بازگشت

پرسشهايي پيرامون: وجود، يگانگي، اسماء و صفات خداي متعال


بسم الله الرحمن الرحيم

1 / 1 - عن زرارة قال: قلت لأبي جعفر عليه السلام: أصلحك الله! قول الله عزوجل في كتابه: (فطرة الله التي فطر الناس عليها) [1] .

قال: فطرهم علي التوحيد عند الميثاق علي معرفته أنه ربهم.

قلت: و خاطبوه؟

قال: فطأطأ رأسه، ثم قال: لولا ذلك لم يعلموا من ربهم و لا من رازقهم. [2] .

زراره گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم: خداوند حال شما را بهبود گرداند! فرمايش خداي متعال كه در قرآن مي فرمايد: «فطرتي كه خداوند، انسانها را بر آن آفريده است» [يعني چه؟]

فرمود: (خداوند) آنها را (در عالم ذر و روز) پيمان بر توحيد و شناخت خودش كه پروردگار آنهاست، آفريد.

عرض كردم: آيا خداي را به پروردگاري خطاب كردند؟

راوي گويد: حضرت سر مباركش را تكان داد، سپس فرمود: اگر چنين نبود نمي دانستند پروردگار و روزي دهنده ي آنها كيست.

2 / 2 - عن زرارة عن أبي جعفر عليه السلام قال: سألته عن قول الله عزوجل: (حنفاء لله غير مشركين به) [3] و عن الحنيفية.

فقال: هي الفطرة التي فطر الناس عليها، لا تبديل لخلق الله.

قال: فطرهم الله علي المعرفة.



[ صفحه 12]



قال زرارة، و سألته عن قول الله: (و اذ أخذ ربك من بني آدم من ظهورهم ذريتهم). [4] الآية.

قال: أخرج من ظهر آدم ذريته الي يوم القيامة فخرجوا كالذر، فعرفهم و أراهم صنعه. و لولا ذلك لم يعرف أحد ربه.

و قال: قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: كل مولد يولد علي الفطرة - يعني علي المعرفة - بأن الله عزوجل و خالقه، فذلك قوله: (و لئن سألتهم من خلق السماوات و الأرض ليقولن الله) [5] [6] .

زراره گويد: از امام باقر عليه السلام در مورد فرمايش خداي متعال كه مي فرمايد: «خاص و خالص و بي هيچ شائبه ي شرك، خدا را بپرستيد» پرسيدم، و اين كه حنيفيه چيست؟

حضرت فرمود: آن همان فطرت و سرشتي است كه خداوند مردم را بر آن آفريد، و براي آفريده ي خدا دگرگوني و تبديلي نيست.

فرمود: خداوند آنها را بر شناخت آفريد.

زراره گويد: و از معني فرمايش خدا كه مي فرمايد: «و اي رسول ما!) بياد آر هنگامي را كه پروردگار تو از پشت و صلب فرزندان آدم، ذريه آنها را برگرفت» پرسيدم؟

حضرت فرمود: خداوند از كمر حضرت آدم فرزنداني را كه تا روز قيامت متولد مي شوند مانند ذره بيرون آورد پس خود را به آنها شناسانيد و احسان خود را به آنها نشان داد، و اگر غير از اين بود، كسي پروردگار خود را نمي شناخت.

حضرت فرمود: پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمايد: هر مولودي بر اساس فطرت و سرشت - يعني بر شناخت و معرفت - متولد مي شود، يعني شناخت اين كه خداي متعال آفريدگار اوست، فرمايش خدا در قرآن نيز اين است كه مي فرمايد: «و اگر از آنها بپرسي: چه كسي آسمانها و زمين را آفريده، هر آينه مي گويند: خدا».



[ صفحه 13]



3 / 3 - عن زرارة، قال: سألت أباجعفر عليه السلام عن قول الله عزوجل: (فطرة الله التي فطر الناس عليها) [7] .

قال: فطرهم علي معرفته أنه ربهم، و لولا ذلك لم يعلموا - اذا سئلوا - من ربهم و لا من رازقهم. [8] .

زراره گويد: از امام باقر عليه السلام در مورد كلام خدا كه: «فطرتي كه خداوند انسانها را بر آن آفريده است» پرسيدم؟

حضرت فرمود: آنها را بر شناخت خود آفريد كه او پروردگار آنها است، و اگر چنين نبود، هنگامي كه از آنها مي پرسيدند پروردگار و رازق شما كيست، نمي دانستند.

4 / 4 - أبي، عن سعد، عن محمد بن عيسي، عن الحسن بن فضال، عن ابن بكير، عن زرارة، قال: سألت أباجعفر عليه السلام عن قول الله عزوجل: (و اذ أخذ ربك من بني آدم من ظهورهم ذريتهم و أشهدهم علي أنفسهم ألست بربكم قالوا بلي [شهدنا] [9] .

قال: ثبتت المعرفة و نسوا الوقت [10] و سيذكرونه يوما، و لولا ذلك لم يدر أحد من خالقه و لا من رازقه. [11] .

زراره گويد: از امام باقر عليه السلام در مورد فرمايش خداوند متعال كه مي فرمايد: «و (اي رسول ما!) بياد آر هنگامي را كه پروردگار تو از پشت و صلب فرزندان آدم، ذريه ي آنها را برگرفت، و آنها را بر خود گواه ساخت؛ (و فرمود:) آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: چرا، گواهي مي دهيم» پرسيدم؟

حضرت فرمود: بر شناخت معرفت استوار ماندند و رفت (و قيامت) را فراموش نمودند، و به زودي روزي بياد خواهند آورد، و اگر جز اين بود كسي نمي دانست كه آفريدگار و روزي دهنده ي او كيست.



[ صفحه 14]



5 / 5 - عن زرارة، قال: قلت لأبي جعفر عليه السلام: أرأيت حين أخذ الله الميثاق علي الذر في صلب آدم فعرضهم علي نفسه كانت معاينة منهم له؟

قال: نعم؛ يا زرارة! و هم ذر بين يديه، و أخذ عليهم الميثاق بالربوبية له، و لمحمد صلي الله عليه و آله و سلم بالنبوة ثم كفل لهم بالأرزاق، و أنساهم رؤيته، و أثبت في قلوبهم معرفته، فلابد من أن يخرج الله الي الدنيا كل من أخذ عليه الميثاق، فمن جحد ما أخذ عليه الميثاق لمحمد صلي الله عليه و آله و سلم لم ينفعه اقراره لربه بالميثاق، و من لم يجحد ميثاق محمد صلي الله عليه و آله و سلم نفعه الميثاق لربه. [12] .

زراره گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم: به نظر شما هنگامي كه در عالم ذر در صلب آدم عليه السلام خداوند از فرزندان آدم عهد و پيمان گرفت، آيا به صورت معاينه و شهود يقيني بود؟

حضرت فرمود: آري؛ اي زراره! آنان مانند ذره اي در پيشگاه او بودند، و از آنها پيمان گرفت به ربوبيت (خودش)، و براي محمد صلي الله عليه و آله و سلم به نبوت، سپس براي آنها روزي را ضامن گرديد، و رؤيت را از يادشان برد، و معرفت و شناخت را در دلهاي آنها ثابت و استوار گردانيد.

پس ناگزير خداوند تمام كساني را كه در آنجا پيمان گرفته به دنيا مي آورد بنابراين، كسي كه پيمان كه براي محمد صلي الله عليه و آله و سلم گرفته شد انكار كند، اقرار او براي پروردگارش در ميثاق سودي نمي بخشد، و كسي كه ميثاق محمد صلي الله عليه و آله و سلم را منكر نشود پيمان پروردگارش به نفع او تمام مي شود.

6 / 6 - محمد بن عيسي، عمن ذكره رفعه، قال: سئل أبوجعفر عليه السلام أيجوز أن يقال لله: انه موجود؟

قال: نعم، تخرجه من الحدين، حد الابطال و حد التشبه. [13] .

محمد بن عيسي در يك حديث مرفوعه اي گويد: از امام باقر عليه السلام پرسيدم: آيا



[ صفحه 15]



جايز است به خداوند گفته شود: او موجود است؟

حضرت فرمود: آري، او را از دو محدوديت خارج مي كني: حد ابطال كردن و حد مانند نمودن.

7 / 7 - عن محمد بن عيسي عمن ذكره، رفعه الي أبي جعفر عليه السلام أنه سئل أيجوز أن يقال: ان الله عزوجل شي ء؟

قال: نعم، تخرجه من الحدين: حد التعطيل و حد التشبيه. [14] .

