بازگشت

وصيت 13


وصية الامام الباقر عليه السلام لجابربن يزيد الجعفي (رضي الله عنه) يا جابر اغتنم من اهل زمانك خمسا:

ان حضرت لم تعرف، و ان غبت لم تفتقد، و ان شهرت لم تشاور، و ان قلت لم يقبل قولك، و ان خطبت لم تزوج. و اوصيك بخمس:

ان ظلمت فلا تظلم، و ان خانوك فلا تخن، و ان كذبت فلا تغضب، و ان مدحت فلا تفرح، و ان ذممت فلا تجزع، و فكر فيما قيل فيك، فان عرفت من نفسك ما قيل فيك فسقوطك من عين الله جحل و عز عند غضبك من الحق أعظم عليك مصيبة مما خفت من سقوطك من أعين الناس، و ان كنت علي خلاف ما قيل فيك، فثواب اكتسبته من غير أن يتعب بدنك، و اعلم بأنك لا تكون لنا وليا حتي لواجتمع عليك اهل مصرك و قالوا:



[ صفحه 80]



انك رجل سوء؛ لم يحزنك ذلك، ولو قالوا: انك رجل صالح لم يسرك ذلك، أعرض نفسك علي كتاب الله فان كنت سالكا سبيله زاهدا في تزهيده راغبا في ترغيبه خائفا من تخويفه فأثبت و أبشر، فانه لا يضرك ما قيل فيك، و ان كنت مبائنا للقرآن فما ذاالذي يغرك من نفسك، ان المؤمن يعني بمجاهدة نفسه ليغلبها علي هواها، فمرة يقيم أودها و يخالف هواها في محبة الله، و مرة تصرعه نفسه فيتبع هواها فينعشه الله فينتعش، و يقيل الله عثرته فيتذكر و يفزع الي التوبه و المخافة فيزداد بصيرة و معرفة لما زيد فيه من الخوف، و ذلك بأن الله يقول: (ان الذين اتقوا اذا مسهم طائف من الشيطان تذكروا فاذا هم مبصرون) [1] .

يا جابر استكثر لنفسك من الله قليل الرزق تخلصا الي الشكر، و استقلل من نفسك كثير الطاعة لله ازراءا علي النفس و تعرضا للعفو، وادفع عن نفسك حاضر الشر بحاضر العلم، و استعمل حاضر العلم بخالص العمل، و تحرز في خالص العمل من عظيم الغفلة بشدة التيقظ، و استجلب شدة اليتقظ بصدق الخوف، و احذر خفي التزين بحاضر الحياة، و توق مجازفة الهوي بدلالة من العقل، وقف عند غلبة الهوي باسترشاد العلم، و استبق خالص الأعمال ليوم الجزاء وانزل ساحة القناعة باتقاء الحرص، وادفع عظيم الحرص بايثار القناعة، و استجلب حلاوة الزهادة بقصر الأمل، و اقطع أسباب الطمع



[ صفحه 81]



ببرد اليأس وسد سبيل العجب بمعرفة النفس و تخلص الي راحة النفس بصحة التفويض، واطلب راحة البدن باجمام القلب، و تخلص الي اجمام القلب بقلة الخطأ، و تعرض لرقة القلب بكثرة الذكر في الخلوات، واسجلب نور القلب بدوام الحزن، و تحرز من ابليس بالخوف الصادق، و اياك و ارجاء الكاذب، فانه يوقعك في الخوف الصادق، و تزين لله عزوجل بالصدق في الأعمال، و تحبب اليه بتعجيل لا انتقال، و اياك و التسويف فانه بحر يغرق فيه الهلكي، و اياك و الغفلة ففيها تكون قساوة القلب، و اياك والتواني فيما لا عذر لك فيه فاليه يلجأ النادمون و استرجع سالف الذنوب بشدة الندم و كثرة الاستغفار، و تعرض للرحمة وعفوالله بحسن المراجعة، و استعن علي حسن المراجعة بخالص الدعاء و المناجات في الظلم، و تخلص الي عظيم الشكر باستكثار قليل الرزق و استقلال كثير الطاعة، و استجلب زيادة النعم بعظيم الشكر، و توسل الي عظيم الشكر بخوف زوال النعم، و اطلب بقاء العز باماتة الطمع، وادفع ذل الطمع بعز اليأس، و اسجلب عز اليأس ببعد الهمة، و تزود من الدنيا بقصر الأمل، وبادر بانتهاز البغية عند امكان الفرصة، و لا امكان كالأيام الخاليه مع صحة الأبدان، واياك و الثقة بغير المأمون، فان للشر ضراوة كضراوة الغذاء.

