بازگشت

شرح حال برادران آن حضرت


و كان عبدالله بن علي بن الحسين عليهماالسلام أخو أبي جعفر عليه السلام يلي صدقات رسول الله صلي الله عليه و آله و صدقات أميرالمؤمنين عليه السلام، و كان فاضلا فقيها، و روي عن رسول الله أخبارا كثيرة، و حدث الناس عنه و حملوا عنه الآثار.

فمن ذلك ما رواه ابراهيم بن محمد بن داود بن عبدالله الجعفري عن عبدالعزيز بن محمد الدراوردي عن عمارة بن غزية عن عبدالله بن علي بن الحسين عليهماالسلام أنه قال: قال رسول الله صلي الله عليه و آله: ان البخيل كل البخيل الذي اذا ذكرت عنده فلم يصل علي صلوات الله عليه و آله.



[ صفحه 243]



و روي زيد بن الحسن بن عيسي قال: حدثنا أبوبكر بن أبي أويس، عن عبدالله بن سمعان قال: لقيت عبدالله بن علي بن الحسين عليهماالسلام فحدثني عن أبيه عن جده عن أميرالمؤمنين عليه السلام، أنه كان يقطع يد السارق اليمني في اول سرقته، فان سرق ثانية قطع رجله اليسري، فان سرق ثالثة خلده السجن.

و كان عمر بن علي بن الحسين عليهماالسلام فاضلا جليلا، و ولي صدقات رسول الله صلي الله عليه و آله، و صدقات أميرالمؤمنين عليه السلام، و كان ورعا سخيا.

و قد روي داود بن القاسم قال: حدثنا الحسين بن زيد، قال: رأيت عمي عمر بن علي بن الحسين عليهماالسلام يشرط علي من ابتاع صدقات علي عليه السلام أن يثلم في الحائط كذا و كذا ثلمة، و لا يمنع من دخله يأكل منه.

أخبرني الشريف أبو محمد قال: حدثني جدي: قال: حدثنا أبوالحسن بكار بن



[ صفحه 244]



أحمد الأزدي قال: حدثنا الحسين بن الحسين العرني عن عبدالله بن جرير القطان، قال: سمعت عمر بن علي بن الحسين عليهماالسلام يقول: المفرط في حبنا كالمفرط في بغضنا، لنا حق بقرابتنا من نبينا صلي الله عليه و آله و حق جعله الله لنا، فمن تركه ترك عظيما، أنزلونا بالمنزل الذي أنزلنا الله به، و لا تقولوا فينا ما ليس فينا، ان يعذبنا الله فبذونوبنا، وان يرحمنا الله فبرحمته و فضله.

و كان زيد بن علي بن الحسين عليهماالسلام عين اخوته بعد أبي جعفر عليه السلام و أفضلهم، و كان عابدا ورعا فقيها سخيا شجاعا، و ظهر بالسيف يأمر بالمعروف و ينهي عن المنكر، و يطالب بثارات الحسين عليه السلام.

أخبرني الشريف أبومحمد الحسن بن محمد، عن جده عن الحسن بن يحيي، قال: حدثنا الحسن بن الحسين، عن يحيي بن مساور عن أبي الجارود زياد بن المنذر، قال: قدمت المدينة فجعلت كلما سألت عن زيد بن علي عليه السلام، قيل لي: ذاك



[ صفحه 245]



حليف القرآن!

و روي هشيم قال: سألت خالد بن صفوان، عن زيد بن علي عليه السلام، و كان يحدثنا عنه، فقلت: أين لقيته؟ قال: بالرصافة، فقلت: أي رجل كان؟ فقال: كان كما علمت يبكي من خشية الله حتي تختلط دموعه بمخاطه.