محمد بن عيسي در حديث مرفوعه ي ديگري گويد: از امام باقر عليه السلام پرسيده شد: آيا جايز است گفته شود: خداوند متعال چيزي است؟

حضرت فرمود: آري، او را از دو حد و انحصار خارج مي كني: حد تعطيل و حد مقايسه.

8 / 8 - نروي أن رجلا أتي أباجعفر عليه السلام فسأله عن الحديث الذي روي عن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم قال: من قال: «لا اله الا الله» دخل الجنة.

فقال أبوجعفر عليه السلام: الخبر حق.

فولي الرجل مدبرا، فلما خرج أمر برده، ثم قال: يا هذا! ان للا اله الا الله شروطا، الا و اني من شروطها. [15] .

مردي خدمت امام باقر عليه السلام شرفياب شد و از حديثي كه از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم روايت شده كه: «كسي كه «لا اله الا الله» گويد، وارد بهشت مي شود» پرسيد؟

حضرت فرمود: حديث راست و درست است.

آن مرد برگشت و رفت، چون بيرون رفت حضرت امر فرمود كه بازگردانند، سپس فرمود: اي مرد! همانا براي «لا اله الا الله» لوازم و شرايطي است، آگاه باش! به راستي من از شروط آن هستم.

9 / 9 - عن جابر بن يزيد، قال: سألت أباجعفر عليه السلام عن شي ء من التوحيد.

[ صفحه 16]



فقال: ان الله تباركت أسماؤه التي يدعا بها، و تعالي في علو كنهه، واحد توحد بالتوحيد في علو توحيده (توحده)، ثم أجراه علي خلقه، فهو واحد صمد قدوس، يعبده كل شي، و يصمد اليه كل شي ء، و وسع كل شي ء علما. [16] .

جابر بن يزيد گويد: از امام باقر عليه السلام سؤالي در مورد توحيد پرسيدم؟

حضرت فرمود: خداوند - كه با اسامي مباركش منزه از نقائص است كه به وسيله ي آنها خوانده مي شود، و در كنه والاي خود متعال و بلند مرتبه است - بي همتايي است كه يگانگي با توحيد كرده در مقام والاي يگانگي، پس از آن بر مخلوقش اجرا و معرفي كرده است [17] ، پس او يگانه، بي نياز، پاك و مبارك است، همه چيز او را عبادت مي كند، و او از هر چيزي بي نياز است، و بر هر چيزي دانش او احاطه دارد.

10 / 10 - سأل نافع بن الأرزق أباجعفر عليه السلام قال: أخبرني عن الله عزوجل متي كان؟

فقال له: ويلك! أخبرني أنت متي لم يكن حتي اخبرك متي كان، سبحان من لم يزل و لا يزال فردا صمدا لم يتخذ صاحبة و لا ولدا [18] .

نافع بن ازرق از امام باقر عليه السلام پرسيد: مرا خبر ده كه خداي متعال از چه زماني بوده است؟

حضرت فرمود: واي بر تو! تو خبر ده مرا كه از چه زماني نبوده است تا من خبر دهم كه از چه زماني بوده است؟ پاك و منزه است خدايي كه پيوسته بوده و هميشه



[ صفحه 17]



باشد، يگانه و بي نياز است و همتا و فرزندي نگيرد.

11 / 11 - العطار، عن أبيه، عن ابن عيسي، عن الحسين بن سعيد، عن القاسم بن محمد، عن علي بن أبي حمزة، عن أبي بصير قال: جاء رجل الي أبي جعفر عليه السلام فقال له: يا أباجعفر! أخبرني عن ربك متي كان؟

فقال: ويلك! انما يقال لشي ء لم يكن فكان، متي كان؟ ان ربي تبارك و تعالي كان لم يزل حيا بلا كيف و لم يكن له كان، و لا كان لكونه كيف، و لا كان له أين، و لا كان في شي ء، و لا كان علي شي ء، و لا ابتدع لكانه مكانا، و لا قوي بعد ما كون شيئا، و لا كان ضعيفا قبل أن يكون شيئا، و لا كان مستوحشا قبل أن يبدع شيئا، و لا يشبه شيئا مكونا [19] و لا كان خلوا من القدرة علي الملك قبل انشائه [20] ، و يكون منه خلوا بعد ذهابه.

لم يزل حيا بلا حياة، و ملكا قادرا قبل أن ينشي ء شيئا، و ملكا جبارا بعد انشائه للكون، فليس لكونه كيف، و لا له أين، و لا له حد، و لا يعرف بشي ء يشبهه، و لا يهرم لطول البقاء، و لا يصعق لشي ء، و لا يخوفه شي ء، تصعق الأشياء كلها من خيفته.

كان حيا بلا حياة حادثة [21] و لا كون موصوف، و لا كيف محدود، و لا أثر مقفو [22] ، و لا مكان جاور شيئا، بل حي يعرف، و ملك لم يزل، له القدرة و الملك، أنشأ ما شاء بمشيته [23] ؛ لا يحد و لا يبعض و لا يفني.

كان أولا بلا كيف، و يكون آخرا بلا أين، و كل شي ء هالك الا وجهه، له الخلق و الأمر، تبارك الله رب العالمين.

ويلك أيها السائل! ان ربي لا تغشاه الأوهام، و لا تنزل به الشبهات، و لا يجار من شي ء، و لا يجاوره شي ء، و لا تنزل به الأحداث، و لا يسأل عن شي ء يفعله، و لا يقع علي شي ء، و لا



[ صفحه 18]



تأخذه سنة و لا نوم، له ما في السموات و ما في الأرض و ما بينهما و ما تحت الثري. [24] .

ابوبصير گويد: مردي خدمت امام باقر عليه السلام شرفياب شد و عرض كرد: اي اباجعفر! به من بگو پروردگارت از كي بوده است؟

حضرت فرمود: واي بر تو؛ به چيزي كه در زماني نبوده گويند: از كي بوده؟ همانا پروردگار من - تبارك و تعالي - هميشه بوده، و زنده است بدون چگونگي، و براي او «بود»، نيست، زيرا اين چگونگي است، و براي او «شد» نيست كه كجاست، و در چيزي نيست، و بر چيزي قرار ندارد، و براي منزلت خود مكاني پديد نياورده است، و پس از آن كه چيزها را آفريد نيرومند نگشت، و پيش از آن كه چيزي بيافريند، ناتوان نبود. و پيش از آن كه چيزي پديد آورد، ترسان نبود. و به چيزي كه بوجود مي آورد مانند و شبيه نيست، و پيش از آفريدنش از ملك و سلطنت جدا نبود، و پس از رفتن آفريدگان نيز از آن جدا نيست.

هميشه زنده است بدون زندگي جداي از ذاتش، و پيش از آن كه چيزي بيافريند پادشاهي توانا است، و پس از ايجاد جهان هستي پادشاهي مقتدر است، براي او چگونگي و مكان و حدي نيست، و به وسيله ي شباهت به چيزي شناخته نمي شود، و از طولاني ماندن پير نمي شود.

او از چيزي نمي ترسد، و چيزي او را نمي ترساند، بلكه تمام اشيا از ترس او قالب تهي مي كنند.

او زنده است، بدون زندگي پديد آمده، و (بدون) بود قابل وصف، و چگونگي محدودي، و (بدون) اثري كه مؤثر شود، و مكاني كه مجاور چيزي باشد، بلكه زنده اي است كه (با آثار قدرت) شناخته شده، و پادشاهي كه هميشه قدرت دارد، آنچه مي خواهد به مشيت خود پديد آورد، نه محدود است نه داراي اجزاء، و نه فاني مي گردد.

او سرآغاز هستي بدون كيفيت است، و انجام هستي بدون مكان است، همه



[ صفحه 19]



چيز جز ذات او نابود است، آفرينش و فرمان بدست اوست، پر خير است پروردگار جهانيان.

واي بر تو اي سؤال كننده! همانا پروردگار مرا اوهام فرا نگيرد، شبهه ها بر او فرود نمي آيند، چيزي به نزديكي او نرسد، و پيش آمدهايي بر او وارد نمي شود، و از چيزي مسئول نمي شود، و بر چيزي واقع نمي گردد، و چرت و خوابش نبرد، هر چه در آسمانها و زمين و ميان آنها و زير خاك است از آن اوست.

12 / 12 - عن زرارة، قال: قلت لأبي جعفر عليه السلام: كان الله [25] و لا شي ء؟

قال: نعم؛ كان و لا شي ء.

قلت: فأين كان يكون؟

قال: و كان متكئا فاستوي جالسا و قال عليه السلام: أحلت يا زرارة! و سألت عن المكان اذ لا مكان. [26] .