واعلم أنه لاعلم كطلب السلامة و لا سلامة كسلامة القلب، و لا عقل كمخالفة الهوي، و لا خوف كخوف حاجز. و لا رجاء كرجاء معين، و لا فقر كفقر القلب، و لا غني كغني النفس، و لا



[ صفحه 82]



قوة كغلبة الهوي، و لا نور كنور اليقين، ولا يقين كاستصغارك الدنيا، و لا معرفة كمعرفتك بنفسك، و لا نعمة كالعافيه، و لا عافية كمساعدة التوفيق و لا شرف كبعد الهمة، و لا زهد كقصر الأمل، و لا حرص كالمنافسة في الدرجات، و لا عدل كالانصاف، و لا تعدي كالجور، و لا جور كموافقة الهوي، و لا طاعة كأداء الفرائض، و لا خوف كالحزن، و لا مصيبة كعدم العقل، و لا عدم عقل كقلة اليقين، و لا قلة يقين كفقد الخوف، و لا فقد خوف كقلة الحزن علي فقد الخوف، و لا مصيبة كاستهانتك بالذنب، و رضاك بالحالة التي أنت عليها، و لا فضيلة كالجهاد، و لا جهاد كمجاهدة الهوي، و لا قوة كرد الغضب، و لا مصيبة كحب البقاء، و لا ذل كذل الطمع، واياك و التفريط عند امكان الفرصة، فانه ميدان يجري لأهله بالخسران [2] .

اي جابر! پنج چيز را از اهل زمانه ات غنيمت بشمار: اگر در جمع آن ها حاضر شوي، تو را نشانسند؛ و اگر غايب شوي، از تو تفقد نكنند؛ و اگر مشهور شوي، با تو مشورت نشود؛ و اگر سخني بگويي، پذيرفته نشود؛ و اگر خواستگاري كني، با تو ازدواج نكنند و به تو همسر ندهند.

و تو را به پنج چيز وصيت مي كنم: اگر به تو ظلم شد، تو ستم مكن؛ و اگر به تو خيانت شد، تو خيانت منما؛ و اگر



[ صفحه 83]



تكذيبت نمودند، غضب منما؛ و اگر مدح شدي، خوشحال مشو؛ و اگر از تو بدگويي شد، بي تابي مكن؛ و در آن چيزي كه درباره ات گفته اند، تفكر كن؛ اگر آن سخنان راست بود، بدان كه سقوط تو در پيشگاه الهي براي غضب تو به سبب سخن حق، مصيبتي است بزرگ تر از ترسي كه از سقوط در چشم مردم داري، و اگر آن سخنان خلاف واقع بوده، به ثوابي رسيده اي، بدون آن كه زحمتي كشيده باشي.

و بدان كه تو از اولياي ما نيستي، مگر در صورتي كه اگر تمام مردم شهرت عليه تو متحد شوند و بگويند تو مرد بدي هستي، از اين امر ناراحت نشوي، و اگر همه بگويند مرد صالحي هستي، از آن خوشحال نشوي. خودت را بر كتاب خدا عرضه كن؛ اگر به راه آن رفته اي و با سفارش به زهد آن زاهد شده و به آنچه ترغيب نموده راغب شده، و از آنچه ترسانده خايف شده اي، پس ثابت قدم باش و بشارت باد تو را؛ چرا كه هر چه عليه تو گفته شده، زياني براي تو ندارد، و اگر با قرآن جدايي داري، پس به چه چيز خودت مغرور گشته اي؟

مؤمن با نفس خود مي جنگد تا بر هواي نفسش غالب شود، به همين منظور گاهي به سبب محبت الهي به اصلاح كجي آن مي پردازد، و با هواي نفس مخالفت مي كند، و گاهي نفسش بر وي پيروز شده و او پيروي از آن مي كند؛ خداوند او را از لغزش باز مي دارد و از



