار برد. خود را شكست خورده ديد و از گفته هاي خود عذرخواهي نمود و اسلام آورد.(108)

همه ائمه طاهرين از اهل بيت عليهم السلام چنين بودند و درمقابل تمام سختي ها و دشواري ها صبر پيشه مي كردند و براي ديگران در اين زمينه نيزنمونه بودند. امام حسين عليه السلام وقتي شدّت مصيبت ها او را محاصره كردند و بر سراو و خاندان پاكش خيمه زدند، فرمود:

صبرا علي قضائك يا ربّ لا معبود سواك .

د:زندگاني سياسي آن حضرت (معاصربودن باچندتن ازخلفاي امويومرواني )

الف : خلفاي پيش از امامت امام باقر(ع )

خلفايي كه پيش از امامت امام باقرعليه السلام حكومت كرده اند با توجّه به اين كه امام باقرعليه السلام در صحنه كربلا سه يا چهارسال از عمر شريفش مي گذشته ، عبارتند از: معاوية بن ابي سفيان ، يزيد بن معاويه ،معاويه بن يزيد، مروان بن حكم بن ابي العاص و عبدالملك بن مروان .

جنايات معاويه و يزيد براي همگان روشن است . حكومت يزيد بيش از سهسال و چند ماه دوام نيافت . معاوية بن يزيد، كه در هنگام مرگ پدر 22سال داشت ، تن به حكومت نداد و با روش پدر و جدّش مخالف بود و بعد از مدتي كوتاهمُرد.(109)

حكومت بني اميه با مرگ معاويه بن يزيد به مروان بن حكممنتقل شد. مروان چند ماه حكومت كرد و حكومت مروانيان را بنا نهاد كه همه آن ها غير از عمر بنعبدالعزيز در ستمگري و خود كامگي شهره آفاق بودند. مروان كسي است كه همراه پدرش، مورد خشم پيامبر قرار گرفت و از مدينه به طائف تبعيد شد. مروان درزمان خليفهاول و دوم همچنان در طائف تبعيد بود، ولي در زمان خليفه سوم به سبب خويشاوندينزديكي كه با او داشت ، حكم تبعيدش لغو شد و به مدينه آمد و مشاور عثمان شد. مروانچنان به ستمگري پرداخت كه مؤ منان زندگي پر مشقي را مي گذراندند و عليّ بن ابيطالب عليه السلام آشكارا در محافل عمومي ، دشنام داده مي شد.(110)

پس از مروان بن حكم ، فرزندش عبدالملك مروان حاكم شد. اوقبل از رسيدن به خلافت خود را فردي قرآن دوست نشان مي داد.

زماني كه به حكومت رسيد، قرآن را كنار نهاد و گفت : ((اين آخرين ديدار من با تو است.))(111) و ستمگري را آغاز نمود. كارگزاران سفّاك و جنايتكار و خون آشامي چونحجاج بن يوسف ثقفي بر جان و مال و حيثيّت مردم حاكم شدند.

ب : خلفاي معاصر با دوران امامت آن حضرت عبارتند از:

وليد بن عبدالملك (8696)؛ سليمان بن عبدالملك (9699)؛ عمر بنعبدالعزيز(99101)؛ يزيد بن عبدالملك (101105)؛ هشام بن عبدالملك (105125)؛

وليد بن عبدالملك

پس از مرگ عبدالملك فرزندش وليد به خلافت رسيد. در زمان حكومت او مرزهاي سرزميناسلام توسعه يافت و بخش هايي از هند، كابل ، كاشغر و طوس و... به كشور پهناوراسلامي پيوست . دامنه فتوحات تا اندلس پيش رفت و نيروهاي نظامي اندلس از نيروهايتحت فرماندهي موسي بن نصير، فرمانده سپاه اسلام ، شكست خوردند و اندلس (112)تحت سيطره مسلمين در آمد. اما عناصر خون آشامي چون حجّاج در حكومت او صاحب قدرتبودند و جنايات خود را در پرتو خلافت و حكومت او عملي مي ساختند. حجّاج بيستسال قدرت را در دست داشت . كساني كه با شكنجه هاي او كشته شدند، جدا از آناني كهدر جنگ ها كشته شدند، صد و بيست هزار نفر بودند(113). در دوران حكومت وليد، سعيدبن جبير آن شخصيت ارزشمند شيعه ، به جرم طرفداري از مكتباهل بيت به شهادت رسيد. علّت شهادت امام سجّاد سمّي بود كه به اشاره وليد بهحضرت داده شد. وليد در 43 سالگي پس از نهسال و هشت ماه حكومت مُرد.(114)