زراره گويد: از امام باقر عليه السلام پرسيدم: آيا خدا بوده و چيزي نبوده؟ حضرت فرمود: آري، خدا بوده و چيزي نبوده.

عرض كردم: پس كجا بوده؟

راوي گويد: حضرت تكيه كرده بود، راست نشست و فرمود: سخن محالي گفتي اي زراره! چون از مكان پرسيدي در زماني كه مكاني نبود.

13 / 13 - الدقاق، عن الأسدي، عن البرمكي، عن الحسين بن الحسن، عن بكر، عن أبي عبدالله البرقي، عن عبدالله بن يحيي، عن أبي أيوب الخزاز، عن محمد بن مسلم قال: سألت أبا جعفر عليه السلام فقلت: قوله عزوجل (يا ابليس ما منعك أن تسجد لما خلقت بيدي). [27] .

فقال: اليد في كلام العرب: القوة و النعمة، قال الله: (و اذكر عبدنا داود ذاالأيد). [28] .



[ صفحه 20]



و قال: (و السماء بنيناها بأيد) [29] أي بقوة، و قال: (و أيدهم بروح منه) [30] أي: قواهم، و يقال: لفلان عندي أيادي كثيرة أي: فواضل و احسان، و له عندي يد بيضاء أي: نعمة.

بيان: يظهر منه أن التأييد مشتق من اليد بمني القوة، كما يظهر من كلام الجوهري أيضا. [31] .

محمد بن مسلم گويد: از امام باقر عليه السلام در مورد معني فرمايش خداي متعال كه مي فرمايد: «اي ابليس! چه چيز مانع تو شد كه بر مخلوقي كه من به دو دست (قدرت) خود آفريدم سجده كني!» پرسيدم (كه مراد از دست چيست؟) حضرت فرمود: دست در كلام عرب به معني قوت و نيرو است، و به معني نعمت است، خداي متعال مي فرمايد: «و بياد آر بنده ي ما داوود، صاحب قدرت را».

و در جاي ديگر مي فرمايد: «و ما آسمان را با قدرت بنا كرديم (برافراشتيم)، يعني با نيرو و قوت.

و در مورد ديگر مي فرمايد: «و با روحي از ناحيه ي خودش آنها را تقويت فرموده» يعني آنها را نيرو داديم.

و گفته مي شود: براي فلاني در نزد من دستهاي زيادي است، يعني احسان و نيكي ها، و براي او نزد من دست سفيدي است، يعني نعمت است.

علامه مجلسي رحمة الله در توضيح اين حديث مي فرمايد: از اين حديث ظاهر مي شود كه كلمه ي «تأييد» از «يد» به معني قوت و نيرو مشتق شده است، چنان كه از كلام جوهري نيز اين معني روشن مي گردد.

14 / 14 - أحمد بن علي بن ابراهيم بن هاشم، عن علي بن معبد، عن واصل، عن عبدالله بن سنان، عن أبيه، قال: حضرت أباجعفر محمد بن علي الباقر عليه السلام و دخل عليه رجل من الخوارج، فقال: يا أباجعفر! أي شي ء تعبد؟



[ صفحه 21]



قال: الله.

قال: رأيته؟

قال: لم تره العيون بمشاهدة العيان، و رأته القلوب بحقائق الايمان، لا يعرف بالقياس، و لا يدرك بالحواس، و لا يشبه بالناس، موصوف بالآيات، معروف بالعلامات، لا يجوز في حكمه ذلك الله لا اله الا هو.

قال: فخرج الرجل و هو يقول: الله أعلم حيث يجعل رسالته.

أبي، عن علي، عن أبيه، عن علي بن معبد، عن عبدالله بن سنان، عن أبيه (مثله». [32] .

عبدالله بن سنان از پدرش نقل مي كند و مي گويد: خدمت آقا امام باقر عليه السلام حضور داشتم كه مردي از خوارج وارد شد و گفت: اي ابو جعفر! چه چيزي را مي پرستي؟

حضرت فرمود: خدا را.

گفت: آيا ديده اي؟

حضرت فرمود: چشمها با مشاهده ي آشكار او را نمي بينند، و (بلكه) دلها با حقايق ايمان او را مي بينند، با قياس شناخته نمي شود، و با حواس درك نمي گردد، و بر مردم شبيه نمي شود، با نشانه وصف مي گردد، و با علامات شناخته مي شود، در حكمش ستم نمي نمايد، اين است خدايي كه جز او معبودي نيست.

راوي گويد: مرد خارجي بيرون رفت در حالي كه مي گفت: خداي مي داند كه رسالتش را در كجا قرار دهد!

15 / 15 - أبي، عن سعد، عن ابن عيسي، عن ابن بزيع، عن منصور بن يونس، عن جليس لأبي حمزة، عن أبي حمزة، قال: قلت لأبي جعفر عليه السلام قول الله عزوجل: (كل شي ء هالك الا وجهه). [33] .

قال: فيهلك كل شي ء و يبقي الوجه؟ ان الله عزوجل أعظم من أن يوصف بالوجه، و لكن معناه: كل شي ء هالك الا دينه، نحن الوجه الذي يؤتي منه.

ابن يزيد، عن ابن أبي عمير، عن منصور (مثله).



[ صفحه 22]



أحمد بن محمد، عن الحسين بن سعيد، عن محمد بن اسماعيل، عن منصور، عن أبي حمزة (مثله). [34] .

ابوحمزه گويد: از امام باقر عليه السلام از معني آيه شريفه كه مي فرمايد: «همه چيز جز ذات (پاك الهي) او فاني مي شود» پرسيدم؟

حضرت فرمود: هر چيزي نابود مي شود و تنها وجه باقي مي ماند؟! خداوند متعال بزرگتر از آن است كه با «وجه» توصيف شود (چون وجه (صورت) فقط در اجسام قابل تصور است)، ولي معني آيه چنين است: همه چيز نابود مي گردد جز دين او، و مائيم آن وجهي كه از آن جهت به سوي خدا مي آيند.

16 / 16 - أبي، عن علي، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن ابن اذينة، عن محمد بن مسلم قال: سألت أبا جعفر عليه السلام عن قول الله عزوجل: (و نفخت فيه من روحي). [35] .

قال: روح اختاره الله و اصطفاه و خلقه و أضافه الي نفسه، و فضله علي جميع الأرواح الامر فنفخ منه في آدم عليه السلام.

حمزة العلوي، عن علي، عن أبيه (مثله) [36] .

محمد بن مسلم گويد: از امام باقر عليه السلام در مورد فرمايش خداي متعال كه مي فرمايد: «و در او از روح خويش دميدم» پرسيدم؟

حضرت فرمود: روحي است كه خداوند اختيار فرموده و برگزيده و آفريده و بر ذات خويش نسبت داده است، و آن را بر همه ي روحها برتري داده، پس امر فرمود كه وارد كالبد آدم عليه السلام شود پس جزئي از آن در آدم عليه السلام دميده شود.

17 / 17 - غير واحد من أصحابنا، عن الأسدي، عن البرمكي، عن الحسين بن الحسن، عن بكر، عن القاسم بن عروة، عن عبدالحميد الطائي، عن محمد بن مسلم قال: سألت أباجعفر عليه السلام عن قول الله عزوجل: (و نفخت فيه من روحي) [37] كيف هذا النفخ؟



[ صفحه 23]



فقال: ان الروح متحرك كالريح، و انما سمي روحا، لأنه اشتق اسمه من الريح، و انما أخرجه علي لفظة الروح، لأن الروح مجانس للريح، و انما أضافه الي نفسه، لأنه اصطفاه علي سائر الأرواح، كما اصطفي بيتا من البيوت فقال: بيتي، و قال الرسول من الرسل: خليلي، و أشباه ذلك، و كل ذلك مخلوق مصنوع محدث مربوب مدبر. [38] .

و نيز محمد بن مسلم گويد: از امام باقر عليه السلام در مورد معني كلام خدا كه مي فرمايد: «و در او از روح خويش دميدم» پرسيدم كه آن دميدن چگونه بوده است؟

حضرت فرمود: روح مانند باد، متحرك است، و اين كه گوهر اشياء روح ناميده شده، زيرا نامش از ريح (باد) مشتق شده است، و چرا بر لفظ روح بيان كرده است؟

چون روح همجنس با ريح است، و چرا (خداي متعال) به خودش نسبت داده است؟ چون او را بر بقيه ي روحها برگزيده و ممتاز ساخته است، چنان كه از ميان خانه ها، يك خانه برگزيده و فرموده: خانه ي من، و نسبت به پيامبري از ميان همه ي پيامبران فرموده: خليل من، و مانند اينها، و همه ي اينها آفريده شده و ساخته و پرداخته و پديد آمده ي اوست، آنها را پرورش داده و امور آنها را تدبير نموده است.