[ صفحه 84]



خطايش درمي گذرد و او به توبه و خوف خدا پناه مي برد، و به همين سبب بر آگاهي و شناختش افزوده مي گردد و اين مطلب بدان جهت است كه خداي سبحان مي فرمايد: «پرهيزكاران هنگامي كه گرفتار وسوسه هاي شيطان شوند، به ياد (خدا) مي افتند و (در پرتو ياد او، راه حق را مي بينند و) ناگهان بينا مي گردند.» اي جابر! روزي كم از جانب خدا را زياد به حساب آور، تا شكر نعمت را به جاآورده باشي، و طاعت زياد خودت را كم بشمار، تا با نفس خود مخالفت نموده، خود را در معرض بخشش الهي قرار داده باشي. شر را از نفس خود با علم خويشتن دور كن، و علم را با عل خالصانه به كارگير، واز غفلت در راه اخلاص، با شدت هوشياري و بيداري، و شدت بيداري دوري كن را با خوف صادقانه به دست آور، و حذر كن از تزين پنهان با حيات ظاهر، و با راهنمايي عقل از گزافه هاي هواي نفس پرهيز كن، و در زماني كه هواي نفس غالب شود، با هدايت علم توقف نما، و اعمال خالصت را براي روز جزا نگه دار، و در ساحت قناعت با دوري از حرص فرود آ، و با اختيار قناعت، حرص را از خود دور كن، و با كوتاه نمودن آرزوها، شيريني زهد را بچش، و با پوشيدن لباس نااميدي (از دنيا) اسباب طمع را قطع كن، و با خودشناسي، راه خودپسندي را سد كن، و با تفويض صحيح كار به خدا، به راحتي نفس برس.



[ صفحه 85]



راحتي بدن را با راحتي قلب طلب نما، و با كم نمودن خطاها، به راحتي قلب دست ياب، و با كثرت ذكر خدا در خلوت ها به دنبال رقت قلب باش، و با دوام حزن، قلبت را نوراني كن، و با خوف صادقانه از شيطان دوري كن، و بپريز از اميدواري كاذب؛ چرا كه تو را به خوف صادق مي افكند، و با راستي و صداقت در كارهايت خود را براي خدا زينت نما، و دوري كن از تسويف، كه آن دريايي است كه در آن گروه زيادي غرق شده اند، و دوري كن از غفلت كه موجب قساوت قلب مي شود، و بپرهيز از سستي در اموري كه عذري براي آن نداري؛ آن ها كه پشيمان شده اند به اين بهانه پناه برده اند.

با پشيماني شديد و كثرت استغفار، از گناهان گذشته رجوع كن، و با مراجعه ي صحيح، خود را در معرض عفو و رحمت خدا قرار بده، و در اين امر از دعاي خالصانه و مناجات شبانه استعانت جو. بزرگ نمودن شكر نعمت هاي خدا را با بزرگ شمردن روزي كم و كم شمردن طاعت زياد به دست آور، و با شكر زياد، نعمت هاي زياد را به سوي خود جلب كن، و شكر بزرگ را با ترس از زوال نعمت به دست آور، و بقاي عزت را با كشتن طمع طلب كن، و ذلت طمع را با عزت نااميدي دفع نما، و عزت يأس را با همت بلند به سوي خود جلب كن، و از دنيا با كم كردن آرزوهايت زاد و توشه بردار، و هرگاه فرصت



[ صفحه 86]



دست داد، آن را غنيمت شمار، و هيچ امكاني همچون زمان بيكاري و عدم اشتغال همراه با صحت بدن نيست و بترس از اعتماد كردن به افراد غير امين، زيرا براي شر، اعتيادي است همچون اعتياد به غذا.

