بازگشت

فصل چهارم : شهادت امام باقر(ع )


امام باقرعليه السلام براي از بين بردن حاكمان ، به قيام علني روي نياورد؛ زيراشرايط را مناسب نمي ديد و ياران كافي در اطراف خويش سراغ نداشت . البته آنحضرت منكر جهاد و مبارزه علني و مسلحانه عليه حكّام فاسد نبود؛ چنان كهنقل است كه فرموده است :

هر گاه به شمار اهل بدر (سيصد و سيزده نفر) گرد امام جمع شوند، بر امام واجب ميشود كه قيام كند و عليه حكومت به نبرد برخيزد.(123)

ولي آن حضرت نفرت خود را همواره از فرمانروايان ناصالح آشكار مي كرد و در بخشياز روايات با صراحت جبّاران را همواره نكوهيده است من جمله در روايتي آن حضرت از جدّخويش پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نقل كرده است :

دو گروهند كه شفاعت من شامل آنان نخواهد شد: سلطان بيدادگر و مستبد و شخصي كه دردين غلو و تندروي دارد و از باورهاي ديني برگشته است واهل توبه و بازنگري نيست .(124)

بدبيني امام باقرعليه السلام نسبت به حاكمان فاسد عصر خويش ، چيزي نبود كه ازنظرها مخفي باشد يكي از افراد معروف نخع با شناختي كه از امام باقرعليه السلامدارد و مي داند كه آن حضرت ، عملكرد حاكمان عصرش را نادرست و ظالمانه مي شمارد،به ايشان عرض مي كند كه من از زمان حجاج تاكنون والي بوده ام ، آيا راهي برايتوبه من هست ؟ حضرت سكوت مي كند. مرد سؤ الش را تكرار مي كند. امام مي فرمايد:

راهي براي توبه نيست مگر اين كه هر حقي را از مردم ضايع كرده اي به آنانبازگرداني .(125)

امام باقرعليه السلام شيعيان را از نزديك شدن به سلاطين و حتي برقرار نمودنروابط اقتصادي با آنان منع مي فرمودند. ابوبصير مي گويد از امام باقرعليه السلامدرباره اشتغال به كار در امور حكومتي و استخدام در كارهايشان سؤال كردم . امام باقرعليه السلام فرمود:

هرگز به خدمت آنان در نياييد حتي به اندازه يك مرتبه فرو بردن قلم در مركّب ؛ زيراهيچ كس به خدمت ايشان در نمي آيد و از مزاياي مادّي آنان بهره اي نمي گيرد، مگر اين كهبه همان اندازه به دين او لطمه مي زنند.(126)

آنچه در زندگي امام باقرعليه السلام و ديگر امامان مي بينيم ، اين است كه افزون برويژگي هايي كه در شخصيت آنان بوده كه موجب مي شده حكومت هاي جور متعرّض آنانشوند، بينش هاي سياسي آنان باعث احساس خطر حاكمان مي شده است . شخصيّت اجتماعيتا زماني كه فاقد بينش خاصّ سياسي باشد، مورد تعرّض ‍ واقع نمي شود؛ مثلا خطبهاي امام باقرعليه السلام در مكه ايراد نمودند، زماني كه هشام بن عبدالملك هم براي حجآمده بود.(127) از جمله سخنان آن حضرت چنين بود:

ما خلفاي الهي هستيم . پس آن كسي كه از ما پيروي كند، سعادتمند است و كسي كه ما رادشمن بدارد و با ما مخالفت كند، نگونبخت است .

هشام كه صلاح نديد در چنان شرايطي متعزض امام باقرعليه السلام شود، آن حضرت وفرزند گرامي اش را به دمشق احضار نمود.(128)

هشام بن عبدالملك با تدابيري زيد بن حسن را، كه مدّعي بود چون ازنسل حسن بن علي عليه السلام است و امام باقر ازنسل حسين بن علي عليه السلام است و او از نسل فرزند بزرگ تر است پس به امامتسزاوارتر است ، عليه آن حضرت به كار گرفت . زيد بن حسن نيز با تدبيري زيناسب را آغشته به سمّ كرد و از اين طريق امام باقرعليه السلام را مسموم ساخت و بهشهادت رسانيد. بنابراين ، هشام توانست به صورت مخفي و به وسيله فردي از خاندانعلي عليه السلام آن حضرت را به شهادت برساند.(129)