18 / 18 - حمران بن أعين قال: سألت أباجعفر عليه السلام عن قول الله عزوجل: (و روح منه). [39] .

قال: هي مخلوقة خلقها الله بحكمته في آدم و في عيسي عليهماالسلام. [40] .

حمران بن اعين گويد: از امام باقر عليه السلام در مورد فرمايش خداوند كه مي فرمايد: «و روحي (شايسته) از طرف او بود» پرسيدم.

حضرت فرمود: روح آفريده شده است، خداوند آن را به حكمت خويش در آدم و عيسي عليهماالسلام آفريده است.

19 / 19 - ابن المتوكل، عن علي، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن ابن اذينة، عن أبي



[ صفحه 24]



جعفر الأصم قال: سألت أباجعفر عليه السلام عن الروح التي في آدم و التي في عيسي ما هما؟

قال: روحان مخلوقان اختارهما و اصطفاهما روح آدم و روح عيسي صلوات الله عليهما. [41] .

ابوجعفر اصم گويد: از امام باقر عليه السلام در مورد روحي كه در آدم و عيسي عليهماالسلام بود پرسيدم كه چگونه بود؟

حضرت فرمود: دو روح آفريده شده بودند كه خداوند آن دو را برگزيد و اختيار فرمود؛ روح آدم و روح عيسي عليهماالسلام.

20 / 20 - عن محمد بن مسلم، عن أبي جعفر عليه السلام أيضا قال: سألته عن قول الله: (و نفخت فيه من روحي فقعوا له ساجدين). [42] .

قال: روح خلقها الله فنفخ في آدم منها. [43] .

باز محمد بن مسلم گويد: از امام باقر عليه السلام در مورد آيه ي شريفه كه: «و در او از روح خود دميدم، همگي براي او سجده كنيد» پرسيدم.

حضرت فرمود: روحي است كه خداوند متعال آن را آفريد، پس جزئي از آن را در آدم عليه السلام پديد آورد.

21 / 21 - عن أبي بصير، عن أحدهما عليه السلام قال: سألته عن قوله: (و يسألونك عن الروح قل الروح من أمر ربي). [44] .

قال: التي في الدواب و الناس.

قلت: و ما هي؟

قال: هي من الملكوت، من القدرة. [45] .

ابوبصير از امام باقر عليه السلام يا امام صادق عليه السلام نقل كرده و مي گويد: در مورد آيه



[ صفحه 25]



شريفه: «و (اي رسول ما!) از تو در مورد حقيقت روح مي پرسند، بگو: روح از فرمان پروردگار من است» پرسيدم؟

حضرت فرمود: (روح) همان است كه در چهارپايان و مردم است.

گفتم: آن چيست؟

حضرت فرمود: آن از عالم ملكوت و از (دست) قدرت (الهي) است.

22 / 22 - عن زرارة قال: سألت أباجعفر عليه السلام عن قول الله: (يسألونك عن الروح قل الروح من أمر ربي). [46] .

قال: خلق من خلق الله، و الله يزيد في الخلق ما يشاء. [47] .

زراره گويد: از امام باقر عليه السلام درباره ي آيه ي شريفه: «و (اي رسول ما!) از تو در مورد حقيقت روح مي پرسند، بگو: روح از فرمان پروردگار من است» پرسيدم؟

حضرت فرمود: (روح) آفريده اي از آفريده شدگان خداوند است، و خداوند آنچه كه مي خواهد در آفريده ها افزايش مي دهد.

23 / 23 - روي بعض أصحابنا: أن عمرو بن عبيد دخل علي الباقر عليه السلام فقال له: جعلت فداك: قال الله عزوجل: (و من يحلل عليه غضبي فقد هوي) [48] ما ذلك الغضب؟

قال: العذاب يا عمرو! انما يغضب المخلوق الذي يأتيه الشي ء فيستفزه و يغيره عن الحال التي هو بها الي غيرها، فمن زعم أن الله يغيره الغضب و الرضا و يزول عنه من هذا فقد وصفه بصفة المخلوق. [49] .

يكي از اصحاب ما گويد: عمرو بن عبيد خدمت امام باقر عليه السلام شرفياب شد و عرض كرد: قربانت گردم؛ خداوند متعال در قرآن مي فرمايد: «و هر كس مستوجب خشم من گرديد، همانا خوار و هلاك خواهد شد» اين غضب و خشم چيست؟

حضرت فرمود: اي عمرو! اين غضب همان عذاب است، همانا مخلوق به



[ صفحه 26]



خاطر چيزي كه او را به وحشت مي اندازد و او را از حالي كه داشته دگرگونش مي كند، خشمگين مي شود. پس اگر كسي گمان كند كه خشم و خشنودي خداوند را دگرگون مي كند و او را از اين صفت زايل مي گرداند در واقع او را با صفات مخلوقين توصيف نموده است.

24 / 24 - روي: أن عمرو بن عبيد و قد علي محمد بن علي الباقر عليه السلام لامتحانه بالسؤال عنه، فقال له: جعلت فداك؛ ما معني قوله تعالي: (أولم ير الذين كفروا أن السماوات و الأرض كانتا رتقا ففتقناهما) [50] ما هذا الرتق و الفتق؟

فقال أبوجعفر عليه السلام: كانت السماء رتقا لا تنزل القطر، و كانت الأرض رتقا لا تخرج النبات، ففتق الله السماء بالقطر، و فتق الأرض بالنبات.

فانطلق عمرو و لم يجد اعتراضا، و مضي ثم عاد اليه، فقال: أخبرني جعلت فداك؛ عن قوله تعالي: (و من يحلل عليه غضبي فقد هوي) [51] ما غضب الله؟

فقال له أبوجعفر عليه السلام: غضب الله تعالي عقابه، يا عمرو! من ظن أن الله يغيره شي ء فقد كفر. [52] .

روايت شده است: عمرو بن عبيد براي امتحان امام باقر عليه السلام با سؤال، خدمت حضرتش آمد و گفت: فدايت گردم؛ معني فرمايش خداوند كه مي فرمايد: «آيا كافران نديدند كه آسمانها و زمين به هم پيوسته بودند، ما آنها را از يكديگر باز كرديم؟» چيست؟ اين رتق و فتق كدام است؟

امام باقر عليه السلام فرمود: آسمان بسته بود كه باراني از آن نازل نمي شد، و زمين بسته بود كه گياهي از آن نمي روييد (و بيرون نمي آمد)، خداوند آسمان را با باران و زمين را با گياه شكافت.

عمرو رفت و اعتراضي پيدا نكرد و چند روزي گذشت باز برگشت و پرسيد: فدايت گردم؛ مرا از فرمايش خداوند كه مي فرمايد: «و هر كس مستوجب خشم من



[ صفحه 27]



گرديد، همانا خوار و هلاك خواهد شد» آگاه فرما، غضب خداوند چگونه است؟

امام باقر عليه السلام به او فرمود: غضب خداوند همان عقاب اوست، اي عمرو!

هر كس گمان كند كه چيزي خداوند را تغيير مي دهد و دگرگون مي سازد او كافر شده است.

25 / 25 - العطار، عن أبيه، عن أحمد بن محمد، عن الحسن بن سعيد، عن القاسم بن محمد، عن عبد الصمد بن بشير [53] ، عن فضيل بن سكرة [54] قال:

قلت لأبي جعفر عليه السلام: جعلت فداك؛ ان رأيت أن تعلمني هل كان الله جل ذكره يعلم قبل أن يخلق الخلق أنه وحده؟ فقد اختلف مواليك، فقال بعضهم: قد كان يعمل تبارك و تعالي أنه وحده قبل أن يخلق شيئا من خلقه، و قال بعضهم: انما معني يعلم يفعل فهو اليوم يعلم أنه لا غيره قبل فعل الأشياء، فقالوا: ان أثبتنا أنه لم يزل عالما بأنه لا غيره فقد أثبتنا معه غيره في أزليته، فان رأيت يا سيدي! أن تعلمني ما لا أعدوه الي غيره.

فكتب: ما زال الله عالما تبارك و تعالي ذكره. [55] .

بيان: قوله عليه السلام: انما معني «يعلم يفعل» أي: أن تعلق علمه تعالي بشي ء يوجب وجود ذلك الشي ء و تحققه، فلو كان لم يزل عالما كان لم يزل فاعلا فكان معه شي ء في الأزل.