بدان هيچ علمي مانند طلب سلامت نيست، و هيچ سلامتي مانند سلامت قلب نيست، و هيچ كار عاقلانه اي همچون مخالفت با هواي نفس نيست، و هيچ خوفي مانند خوفي كه مانع (از گناه) شود نيست، و هيچ اميدي مانند اميدي كه كمك (به انجام طاعات و ترك گناهان) نمايد نمي باشد، و هيچ فقري مانند فقر قلب نيست، و هيچ بي نيازي مانند بي نيازي جان و روح نمي باشد، و هيچ قدرتي مانند غلبه بر هواي نفس نيست و هيچ روشنايي همچون نور يقين نيست، و هيچ يقيني مانند كوچك شمردن دنيا نمي باشد، و هيچ شناختي مانند شناخت خودت نسبت به خودت نيست، و هيچ نعمتي مانند سلامتي نيست، و هيچ عافيتي مانند همراهي توفيق نمي باشد، و هيچ شرفي همچون همت بلند نيست، و هيچ زهدي مانند كوتاهي آرزو نمي باشد، و هيچ حرصي همچون مفاخره در درجات نيست، و هيچ عدالتي مانند انصاف نيست، و هيچ تجاوزي مانند ستم نمي باشد، و هيچ ستمي مانند موافقت هوا و هوس نيست، و هيچ طاعتي مانند انجام واجبات نمي باشد، و



[ صفحه 87]



هيچ ترسي مانند غم و اندوه نيست، و هيچ مصيبتي مانند بي عقلي نيست، و هيچ ناداني مانند كمي يقين نمي باشد، و هيچ كمي يقيني مانند نداشتن خوف نيست، و هيچ نبود خوفي مانند كمي حزن در نبود خوف نيست، و هيچ مصيبتي بالاتر از اين نيست كه گناه را كوچك شمري و راضي به وضعيتي باشي كه در آن قرار داري، و هيچ فضيلتي همچون جهاد نيست، و هيچ جهادي مانند جهاد با هواي نفس نمي باشد، و هيچ قدرتي مانند رد غضب نيست، و هيچ مصيبتي مانند حب بقاء (در دنيا) نيست، و هيچ ذلتي مانند طمع نمي باشد، و بترس از كوتاهي كردن در استفاده از فرصت ها؛ چرا كه آن ميداني است (كه اگر استفاده نشود) اهل آن دچار زيان مي گردند.

امام باقر عليه السلام در اين وصيت باارزش و جامع، دايرة المعارفي را در اختيار شاگرد عالم و عامل خود يعني جابر جعفي [3] - رضوان الله تعالي عليه - قرار داده است. اين وصيتي است از هر نظر كامل كه عامل به اين وصيت مي تواند خود را به اوج قدرت معنوي و كمال انسانيت برساند، زيرا اين كلمات همانند شعله هاي نوراني است كه



[ صفحه 88]



نور خود را از منبع نوراني و الهي امام معصوم دريافت كرده است، پس هر كس دوست داشته باشد كه زندگاني او در دنيا و آخرت منور به انوار الهي گردد و سعادتمند دو جهان باشد، بايد به اين وصيت گرانبها عمل نمايد.

در حقيقت اين وصيت نامه ي مبارك ما را به راه هاي صحيح زندگي كه پايانش حق و حقيقت همراه با سعادت و رستگاري است، راهنمايي مي كند، و همچنين از گناهان و اخلاق رذيله نهي مي نمايد. امام باقر عليه السلام مانند طبيب آگاه و متخصص كه از امراض و دردها اطلاع كاملي داشته باشد، داروهايي برايمان تجويز مي نمايد كه از بين برنده ي امراض و درمانگر آلام است. پس اگر خواهان حبات و زندگي سعادتمند باشيم، اين كلمات روحاني را آويزه ي گوش قرار داده، به راهكارهايي كه ذكر شده، عمل مي نماييم، و عزيزانمان را هم با اين منهاج الهي و مكتب سعادت بخش اسلامي آشنا مي كنيم؛ همچنان كه در زيارت جامعه ي كبيره آمده است: هر كس از شما (خاندان عترت و طهارت) تبعيت كند، در حقيقت از خدا اطاعت كرده است.


پاورقي

[1] اعراف، 200.

[2] تحف العقول، ص 291؛ بحارالانوار، ج 75، صص 165-162،ح 1.

[3] جابربن يزيد جعفي از اصحاب خاص امام باقر عليه السلام و صاحب سر ايشان بود. در شأن و لياقت او همين بس كه امام باقر عليه السلام نود (90)هزار حديث به وي آموخت كه از بركت آن سينه اش مخزن اسرار امامت و نبوت گرديد. وي كه فقيهي برجسته بود، در كوفه سكونت داشت.