و اعتقد فيه كثير من الشيعة الامامة، و كان سبب اعتقادهم ذلك فيه خروجه بالسيف، يدعو الي الرضا من آل محمد صلي الله عليه و آله، فظنوه يريد بذلك نفسه، و لم يكن يريدها به لمعرفته باستحقاق أخيه عليه السلام للامامة من قبله، و وصيته عند وفاته الي أبي عبدالله عليه السلام.

و كان سبب خروج أبي الحسين زيد رضي الله عنه بعدالذي ذكرناه من غرضه في الطلب



[ صفحه 246]



بدم الحسين عليه السلام، أنه دخل علي هشام بن عبدالملك و قد جمع له هشام أهل الشام و أمر أن يتضايقوا في المجلس، حتي لا يتمكن من الوصول الي قربه، فقال له زيد: انه ليس من عباد الله أحد فوق أن يوصي بتقوي الله، و لا من عباده أحد دون أن يوصي بتقوي الله، و أنا اصويك بتقوي الله يا أميرالمؤمنين فاتقه، فقال له هشام: أنت المؤهل نفسك للخلافة الراجي لها؟ و ما أنت و ذاك؟ لا ام لك، و انما أنت ابن أمة! فقال له زيد: اني لا أعلم أحدا أعظم منزلة عندالله من نبي بعثة و هو ابن أمة، فلو كان ذلك يقصر عن منتهي غاية لم يبعث و هو اسمعيل بن ابراهيم عليهماالسلام، فالنبوة أعظم منزلة عندالله أم الخلافة يا هشام؟ و بعد، فما يقصر برجل أبوه رسول الله صلي الله عليه و آله و هو ابن علي بن أبي طالب عليه السلام، فوثب هشام عن مجلسه و دعا قهرمانه، و قال:



[ صفحه 247]



لا يبيتن هذا في عسكري.

فخرج زيد و هو يقول: انه لم يكره قوم حد السيوف الا ذلوا، فلما وصل الي الكوفة اجتمع اليه أهلها، فلم يزالوا به حتي بايعوه علي الحرب، ثم نقضوا بيعته و أسلموه، فقتل (ره) و صلب بينهم أربع سنين لا ينكر أحد منهم، و لا يعينونه بيد و لا لسان.

و لما قتل بلغ ذلك من أبي عبدالله عليه السلام كل مبلغ، و حزن له حزنا عظيما حتي بان عليه، و فرق من ماله في عيال من أصيب معه من أصحابه ألف دينار، روي ذلك أبوخالد الواسطي قال سلم الي أبوعبدالله عليه السلام ألف دينار و أمرني أن أقسمها في عيال من أصيب مع زيد، فأصاب عيال عبدالله بن الزبير أخي فضيل الرسان منها



[ صفحه 248]



أربعة دنانير.

و كان مقتله يوم الاثنين لليلتين خلتا من صفر سنة عشرين و مائة، و كانت سنه يومئذ اثنين و أربعين سنة.

و كان الحسين بن علي بن الحسين عليهماالسلام فاضلا ورعا، و روي حديثا كثيرا عن أبيه علي بن الحسين عليهماالسلام و عمته فاطمة بنت الحسين عليه السلام، و أخيه أبي جعفر عليه السلام.

و روي أحمد بن عيسي قال: حدثنا أبي قال: كنت أري الحسين بن علي بن الحسين عليهماالسلام يدعو فكنت أقول: لا يضع يده حتي يستجاب له في الخلق جميعا.

و روي حرب ألطحان قال: حدثني سعيد صاحب الحسن بن صالح قال: لم أر أحدا أخوف من الحسن بن صالح حتي قدمت المدينة، فرأيت الحسين بن علي



[ صفحه 249]



بن الحسين عليهماالسلام، فلم أر أشد خوفا منه كأنما أدخل النار ثم اخرج منها لشدة خوفه.

