بازگشت

عمري با جهاد اكبر و اصغر سپري كرد


عمار ياسر، يكي از سران و اعضاي مركزي سازمان «شرطة الخميس» بود. او از ياران مخصوص پيامبر صلي الله عليه و آله و حضرت علي عليه السلام بود، و هرگز در كوران هاي حوادث عصر پيامبر صلي الله عليه و آله و بعد از آن نلغزيد و به سوي چپ و راست نرفت، و چون كوهي استوار در خط پيامبر صلي الله عليه و آله و علي عليه السلام ماند.

پيامبر صلي الله عليه و آله درباره ي عمار فرمود: «ايمان سراپاي عمار را گرفته، و با گوشت بدنش آميخته شده است» [1] .

و روزي به او فرمود:

ستقتلك الفئة الباغية و آخر زادك ضياح من لبن [2] .

پس از چند سالي گروه متجاوز (سپاه معاويه) تو را مي كشند، و آخرين غذاي تو در دنيا، شير مخلوط به آب است.

عمار ياسر در زمان خلافت علي عليه السلام از سرداران سپاه آن حضرت



[ صفحه 94]



در جمل و صفين بود. وي در جنگ صفين 94 سال داشت، ولي با اين سن و سال، همچون قهرماني جوان با دشمن مي جنگيد.

حبه عرني مي گويد: عمار در همان روز شهادتش (چند لحظه قبل از شهادت) به جمعي از ياران گفت: آخرين روزي دنيوي مرا بدهيد؛ مقداري شير مخلوط با آب برايش آوردند. از آن نوشيد و گفت: امروز با دوستانم - حضرت محمد صلي الله عليه و اله و حزبش - ملاقات خواهم كرد. سپس گفت:

والله لو ضربونا حتي بلغونا سعفات هجر لعلمت اننا علي الحق.

سوگند به خدا اگر دشمنان، ما را آن چنان ضربه بزنند كه همچون شاخه هاي خشك نخل خرماي سرزمين هجر (قريه اي بين بحرين و عربستان) بريده بريده شويم، يقين دارم كه ما بر حق هستيم.

عمار ياسر، اين مرد بزرگ و اين صحابي جليل القدر، در يكي از روزهاي جنگ صفين به ميدان شتافت و شجاعانه با دشمن جنگيد. سرانجام بر اثر ضربت نيزه ي يكي از دشمنان، از پشت اسب به زمين افتاد و به شهادت رسيد. شب فرارسيد. حضرت علي عليه السلام در ميان كشته ها مي گشت، چشمش به پيكر غرق خون عمار افتد؛ منقلب شد و قطرات اشك از ديدگانش جاري گشت. در كنار پيكرش نشست، سر عمار را به بالين گرفت و با قلبي آكنده از اندوه و چشمي پر از اشك، اين اشعار را در سوگ عمار خواند:



أيا موت كم هذا التفرق عنوة

فلست تبغي لي خليل خليل





[ صفحه 95]



اي مرگ! چه بسيار موجب جدايي اجباري مي شوي؛ چرا كه براي من هيچ دوستي باقي نگذاشتي.



ألا أيها الوت الذي لست تاركي

ارحني فقد افنيت كل خليل



الا اي مرگ كه قطعا سراغ من نيز مي آيي، مرا راحت كن كه همه ي دوستانم را از دستم گرفتي.



أراك بصيرا بالذين احبهم

كانك تمضي نحوهم بدليل



تو را نسبت به دوستانم تيزبين مي بينم، كه گويي چراغ به دست دنبال آن ها مي گردي.

و به روايتي فرمود: كسي كه خبر شهادت عمار را بشنود و متأثر نگردد، بهره اي از اسلام ندارد [3] .

به اين ترتيب، مي بينيم كه حضرت علي عليه السلام نسبت به دوستان مخلص و باوفايش اظهار محبت مي كرد، و صميمانه بر آن ها درود مي فرستاد. اميد آن كه ما نيز از اين موهبت محروم نشويم. ان شاءالله.


پاورقي

[1] كنز العمال، ج 11، ص 722، ح 33530.

[2] المستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 391.

[3] سفينة البحار، ج 2، ص 277.