أو تعلق العلم بشي ء يستدعي انكشاف ذلك الشي ء، و انكشاف الشي ء يستدعي نحو حصول له، و كل حصول و وجود لغيره سبحانه مستند اليه فيكون من فعله، فيكون معه في الأزل شي ء من فعله.

فأجاب عليه السلام بأنه لم يزل عالما، و لم يلتفت الي بيان فساد متمسك نافيه، اما لظهوره أو لتعليم أنه لا ينبغي الخوض في تلك المسائل المتعلقة بذاته و صفاته تعالي، فانها مما تقصر عنه الأفهام و تزل في الأقدام.

ثم اعلم! أن من ضروريات المذهب كونه تعالي عالما أزلا و أبدا بجميع الأشياء كلياتها و جزئياتها من غير تغير في علمه تعالي، و خالف في ذلك جمهور الحكماء فنفوا العلم



[ صفحه 28]



بالجزييات عنه تعالي، و لقدماء الفلاسفة في العلم مذاهب غريبة.

فضيل گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم: فدايت گردم؛ اگر صلاح بدانيد به من ياد بدهيد كه آيا خدا پيش از آن كه مخلوق را بيافريند مي دانست كه يكتاست؟ زيرا دوستان شما در اين مورد اختلاف كرده، برخي گويند:: پيش از آن كه مخلوقي را بيافريند عالم بود، برخي ديگر گويند: «مي داند» به معني «انجام مي دهد» است، خدا امروز مي داند كه پيش از خلقت اشياء يگانه بوده است، و اينها مي گويند: اگر ثابت كنيم كه او هميشه به يگانگي خود عالم بوده است در واقع در ازل با او چيز ديگري ثابت كرده ايم.

آقاي من! اگر صلاح مي دانيد به من چيزي بياموزيد كه از آن تجاوز نكنم.

حضرت نوشت: خداوند تبارك و تعالي هميشه عالم است.

علامه ي مجلسي رحمة الله در بيان اين حديث شريف مي فرمايد:

اين كه «مي داند به معني انجام مي دهد است» يعني: تعلق علم باري تعالي به چيزي موجب وجود آن چيز و تحقق آن است، اگر او هميشه عالم بوده، هميشه فاعل هم بوده و در ازل چيزي با او بوده است.

با اين كه: تعلق علم به چيزي كشف آن چيز را طلب مي كند، و كشف آن چيز نوعي حاصل شدن آن را طلب مي نمايد، و هر چيزي كه براي غير باري تعالي حاصل شده و وجود داشته باشد مستند به او مي شود. پس، از فعل او مي شود.

بنابراين، در ازل چيزي را براي او ثابت كرده ايم.

پس حضرت در جواب اين شبهه فرمودند: خداوند هميشه عالم است، ولي حضرت به بيان فساد اين دليل توجهي نفرمودند، و اين يا به خاطر روشن بودن آن است، يا اين كه بياموزد كه سزاوار نيست در اين مباحثي كه مربوط به ذات و صفات باري تعالي است وارد شوند، زيرا كه اين مباحث از مباحثي است كه فهم ها از درك آن كوتاه و گامها در آن متزلزل است.

بايد دانست كه از ضروريات مذهب اين است كه باري تعالي هميشه عالم به همه اشياء - كلا و جزءا، بدون اين كه تغييري در علم او باشد - است، و در اين مورد



[ صفحه 29]



جمهور حكماء مخالف نموده و علم به جزئيات را از حضرت احديت نفي نموده اند. فلاسفه ي قديمي نيز در اين مورد روشهاي شگفت انگيزي دارند.

26 / 26 - سليمان الطلحي، قال: قلت لأبي جعفر عليه السلام: أخبرني عما أخبرت به الرسل عن ربها و أنهت ذلك الي قومها أيكون لله البداء فيه؟

قال: أما اني لا أقول لك: انه يفعل؛ و لكن ان شاء فعل. [56] .

سليمان طلحي گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم: مرا آگاه فرما آيا در چيزهايي كه پيامبران از خداوند متعال خبر داده اند و به قوم خود رسانده اند آيا در اين موارد براي خداوند بداء [57] حاصل مي شود؟

حضرت فرمود: من نمي گويم به تو: او انجام مي دهد، و مي گويم: اگر بخواهد انجام مي دهد.

27 / 27 - علي، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن ابن أذينة، عن الفضيل و زرارة عن أبي جعفر عليه السلام في قول الله عزوجل: (و من الناس من يعبد الله علي حرف فان أصابه خير أطمأن به و ان أصابته فتنة انقلب علي وجهه خسر الدنيا و الآخرة). [58] .

قال زرارة: سألت عنها أباجعفر عليه السلام.

فقال: هؤلاء قوم عبدوا الله و خلعوا عبادة من يعبد من دون الله و شكوا في محمد صلي الله عليه و آله و سلم و ما جاء به، فتكلموا بالاسلام و شهدوا أن لا اله الا الله، و أن محمدا رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و أقروا بالقرآن، و هم في ذلك شاكون في محمد صلي الله عليه و آله و سلم و ما جاء به و ليسوا شكاكا في الله.

قال الله عزوجل: (و من الناس من يعبد الله علي حرف) يعني علي شك في محمد و ما جاء به صلي الله عليه و آله و سلم، (فان أصابه خير) يعني عافية في نفسه و ماله و ولده (اطمأن به) و رضي به (و ان أصابته فتنة) بلاء في جسده أو ماله تطير و كره المقام علي الاقرار بالنبي فرجع



[ صفحه 30]



الي الوقوف و الشك، فنصب العداوة لله و لرسوله و الجحود بالنبي صلي الله عليه و آله و سلم و ما جاء به. [59] .

فضيل و زراره از امام باقر عليه السلام در مورد آيه ي شريفه كه مي فرمايد: «از ميان مردم كسي است كه خدا را تنها با زبان و به ظاهر مي پرستد نه از باطن و حقيقت، از اين رو، هرگاه (دنيا به او رو كند و نفع و) خيري به او برسد حالت اطمينان پيدا مي كند؛ و اگر مصيبتي براي امتحان به او برسد، دگرگون مي شود (و به كفر رو مي آورد) چنين كسي هم در دنيا و هم در آخرت زيانكار است» نقل مي كنند، زراره گويد: در مورد معني اين آيه ي شريفه از امام باقر عليه السلام سؤال كردم.

حضرت فرمود: اينها كساني بودند كه خداي را مي پرستيدند، و عبادت آنچه را كه جز خدا پرستش مي شد رها كردند، ولي در مورد حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم و آنچه از طرف خداوند آورده است ترديد كردند، پس آنها با ترديد اسلام را به زبان جاري كرده و گواهي به يگانگي خداوند و پيامبري حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم دادند، و به قرآن اقرار كردند ولي در عين حال در مورد حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم و آنچه آورده است در ترديد بودند، گر چه در مورد خداوند ترديد نداشتند.

خداوند متعال مي فرمايد: «از ميان مردم كسي است كه خدا را تنها با زبان مي پرستد» يعني با ترديد در حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم و آنچه از جانب خداوند آورده است «پس اگر خيري بر او برسد» يعني عافيتي در جان و مال و فرزندان خود يافتند «حالت اطمينان پيدا مي كند» و خشنود مي گردند، «و اگر مصيبتي براي امتحان به او برسد» (يعني) بلايي در جسم و مال آنها پيدا شد فال بده زده و دوست ندارند تا بر پيامبر اقرار نمايند، و بر توقف و ترديد و شك بازمي گردند، و در پي دشمني با خداوند و پيامبر او مي شوند و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و آنچه آورده است را منكر مي گردند.

28 / 28 - محمد بن يحيي، عن أحمد بن محمد، عن علي بن الحكم، عن موسي ابن بكر، عن زرارة، عن أبي جعفر عليه السلام قال: سألته عن قول الله عزوجل: (و من الناس من يعبد الله علي حرف).



[ صفحه 31]



قال: هم قوم وحدوا الله و خلعوا عبادة من يعبد من دون الله فخرجوا من الشك، و لم يعرفوا أن محمد صلي الله عليه و آله و سلم، فهم يعبدون الله علي شك في محمد و ما جاء به، فأتوا رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و قالوا: ننظر فان كثرت أموالنا و عوفينا في أنفسنا و أولادنا علمنا أنه صادق و أنه رسول الله، و ان كان غير ذلك نظرنا.

قال الله عزوجل: (فان أصابه خير) يعني عافية في الدنيا (و ان أصابته فتنة) يعني بلاء في نفسه و ماله (انقلب علي وجهه) انقلب علي شكه الي الشرك (خسر الدنيا و الآخرة ذلك هو الخسران المبين - يدعوا من دون الله ما لا يضره و ما لا ينفعه).