و روي يحيي بن سليمان بن الحسين عن عمه ابراهيم بن الحسين عن أبيه الحسين بن علي بن الحسين عليهماالسلام قال: كان ابراهيم بن هشام المخزومي واليا علي المدينة و كان يجمعنا يوم الجمعة قريبا من المنبر، ثم يقع في علي عليه السلام و يشتمه، قال: فحضرت يوما و قد امتلأ ذلك المكان فلصقت بالمنبر فأغفيت فرأيت القبر قد انفرج و خرج منه رجل عليه ثياب بيض، فقال لي: يا أباعبدالله ألا يحزنك ما يقول هذا؟ قلت: بلي و الله، قال: افتح عينيك! انظر ما يصنع الله به، فاذا هو قد ذكر عليا فرمي به من فقو المنبر، فمات - لعنه الله.



[ صفحه 242]



در بيان حال برادران آن حضرت و شمه اي از اخبار ايشان

بدانكه عبدالله بن علي بن الحسين برادر آن حضرت متولي صدقات رسول خدا صلي الله عليه و آله و صدقات اميرالمؤمنين عليه السلام بود، و مردي دانشمند و فقيه بوده، و او به وسيله ي پدران خود از رسول خدا صلي الله عليه و آله روايات بسياري نقل كرده، و مردم نيز از او حديث كنند و آثاري را از او حفظ كرده اند.

از آن جمله حديثي است كه ابراهيم بن محمد (به سند خود) از او روايت كرده كه گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرموده: بخيل به تمام معني، كسي است كه هر گاه نام من نزد او برده شود بر من صلوات نفرستد.



[ صفحه 243]



و زيد بن حسن (به سندش) از عبدالله بن سمعان حديث كند كه گفت: من عبدالله بن علي بن الحسين را ديدار كردم، و او براي من از پدرش از جدش از اميرالمؤمنين عليهم السلام روايت كرد كه آن حضرت دست راست دزد رادر اولين بار دزدي مي بريد و اگر دومين بار دزدي مي كرد پاي چپش را مي بريد، و اگر براي بار سوم دزدي مي كرد او را حبس ابد مي كرد.

و ديگر از برادران آن حضرت عمر بن علي بن الحسين عليهماالسلام است كه او نيز مردي دانشمند و بزرگوار و متولي صدقات رسول خدا صلي الله عليه و آله و صدقات اميرالمؤمنين عليه السلام بود و شخصي پارسا و سخاوتمند بوده است.

و داود بن قاسم از حسين بن زيد بن علي حديق كند كه گفت: عمويم عمر بن علي را ديدم با كسي كه مي خواست از صدقات علي عليه السلام چيزي بخرد شرط مي كرد كه در ديوار باغ چند راه و رخنه بگذارد و از كسي كه داخل باغ مي شود از خوردن ميوه ي آن باغ مانع نشود.

و ابومحمد شريف (به سند خود) از عبدالله بن جرير قطان روايت كند كه گفت: شنيدم



[ صفحه 244]



عمر بن علي بن الحسين مي گفت: آن كس كه درباره ي دوستي ما از حد بگذرد مانند كسي است كه در دشمني ما از حد گذارنده، براي ما حقي است به خاطر نزديكي ما به رسول خدا صلي الله عليه و آله، و حق ديگري است كه خداوند براي ما قرار داده، پس هر كه آن را واگذارد چيز بزرگي را واگذاشته، ما را در آن جايگاهي درآوريد كه خداوند درآورده، و درباره ي ما نگوييد آنچه در ما نيست، اگر خدا ما را عذاب كند به خاطر گناهان ما است و اگر رحم كند به بركت و فضل او است.

و (ديگر از برادران آن حضرت) زيد بن علي است كه پس از امام باقر عليه السلام شريف ترين و بزرگوارترين و برترين آن جناب است، و او مردي عابد و پارسا و فقيه و بخشنده و دلير بود، و به خاطر امر به معروف و نهي از منكر و خونخواهي حسين عليه السلام با شمشير خروج كرد.

