بازگشت

چهارده معما و پاسخ


أبان بن تغلب و همچنين ابوبصير - كه هر دو از راويان حديث و از اصحاب امام باقر و امام صادق عليهماالسلام بوده اند - حكايت كنند: طاووس يماني با بعضي از دوستان خود مشغول طواف كعبه الهي بود، ناگهان متوجه شد كه جلوتر از او نوجواني خوش سيما نيز مشغول طواف كعبه الهي مي باشد، و چون در چهره نورانيش خوب دقيق شد، او را شناخت، كه آن نوجوان حضرت ابوجعفر، باقرالعلوم عليه السلام است.

هنگامي كه حضرت طواف خود را به پايان رساند و دو ركعت نماز طواف به جاي آورد، در گوشه اي از صحن مطهر نشست و مردم يك به يك مي آمدند و سؤالات خود را در حضور آن حضرت مطرح مي كردند و جواب مي گرفتند و مي رفتند.

آن گاه طاووس يماني به دوستان خود گفت: ما نزد اين دانشمند برويم و از او سؤالي كنيم، شايد جواب آن را نداند.

سپس طاووس يماني به همراه دوستانش خدمت حضرت رسيدند و سلام كردند.

بعد از آن طاووس گفت: اي ابوجعفر! آيا مي داني چه زماني يك سوم جمعيت روي زمين هلاك و كشته شد؟

امام محمد باقر عليه السلام فرمود: اي ابو عبدالرحمن! يك سوم نبود؛ بلكه يك چهارم جمعيت هلاك و نابود گرديد.

طاووس گفت: صحيح مي فرمائي، حق با شما است، اكنون بفرما كه چگونه چنان شد؟

حضرت فرمود: اين جريان، آن زماني اتفاق افتاد كه تنها جمعيت روي زمين حضرت آدم، حواء، قابيل و هابيل بودند؛ و قابيل برادر خود را كشت، در حالي كه هابيل در آن زمان يك چهارم جمعيت را تشكيل مي داد.

طاووس گفت: كدام يك از هابيل و قابيل پدر تمام مردم بود؟

حضرت فرمود: هيچ كدام؛ بلكه بعد از حضرت آدم عليه السلام، شيث پدر آدميان بود.

طاووس پرسيد: چرا حضرت آدم عليه السلام را آدم ناميدند؟

فرمود: چون سرشت و خميرمايه او را از خاك روي زمين برگرفتند.

پرسيد: چرا همسر حضرت آدم را حواء گفته اند؟

فرمود: چون او از دنده آدم عليه السلام آفريده شد.

پرسيد: چرا شيطان را ابليس ناميده اند؟

فرمود: چون او از رحمت خداوند محروم و نااميد گشت.

پرسيد: چرا جن را به اين نام گفته اند؟

فرمود: چون كه آنها مي توانند از ديد انسانها مخفي و نامرئي گردند.

پرسيد: اولين كسي كه حيله بكار برد و دروغ گفت چه كسي بود؟

فرمود: شيطان بود، كه به خداوند عز و جل گفت: من از آدم بهتر و برترم؛ چون كه مرا از آتش و او را از گل آفريدي.

پرسيد: آن گروهي كه شهادت به حق دادند؛ ولي دروغ مي گفتند، چه كساني بودند؟

فرمود: منافقين بودند، كه در ظاهر شهادت به رسالت و نبوت رسول خدا صلي الله عليه و آله دادند؛ ولي در باطن دروغ مي گفتند، چون عقيده و ايمان به خداوند نداشتند.

پرسيد: آن رسولي را كه خداوند براي هدايت انسان فرستاد؛ ولي خودش از جن و انسان نبود، كه بود؟

فرمود: كلاغي بود، كه براي تعليم قابيل آمد تا او را هدايت كند كه چگونه جسد برادرش هابيل را دفن نمايد.

پرسيد: آن كه قوم و تبار خود را راهنمائي و انذار كرد، و از زمره جن و إنس نبود، كه بود؟

فرمود: مورچه اي بود كه در مقابل لشكر عظيم حضرت سليمان عليه السلام، به هم نوعان خود گفت: درون لانه هايتان برويد تا توسط لشكر سليمان لگدمال نگرديد.

طاووس يماني گفت: آن چه حيواني بود، كه به دروغ مورد تهمت قرار گرفت؟

فرمود: گرگ بود، كه برادران حضرت يوسف عليه السلام آن را متهم به قتل برادر خويش كردند.

طاووس در آخرين سؤال خود از امام محمد باقر صلي الله عليه و آله، پرسيد: آن چيست كه كم و زياد مي گردد؛ و آن ديگري چيست كه زياد مي شود ولي كم نمي گردد؛ و آن چست كه كم مي شود ولي زياد نمي گردد؟

حضرت باقرالعلوم عليه السلام همچنين در او جواب فرمود: آن كه كم و زياد مي شود، ماه است؛ و آن كه زياد مي شود ولي كم نمي گردد، آب دريا است؛ و آن كه كم مي شود ولي زياد نمي گردد، عمر انسان است. [1] .


پاورقي

[1] احتجاج مرحوم طبرسي: ج 2، ص 180، ح 206، و ص 186، ح 210، بحارالا نوار: ج 46، ص 351، ح 4

داستان طولاني بود كه در صفحات مختلف با عباراتي متفاوت نقل شده است كه خلاصه اي از آن ترجمه شد.