قال: ينقلب مشركا يدعو غير الله و يعبد غير الله، فمنهم من يعرف فيدخل الايمان قلبه فيؤمن فيصدق و يزول عن منزلته من الشك الي الايمان، و منهم من يثبت علي شكه، و منهم من ينقلب الي الشرك. [60] .

زراره گويد: از امام باقر عليه السلام در مورد معني فرمايش خداوند كه مي فرمايد: «از ميان مردم كسي است كه خدا را تنها با زبان و به ظاهر مي پرستد نه از باطن و حقيقت» پرسيدم.

حضرت فرمود: آنها گروهي بودند كه خداي را به يگانگي قبول داشتند، و عبادت آنچه كه غير از خدا پرستش شود رها كردند، و از مرحله ي شرك بيرون آمدند، ولي ندانستند كه حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم پيغمبر خدا است، آنها خداي را در مورد حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم و آنچه از جانب خدا آورده است با شك و ترديد پرستيدند، آنها نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آمدند و گفتند: نگاه مي كنيم، اگر (با ايمان به اين پيامبر) اموال ما افزايش پيدا كرد، و در جان خود و فرزندان خود عافيت پيدا كرديم مي دانيم كه او راست مي گويد و او پيغمبر خدا است، و اگر غير اين باشد (در مورد ايمان به او) تأمل مي كنيم؟

خداوند متعال فرمود: «اگر خيري به او برسد حالت اطمينان پيدا مي كند» يعني عافيت در دنيا «و اگر مصيبتي براي امتحان به او برسد» يعني بلايي، جان و مال آنها



[ صفحه 32]



را فرا گيرد «دگرگون مي شود» (يعني) از شك و ترديد خود به شرك روي مي آورند، «(و به اين ترتيب) هم دنيا را از دست داده است، و هم آخرت را؛ و اين همان خسران و زيان آشكار است - او جز خدا، كسي را مي خواند كه نه زياني به او برساند و نه سودي».

فرمود: برمي گردند و مشرك مي شوند، و غير خدا را مي خوانند و غير خدا را مي پرستند، برخي از آنها شناخت دارند و ايمان وارد قلب آنها مي شود پس ايمان مي آورند و پيغمبر را تصديق مي كنند و از سر منزل شك و ترديد به ايمان روي مي آورند، و برخي ديگر در ترديد خود ثابت و استوار مي مانند، و برخي ديگر به شرك برمي گردند.

29 / 29 - عن جابر قال: سألت أبا جعفر عليه السلام عن هذه الآية: (شهد الله أنه لا اله الا هو و الملائكة و أولو العلم قائما بالقسط لا اله الا هو العزيز الحكيم). [61] .

قال أبوجعفر عليه السلام: ((شهد الله أنه لا اله الا هو) فان الله تبارك و تعاي يشهد بها لنفسه و هو كمال قال.

فأما قوله: (و الملائكة) فانه أكرم الملائكة بالتسليم لربهم، و صدقوا و شهدوا كما شهد لنفسه.

و أما قوله: (و أولوا العلم قائما بالقسط) فان اولي العلم الأنبياء و الأوصياء، و هم قيام بالقسط، و القسط هو العدل في الظاهر، و العدل في الباطن أميرالمؤمنين عليه السلام [62] .

جابر گويد: از امام باقر عليه السلام در مورد آيه ي شريفه ي «خداوند گواهي مي دهد كه معبودي جز ذات اقدس او نيست، و فرشتگان و صاحبان دانش نيز (بر اين مطلب) گواهي مي دهند، در حالي كه (خداوند در تمام عالم) قيام به عدالت دارد؛ معبودي جز او نيست كه هم توانا و هم حكيم است» پرسيدم.

حضرت امام باقر عليه السلام فرمود: «خداوند گواهي مي دهد كه معبودي جز ذات



[ صفحه 33]



اقدس او نيست»، زيرا خداوند متعال براي (يكتايي) خودش گواهي و شهادت مي دهد، چنان كه خودش مي فرمايد.

و اما اين كه مي فرمايد: «و فرشتگان»، زيرا همانا فرشتگان را گرامي داشت به وسيله ي تسليم شدن در پيشگاه پروردگارشان، و آنان تصديق كردند و گواهي دادند، چنان كه خودش گواهي داد.

و اما فرمايش خداوند كه: «و صاحبان علم و دانش نيز (بر اين مطلب) گواهي مي دهند، در حالي كه (خداوند در تمام عالم) قيام به عدالت دارد»، زيرا كه صاحبان علم و دانش همان پيغمبران و اوصياء هستند، و آنها قيام كنندگان به قسط هستند، و معني قسط در ظاهر همان عدل و داد است، و عدل در باطن همان اميرمؤمنان علي عليه السلام است.

30 / 30 - عن سدير قال: سأل حمران أباجعفر عليه السلام عن قول الله تبارك و تعالي: (بديع السماوات و الأرض). [63] .

قال عليه السلام: ان الله ابتدع الأشياء كلها علي غير مثال كان، و ابتدع السماوات و الأرض و لم يكن قبلهن سماوات و لا أرضون، أما تسمع لقوله تعالي: (كان عرشه علي الماء) [64] .

العياشي: عن حمران (مثله) [65] .

سدير گويد: حمران از امام باقر عليه السلام در مورد معني آيه شريفه ي «بوجود آورنده و هستي بخش آسمانها و زمين است» پرسيد.

حضرت فرمود: خداوند اشياء را بدون اين كه مثالي داشته باشند بوجود آورد، و زمين و آسمانها را آفريد در حالي كه پيش از آن، زمينها و آسمانهايي نبود، آيا فرمايش خداوند را كه مي فرمايد: «عرش با عظمت او بر آب قرار داشت» نشنيده اي؟

31 / 31- عن جابر بن يزيد قال: سألت أباجعفر عليه السلام عن قول الله عزوجل: (أفعيينا



[ صفحه 34]



بالخلق الأول بل هم في لبس من خلق جديد) [66] .

فقال: يا جابر! تأويل ذلك؛ ان الله عزوجل اذا أفني هذا الخلق و هذا العالم و سكن (و أسكن) أهل الجنة الجنة، و أهل النار النار، جدد الله عزوجل عالما غير هذا العالم و جدد عالما من غير فحولة و لا اناث يعبدونه و يوحدونه و يخلق لهم أرضا غير هذا الأرض تحملهم، و سماء غير هذه السماء تظلهم.

لعلك تري أن الله عزوجل انما خلق هذا العالم الواحد! أو تري أن الله عزوجل لم يخلق بشرا غيركم؟

بلي و الله، لقد خلق الله تبارك و تعالي ألف ألف عالم، و ألف ألف آدم، و أنت في آخر تلك العوالم و اولئك الآدميين. [67] .

جابر بن يزيد گويد: از امام باقر عليه السلام در مورد فرمايش خداوند متعال كه مي فرمايد: «آيا در اول بار كه آفرينش را از نيستي صرف به هستي در آورديم هيچ درمانديم؟ بلكه اين منكران هستند كه از خلقت نو در شك و ريبند» پرسيدم.

حضرت فرمود: اي جابر! تأويل اين آيه ي شريفه چنين است: خداوند متعال چون اين آفريدگان و اين عالم را (در روز قيامت) فاني مي نمايد، و اهل بهشت را در بهشت و اهل دوزخ را در دوزخ ساكن مي كند، جهاني غير از اين جهان را از نو مي آفريند، و از نو جهاني بدون اين كه نيازي به نر و ماده باشد بنا مي كند كه او را به يگانگي پرستش مي كنند، براي آنها زميني غير از اين زمين مي آفريند تا روي آن زندگي كنند، و آسماني غير از اين آسمان تا بر آنها سايه افكند.

شايد به نظر تو مي رسد كه خداي متعال فقط اين يك جهان را آفريده است! يا فكر مي كني كه خداي جز شما بشري نيافريده است.

آري، به خدا سوگند؛ تحقيقا خداوند تبارك و تعالي هزاران هزار جهان و هزاران هزار آدم آفريده، و تو در آخر اين عوالم و جهانها و آن آدميان واقع شده اي.



[ صفحه 35]



32 / 32 - عن زرارة قال: سألت أباجعفر عليه السلام عن قول الله: (و ان من شي ء الا يسبح بحمده) [68] .

قال: انا نري أن تنقض الحيطان تسبيحها. [69] .

زراره گويد: از امام باقر عليه السلام در مورد آيه ي شريفه ي: «و موجودي نيست در عالم جز آن كه ذكرش، تسبيح و ستايش اوست» پرسيدم.