حسن بن محمد (به سندش) از ابي الجارود روايت كند كه گفت: وارد مدينه شدم و از هر كس راجع به زيد بن علي پرسش مي كردم مي گفتند: او مردي است كه همواره با قرآن



[ صفحه 245]



است و از آن جدا نگردد.

و هشيم گويد: خالد بن صفوان بسيار از زيد بن علي براي ما حديث مي كرد از او پرسيدم كجا زيد را ديدار كردي؟ گفت: در قريه ي رصافة (جايي است در نزديكي شام) به او گفتم: چگونه مردي بود؟ گفت: آن طور بود كه مي دانستم، از ترس خدا آن قدر مي گريست كه اشكش با آب بينيش آميخته مي شد.

و بسياري از شيعه معتقد به امامت زيد بن علي بودند، و سبب اين اعتقاد اين بود كه زيد با شمشير خروج كرد و مردم را به مرد پسنديده از آل محمد صلي الله عليه و آله دعوت مي فرمود. مردم گمان كردند كه مقصودش از اين كلمه خود آن جناب است، در صورتي كه او چنين مقصودي نداشت چون شايستگي برادرش حضرت باقر عليه السلام را براي امامت پيش از خود مي دانست و وصيت آن حضرت را هنگام وفاتش به حضرت صادق (كه دليل بر امامت او پس از خود بود) آگاه بود (و از اين رو منظورش از دعوت مردم براي خود نبود).

و سبب خروج زيد بن علي رضي الله عنه گذشته از خونخواهي حضرت سيدالشهدا عليه السلام كه ذكر



[ صفحه 246]



شد اين بود كه آن جناب نزد هشام بن عبد الملك در شام رفت، و هشام مردم شام را براي ورود او به مجلس گرد آورده بود و دستور داده بود جاي نشستن را چنان بر او تنگ كنند كه نتواند نزديك هشام برود. پس زيد (چون بر او درآمد) به او فرمود: همانا در ميان بندگان خدا كسي بالاتر از آن نيست كه سفارش و وصيت به پرهيزكاري و ترس از خدا كند، و نه كسي پست تر از آن است كه ديگران او را به تقوا و پرهيزكاري سفارش كنند، و من تو را اي اميرالمؤمنين! به تقوا و ترس از خدا سفارش مي كنم پس از خدا بترس. هشام گفت: تو آن كسي هستي كه خود را شايسته ي خلافت مي داني و اميد آن داري؟ تو كجا و خلافت؟ اي بي مادر! جز اين نيست كه تو فرزند كنيزي هستي؟ زيد فرمود: من كسي را در مرتبه و منزلت پيش خدا بالاتر از پيغمبري كه برانگيخته است ندانم و او فرزند كنيزي بود، و اگر پسر كنيز بودن موجب كم شدن رتبه و مقام بود برانگيخته نمي شد، و آن كس اسماعيل فرزند ابراهيم عليهماالسلام است (كه فرزند هاجر بود و او كنيزي بيش نبود)، پس پيغمبري و نبوت مرتبه اش نزد خدا بالاتر است يا خلافت اي هشام؟ و از اين گذشته چگونه كم رتبه است مردي كه پدرش رسول خدا صلي الله عليه و آله است و فرزند علي بن ابي طالب عليه السلام مي باشد؟ پس هشام



[ صفحه 247]



از مجلس برخاسته و به پيشكار مخصوص خود گفت: اين مرد نبايد در ميان لشگر من (يا حوزه ي شام) شب را به روز درآورد.