سليمان بن عبدالملك

سليمان فرصت پيدا نكرد تا ظلم و ستم را آن گونه كه پيشينيانش عملي ساختند، بهجامه عمل آورد ولي در حدّ خود دست به ظلم و جنايات زد و در پر خوري كم نظير بود؛مانند گرگي كه پس از روزگاري گرسنگي به طعمه اي دست يافته بود. تنها چيزيكه به آن فكر نمي كرد، مردم و اسلام و دين و قرآن بود.

در عصر سلميان امر امامت پنهان بود و شيعيان نمي توانستد به طور آشكار با امام باقرعليه السلام ارتباط علني داشته باشند و پيروان خاندان پيامبر در اين دوران بهشدّت تحت فشار بودند.(115)

عمر بن عبدالعزيز

بعد از سليمان ، عمر بن عبدالعزيز به خلافت رسيد و او در دوران خلافتش ‍ گام هايمثبتي در كاستن از فشارهاي سياسي اجتماعي شيعه واهل بيت برداشت . چون عمر بن عبدالعزيز درسال 99 هجري به خلافت رسيد، طي بخشنامه اي دستور داد لعن علي عليه السلام ازمنابر برداشته شود و فدك را به فرزندان فاطمه سلام الله عليها باز گردانند هرچند جانشينان معصوم پيامبر، حكومت او را مجاز و شرعي نمي دانستند و از اين رو، او نيز درجزو طاغوتيان شمرده مي شود، ولي امام باقرعليه السلام مي فرمود: ((عمر بنعبدالعزيز نجيب دودمان بني اميه است .))(116)

حكومت عمر بن عبدالعزيز حدود دو سال بود و گفته اند بني اميّه او را مسموم كرده اند.

يزيد بن عبدالملك

پس از مرگ عمر بن عبدالعزيز، يزيد بن عبدالملك به خلافت رسيد و در 29 سالگي درحالي كه چهار سال و يك ماه حكومت كرده بود، در گذشت .(117) دوران حكومت او يكي ازسياه ترين ادوار حكومت بني اميه محسوب مي شود. يزيد بن عبدالملك ، كه پروده دامانامويان بود، دشمني عميقي نسبت به امام باقرعليه السلام و خاندان او داشت .(118)داستان دلباختگي او به معشوقه اش (حبابه ) نشانگر عمق فاجعه حكومت ناصالحان برسرنوشت مسلمانان است . او پس از مرگ معشوقه اش ‍ بدن وي را آنقدر نگه داشت تا بويتعفّن از آن ظاهر شد. پس از دفن معشوقه با فاصله كمي مرگ يزيد بن عبدالملك فرارسيد.(119)

هشام بن عبدالملك

با مرگ يزيد عبدالملك ، برادرش هشام بن عبدالملك بر مسند خلافت نشست . او مردي خشن ،درشت خو و مال اندوز بود.(120) او حدود بيستسال حكومت كرد دوره و زمان جنايت و استبداد او بيش تر بود و روزگار خلافت وي سختترين دوره براي امام باقرعليه السلام بود، زيرا در دوره خلفاي قبلي ، آن امام از مدينهبه ساير شهرها جلب و احضار نشد.(121) و نيز شيعيان در عصر او در تنگناي سختيبودند به طوري كه به عنوان نمونه شخصيت بزرگ شيعه و محدث با ورع و زاهدجابر بن يزيد جعفي به فرمان امام باقرعليه السلام ماءمور به تقيّه مي گردد و سوارچوبي مي شود و در كوچه هاي كوفه مي چرخد و خود را به ديوانگي مي زند تا جانش ‍سالم بماند و زيد بن علي بن الحسين را بعد از شهادت ، در حالي كه عريان بود، بهدار كشيدند و اين نمايانگر شدّت عداوت هشام نسبت بهآل علي عليه السلام است .(122)