حضرت فرمود: به نظر ما شكستن ديوارها همان تسبيح آنها است (يعني همه ي موجودات و حتي جمادات نيز به تسبيح الهي مشغول هستند).

33 / 33 - عن جابر، عن أبي جعفر عليه السلام قال: سألته عن قول الله عزوجل: (و كذلك نري ابراهيم ملكوت السماوات و الأرض). [70] .

قال: فكنت مطرقا الي الأرض فرفع يده الي فوق، ثم قال لي: ارفع رأسك، فرفعت رأسي فنظرت الي السقف قد انفجر حتي خلص بصري الي نور ساطع حار بصري دونه.

قال: ثم قال لي: رأي ابراهيم ملكوت السماوات و الأرض هكذا.

قال لي: أطرق، فأطرقت.

ثم قال (لي): ارفع رأسك، فرفعت رأسي، فاذا السقف علي حاله.

قال: ثم أخذ بيدي و قام و أخرجني من البيت الذي كنت فيه و أدخلني بيتا آخر، فخلع ثيابه التي كانت عليه و لبس ثيابا غيرها.

ثم قال لي: غض بصرك، فغضضت بصري، و قال لي: لا تفتح عينك، فلبثت ساعة، ثم قال لي: أتدري أين أنت؟

قلت: لا، جعلت فداك.

فقال لي: في الظلمة التي سلكها ذوالقرنين.

فقلت له: جعلت فداك؛ أتأذن لي أن أفتح عيني؟



[ صفحه 36]



قال: لي: افتح، فانك لا تري شيئا.

ففتحت عيني فاذا أنا في ظلمة لا أبصر فيها موقع قدمي، ثم سار قليلا و وقف. فقال لي: هل تدري أين أنت؟

قلت: لا.

قال: أنت واقف علي عين الحياة التي شرب منها الخضر، و خرجنا من ذلك العالم الي عالم آخر فسكلكنا فيه فرأينا كهيئة عالمنا في بنائه و مساكنه و أهله، ثم خرجنا الي عالم ثالث كهيئة الأول و الثاني، حتي وردنا خمسة عوالم.

قال: ثم قال: هذه ملكوت الأرض و لم يرها ابراهيم، و انما رأي ملكوت السماوات، و هي اثنا عشر عالما كل كهيئة ما رأيت، كلما مضي منا امام سكن أحد هذه العوالم، حتي يكون آخرهم القائم في عالمنا الذي نحن ساكنوه.

قال: ثم قال لي: غض بصرك، فغضضت بصري، ثم أخذ بيدي فاذا نحن في البيت الذي خرجنا منه، فنزع تلك الثياب و لبس الثياب التي كانت عليه، و عدنا الي مجلسنا، فقلت: جعلت فداك؛ كم مضي من نهار؟

قال: ثلاث ساعات.

بيان: «و لم يرها ابرهيم» أي كلها، أو في وقت الاحتجاج علي قومه و رآها بعدا، و كان في قرائتهم عليهم السلام: «و الأرض» بالنصب. [71] .

جابر گويد: از امام باقر عليه السلام در مورد معني فرمايش خداوند متعال كه مي فرمايد: «و همچنين ما به ابراهيم ملكوت و باطن آسمانها و زمين را نشان و ارائه داديم» سؤال كردم.

جابر گويد: من سرم را به پايين انداخته بودم، حضرت دست مبارك خود را بالا گرفت، سپس رو به من كرد و فرمود: سر خود را بالا بگير، من سرم را بلند كردم، و به سقف اتاق نگاه كردم كه ناگاه شكافته شد تا اين كه چشم من به نوري درخشان كه چشم مرا خيره مي كرد، افتاد.



[ صفحه 37]



حضرت فرمود: حضرت ابراهيم عليه السلام ملكوت آسمانها و زمين را اين گونه ديد. حضرت به من فرمود: سر خود را پايين انداز، من سرم را پايين انداختم.

آنگاه به من فرمود: سر خود را بلند كن، سر خود را بلند كردم ديدم سقف اتاق به همان حال اولش است.

جابر گويد: سپس حضرت دست مرا گرفت و برخاست و مرا از اتاقي كه بوديم به اتاق ديگري برد، حضرت لباسهاي خود را عوض كرد و لباس ديگري پوشيد، سپس به من فرمود: چشم خودت را ببند، من چشمانم را بستم، و به من فرمود: چشمت را باز نكن، ساعتي گذشت فرمود: مي داني در كجا هستي؟

عرض كردم: نه، قربانت گردم.

فرمود: تو در تاريكي كه ذوالقرنين آن را پيمود، قرار گرفته اي.

عرض كردم: قربانت گردم؛ آيا اجازه مي فرماييد تا چشمم را باز كنم؟

حضرت فرمود: باز كن، ولي چيزي نمي بيني.

چشمم را باز كردم، من در مكان تاريخي بودم كه حتي جلو پاي خودم را هم نمي ديدم، آنگاه مقداري حركت كرد و ايستاد و به من فرمود: آيا مي داني كجا هستي؟

عرض كردم: نه.

فرمود: در كنار چشمه ي حيات ايستاده اي، چشمه اي كه حضرت خضر از آن نوشيد. و از آن عالم خارج شديم و به عالم ديگري رفتيم و در آنجا هيئتي مثل عالم خودمان از جهت بناء و مسكن ها و اهل آن ديديم، سپس به عالم سومي مانند عالم اول و دوم رفتيم تا اين كه به پنج عالم وارد شديم.

جابر گويد: پس از آن، حضرت فرمود: اين ملكوت زمين بود كه حضرت ابراهيم عليه السلام همه ي اينها را نديد، بلكه او ملكوت آسمانها را ديد كه دوازده عالم بود، و هر عالمي مثل هيئتي بود كه ديدي، هر امامي كه از ما از دنيا برود در يكي از اين عوالم ساكن مي شود، تا اين كه آخرين آنها حضرت قائم عليه السلام است كه در عالمي كه



[ صفحه 38]



ما ساكن هستيم، ساكن مي شود.

جابر گويد: سپس حضرت رو به من كرد و فرمود: چشم خود را ببند، من چشمم را بستم، حضرت دست مرا گرفت ناگاه ديدم در همان اتاقي كه بيرون رفته بوديم هستيم، حضرت لباسهاي خود را در آورد و لباس اولي را پوشيد و بر آن اتاقي كه بوديم برگشتيم، عرض كردم: فدايت گردم؛ چقدر از روز گذشته است؟

حضرت فرمود: سه ساعت.

علامه مجلسي رحمة الله: در بيان اين حديث شريف مي فرمايد:

«اين كه حضرت ابراهيم آنها را نديده بود» يعني همه ي آن عوالم را نديده بود، يا اين كه در موقعي كه بر قوم خود احتجاج مي كرد نديده بود، و پس از آن ديده بود، و گويا در قرائت ائمه عليهم السلام «الأرض» با نصب بوده است.

34 / 34 - عن الثمالي، قال: قلت لأبي جعفر عليه السلام: ما أدني النصب؟

فقال: أن يبتدع الرجل شيئا فيحب عليه و يبغض عليه. [72] .

ثمالي گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم: كمترين درجات نصب و دشمني كدام است؟

حضرت فرمود: اين كه شخصي چيزي (عقيده اي) نوظهور آورد، و بعد بر اساس آن، دوستي و يا دشمني كند.

35 / 35 - عن ابن عيسي، عن محمد البرقي، عن محمد بن يحيي الصيرفي، عن صباح الحذاء، عن أبي جعفر عليه السلام قال: سأله زرارة - و أنا حاضر - فقال: أفرأيت ما افترض الله علينا في كتابه و ما نهانا عنه، جعلنا مستطيعين لما افترض علينا، مستطيعين لترك ما نهانا عنه؟

فقال عليه السلام: نعم. [73] .

صباح حذاء گويد: من در محضر امام باقر عليه السلام حضور داشتم، زراره از حضرت پرسيد: آيا به نظر شما خداوند در كتابش چيزهايي را كه بر ما لازم كرده و از



[ صفحه 39]



چيزهايي نهي فرموده، به ما توانايي انجام آن كارهاي لازم و ترك آنچه نهي كرده را داده است؟

حضرت فرمود: آري.

36 / 36 - محمد بن علي بن محبوب، عن أحمد بن محمد، عن ابن محبوب، عن ابن بكير، عن زرارة قال: سألت أبا جعفر عليه السلام: هل سجد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم سجدتي السهو قط؟

فقال: لا؛ و لا يسجدهما فقيه. [74] .