پس زيد بيرون آمده مي گفت هرگز گروهي تيزي شمشير را ناخوش نداشته اند جز اينكه زبون و خوار گشته اند (يعني، هر كه از شمشير بترسد بايد تن به خواري و ذلت دهد) و از شام بيرون آمد و چون به كوفه رسيد مردم كوفه گردش انجمن كردند و پيوسته با او بودند تا اينكه براي جنگ با او بيعت كردند (و آماده ي جنگ با بني اميه گشتند) ولي پس از آن (كه جنگ درگرفت) بيعتش را شكسته او را واگذاردند. پس آن جناب كشته شد و چهار سال در ميان آن مردم بي وفا به دار آويخته بود و يك نفر از ايشان نبود كه از اين كار جلوگيري كند، و يا با دست و زبان او را مدد كنند.

(و اين جريان جانگداز در زمان امامت حضرت صادق بود) و چون آن جناب كشته شد امام صادق عليه السلام بي اندازه غمگين شد، و اندوه زيادي آن بزرگوار را فراگرفت به حدي كه در چهره اش آثار حزن و اندوه آشكار گشت، و از مال خويش هزار دينار ميان خانواده هاي پيروان زيد كه با او كشته شده بودند پخش كرد، و اين جريان را ابوخالد واسطي روايت كرده كه گفت: امام صادق عليه السلام هزار دينار به من داد و دستور فرمود آن را در ميان خاندان



[ صفحه 248]



كساني كه با زيد كشته شدند پخش كنم، و از آن پول چهار دينار به خانواده ي عبدالله بن زبير برادر فضيل رسان رسيد.

و شهادت زيد در روز دوشنبه دوم ماه صفر سال صد و بيست هجري بود و در آن روز از عمر شريفش چهل و دو سال گذشته بود.

و (از جمله برادران امام باقر عليه السلام) حسين بن علي بن الحسين است كه مردي دانشمند و پارسا بود و احاديث بسياري از پدرش حضرت علي بن الحسين عليهماالسلام و عمه اش فاطمه دختر امام حسين عليه السلام و برادرش امام باقر عليه السلام روايت كرده است.

احمد بن عيسي از پدرش روايت كند كه گفت: حسين بن علي بن الحسين عليهماالسلام را مي ديدم كه دعا مي كرد، من (از آن مقام و تقوايي كه او داشت) با خود مي گفتم: كه (اين مرد) دست خود پايين نخواهد آورد تا اينكه دعايش درباره ي همه ي مردم به اجابت رسد.

و حرب طحان از سعيد كه ملازم حسن بن صالح بود روايت كند كه گفت: نديدم كسي را از خدا ترسناك تر از حسن بن صالح تا اينكه به مدينه رفتم پس در آنجا حسين بن علي بن



[ صفحه 249]



الحسين را ديدم، و كسي را از او ترسناك تر نديدم، گويا داخل آتش شده بود و بيرون آمده بود از بس كه مي ترسيد.

و يحيي بن سليمان (به سند خود) از حسين بن علي بن الحسين عليهماالسلام روايت كند كه گفت: ابراهيم بن هشام مخزومي در مدينه فرماندار بني اميه بود، و در هر روز جمعه ما را در نزديكي منبر رسول خدا صلي الله عليه و آله گرد مي آورد آنگاه شروع مي كرد به دشنام دادن و ناسزا گفتن به علي عليه السلام شروع مي كرد. گويد: روزي (از روزهاي جمعه) بدان جا رفتم ديدم آنجا پر از جمعيت است، من چسبيده به منبر نشستم و در همان حال مرا خواب در ربود، و در خواب ديدم قبر مطهر شكافته شد و مردي سفيد پوش از قبر بيرون آمده به من گفت: اي اباعبدالله! آيا سخنان اين مرد تو را اندوهگين و غمناك نمي كند؟ گفتم: چرا. گفت: چشمانت را باز كن و بنگر خداوند با او چه مي كند؟ (من چشمان خويش را باز كرده از خواب بيدار شده) ديدم (مانند روزهاي ديگر) نام علي عليه السلام را برد (و شروع به دشنام كرد) پس از بالاي منبر بيفتاد و در جا بمرد - خدايش لعنت كند.



[ صفحه 250]