بيان: قد مضي القول في المجلد السادس في عصمتهم عليهم السلام عن السهو و النسيان و جملة القول فيه: أن أصحابنا الامامية أجمعوا علي عصمة الأنبياء و الأئمة - صلوات الله عليهم - من الذنوب الصغيرة و الكبيرة، عمدا و خطأ و نسيانا، قبل النبوة و الامامة و بعدهما، بل من وقت ولادتهم الي أن يلقوا الله تعالي.

زراره گويد: از امام باقر عليه السلام پرسيدم: آيا هرگز رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم سجده ي سهو را انجام داده است؟

حضرت فرمود: نه؛ (سجده ي سهو) را حتي فقيه هم انجام نمي دهد.

علامه مجلسي رحمه الله در بيان اين روايت شريف مي فرمايد: در جلد ششم از «بحارالانوار» مفصلا در مورد عصمت پيامبر و امامان معصوم عليهم السلام از سهو و نسيان بحث شد، خلاصه ي مطلب اين شد كه: علما و دانشمندان اماميه بر عصمت پيامبران و ائمه ي معصومين علهيم السلام اتفاق نظر دارند، چه گناهان صغيره باشد يا كبيره، عمدي باشد يا به صورت خطا و نسيان، قبل از نبوت و امامت باشد يا بعد از آن، بلكه از آغاز ولادتشان تا لحظه اي كه خداوند متعال را ملاقات نمايند، داراي عصمت هستند.

37 / 37 - سعد، عن ابن عيسي و ابن أبي الخطاب و غيرهما، عن البزنطي، عن هشام بن سالم، عن ابن طريف قال: قلت لأبي جعفر عليه السلام: ما تقول فيمن أخذ عنكم علما فنسيه؟

قال: لا حجة عليه، انما الحجة علي من سمع منا حديثا فأنكره أو بلغه فلم يؤمن به و كفر،



[ صفحه 40]



فأما النسيان فهو موضوع عنكم. [75] .

ابن طريف گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم: نظر شما در مورد كسي كه از شما دانش بياموزد و بعد فراموش كند؛ چيست؟

حضرت فرمود: دليل و برهاني بر عليه او نيست، دليل و برهان بر كسي است كه از ما حديثي را بشنود، بعد انكار نمايد، يا حديثي از ما به او برسد، او ايمان نياورد و به آن كافر شود، ولي نسيان و فراموشي از شما برداشته شده است.



[ صفحه 43]




پاورقي

[1] الروم: 30.

[2] بحار الأنوار: ج 3 ص 278 ج 10، عن التوحيد.

[3] الحج: 31.

[4] الأعراف: 172.

[5] بحارالأنوار: ج 3 ص 279 ح 11، عن التوحيد.

[6] الزمر: 38.

[7] الروم: 30.

[8] بحارالأنوار، ج 3 ص 279 ح 13، عن المحاسن.

[9] الأعراف: 172.

[10] في نسخة: الموقف.

[11] بحارالأنوار: ج 5 ص 243 ح 32، عن علل الشرائع.

[12] بحارالأنوار: ج 5 ص 254 ح 51، عن تفسير العياشي.

[13] بحارالأنوار: ج 3 ص 265 ح 29، عن المحاسن.

[14] بحارالأنوار، ج 3 ص 260 ح 9، عن التوحيد.

[15] بحارالأنوار: ج 3 ص 13 ح 28، عن فقه الرضا عليه السلام.

[16] بحارالأنوار: ج 3 ص 220 ح 10، عن التوحيد.

[17] علامه ي بزرگوار مجلسي رحمة الله در بيان اين بخش از حديث شريف گويد: اين سخن دو جور معنا مي شود:

نخست اين كه: يعني در ازل كسي نبود كه او را به يگانگي وصف كند، باري تعالي خودش را به يگانگي توصيف فرمود، چرا كه متفرد در وجود و متوحد در يگانگي خويش بود، آنگاه مخلوقات را آفريد و خويشتن را به آنان معرفي فرمود، و دستور داد كه او را به يگانگي شناخته و عبادت كنند.

دوم اين كه، توحد و يگانه توصيف كردن او با غير او شبيه نيست، او (باري تعالي) متفرد در توحيد و يگانگي است.

[18] بحارالأنوار، ج 3 ص 284 ح 3، عن الاحتجاج.

[19] في الكافي: و لا يشبه شيئا مذكورا.

[20] في الكافي: و لا كان خلوا من الملك قبل انشائه.

[21] في التوحيد المطبوع: بلا حياة عارية.

[22] ففي أثره أي تبعه، و في الكافي: «و لا أين موقوف عليه» بدل ما في التوحيد.

[23] في التوحيد المطبوع: أنشأ ما شاء كيف شاء بمشيته. و في الكافي: حين شاء بمشيته.

[24] بحارالأنوار: ج 4 ص 299 ح 68، عن التوحيد.

[25] في المصدر: أكان الله.

[26] بحارالأنوار: ج 57 ص 160 ح 95، عن الكافي: ج 1 ص 90.

[27] ص: 75.

[28] ص: 17.

[29] الذاريات: 47.

[30] المجادلة: 22.

[31] بحارالأنوار، ج 4 ص 4 ح 5، عن التوحيد.

[32] بحارالأنوار: ج 4 ص 14 ح 1، عن الأمالي.

[33] قصص: 88.

[34] بحارالأنوار، ج 4 ص 5 ح 8، عن التوحيد.

[35] بحارالأنوار: ج 4 ص 11 ح 2، عن معاني الأخبار.

[36] بحارالأنوار: ج 4 ص 11 ح 2، عن معاني الأخبار.

[37] الحجر: 29.

[38] بحارالأنوار: ج 4 ص 11 ح 3، و ج 61 ص 28 ح 1، عن معاني الأخبار: ص 17.

[39] النساء: 171.

[40] بحارالأنوار: ج 4 ص 12 ج 4، عن الاحتجاج.

[41] بحارالأنوار، ج 4 ص 13 ح 9، عن التوحيد.

[42] الحجر: 29.

[43] بحارالأنوار: ج 4 ص 13 ح 12، عن تفسير العياشيي.

[44] الاسراء: 85.

[45] بحارالأنوار: ج 61 ص 42 ح 14، عن تفسير العياشي: ج 2 ص 317 ح 163.

[46] الاسراء: 85.

[47] بحارالأنوار: ج 61 ص 42 ح 13، عن تفسير العياشي: ج 2 ص 316 ح 159.

[48] طه: 81.

[49] بحارالأنوار، ج 4 ص 67 ح 9، عن الاحتجاج.

[50] الانبياء: 30.

[51] طه: 81.

[52] بحارالأنوار، ج 4 ص 67 ح 10، عن الاحتجاج.

[53] العرامي العبدي، مولاهم كوفي، ثقة ثقة، روي عن أبي عبدالله عليه السلام، له كتاب: قاله النجاشي.

[54] بضم السين المهملة، و فتح الكاف المشددة، و الراء المهملة و الهاء، الأسدي الامامي، يظهر من بعض الروايات حسن حاله.

[55] بحارالأنوار، ج 4 ص 86 ح 24.

[56] بحارالأنوار: ج 4 ص 122 ح 70.

[57] بداء، در مخلوق اين است كه فرد براي انجام كاري تصميم بگيرد بعد در وسط انجام كار، به جهاتي از آن منصرف شود.

[58] الحج: 11.

[59] بحارالأنوار، ج 22 ص 132 ح 113، عن اصول الكافي: ج 2 ص 413.

[60] بحارالأنوار، ج 22 ص 132 ح 114، عن اصول الكافي.

[61] آل عمران: 18.

[62] بحارالأنوار: ج 23 ص 204 ح 51، عن تفسير العياشي: ج 1 ص 165 - 166 ح 18.

[63] البقرة: 117، الأنعام، 101.

[64] هود: 7.

[65] بحارالأنوار: ج 57 ص 85 ح 68، عن البصائر.

[66] ق: 15.

[67] بحارالأنوار: ج 57 ص 321، التوحيد: ص 200، الخصال: ص 180.

[68] الاسراء: 44.

[69] بحارالأنوار، ج 60 ص 177 ح 5، عن العياشي، ج 2 ص 294 ح 81.

[70] الأنعام: 75.

[71] بحارالأنوار، ج 57 ص 327 ح 7.

[72] بحارالأنوار: ج 2 ص 304 ح 44، عن ثواب الأعمال.

[73] بحارالأنوار: ج 5 ص 34 ح 43، عن التوحيد.

[74] بحارالأنوار: ج 25 ص 350 ح 3، عن التهذيب: ج 1 ص 236.

[75] بحارالأنوار، ج 25 ص 356، عن مختصر بصائر الدرجات: ص 93.