بازگشت

پرسشهايي پيرامون تولد، دوران غيبت، علائم ظهور و سيره ي حضرت مهدي


322 / 1 - أبوعلي بن سليمان، عن أبي علي بن همام، عن الحسن بن محمد بن جمهور العمي، عن أبيه، عن حماد بن عيسي، عن محمد بن مسلم، قال: دخلت علي زيد بن علي عليه السلام فقلت: ان قوما يزعمون أنك صاحب الأمر.

قال: لا: و لكني من العترة.

قلت: فمن يلي هذا الأمر بعدكم؟

قال: سبعة من الخلفاء و المهدي منهم.

قال ابن مسلم: ثم دخلت علي الباقر محمد بن علي عليهماالسلام فأخبرته بذلك.

فقال: صدق أخي زيد، صدق أخي زيد، سيلي هذا الأمر بعدي سبعة من الأوصياء، و المهدي منهم.

ثم بكي عليه السلام و قال: كأني به و قد صلب في الكناسة يابن مسلم! حدثني أبي، عن أبيه الحسين عليهم السلام قال: وضع رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم يده علي كتفي، و قال: يا حسين! يخرج به صلبك رجل يقال له: زيد، يقتل مظلوما، اذا كان يوم القيامة حشر و أصحابه الي الجنة. [1] .

محمد بن مسلم گويد: پيش زيد بن علي عليه السلام رفتم، گفتم: گروهي چنان گمان دارند كه تو امامي؟

گفت: نه، من از عترت پيامبرم.

پرسيدم: چند نفر بعد از شما متصدي امامت مي شوند؟

گفت: هفت نفر از جانشينانند كه مهدي از جمله ي آنهاست.

محمد بن مسلم گويد: پس از آن، خدمت امام باقر عليه السلام رسيدم و جريان را عرض



[ صفحه 372]



كردم.

فرمود: برادرم زيد راست گفته، برادرم زيد راست گفته، پس از من متصدي امامت هفت نفر مي شوند كه مهدي از آنهاست.

در اين موقع اشك از ديده ي مبارك امام باقر عليه السلام جاري شد و فرمود: گويا مي بينم كه زيد را در كناسه ي كوفه به دار آويخته اند.

فرمود: پسر مسلم! پدرم از پدر خود امام حسين عليه السلام نقل كرد كه: پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم دست بر پشت من گذاشته فرمود: حسين جان! از نژاد تو فرزندي به نام زيد خواهد آمد كه او را مظلومانه مي كشند، روز قيامت او و يارانش رهسپار بهشت برين مي شوند.

323 / 2 - محمد بن أبي عبدالله: و محمد بن الحسن، عن سهل بن زياد؛ و محمد بن يحيي، عن أحمد بن محمد جميعا، عن الحسن بن العباس بن الحريش، عن أبي جعفر الثاني عليه السلام قال: قال أبوعبدالله عليه السلام: بينا أبي يطوف بالكعبة، اذا رجل معتجر قد قيض له، فقطع عليه اسبوع حتي أدخله الي دار جنب الصفا، فأرسل الي فكنا ثلاثة فقال: مرحبا يابن رسول الله!

ثم وضع يده علي رأسي و قال: بارك الله فيك، يا أمين الله بعد آبائه! يا أباجعفر! ان شئت فأخبرني، و ان شئت فأخبرتك و ان شئت سلني، و ان شئت سألتك، و ان شئت فاصدقني، و ان شئت صدقتك.

قال: كل ذلك أشاء.

قال: فاياك أن ينطق لسانك عند مسألتي بأمر تضمر لي غيره.

قال: انما يفعل ذلك من قلبه علمان، يخالف أحدهما صاحبه، و ان الله عزوجل أبي أن يكون له علم فيه اختلاف.

قال: هذه مسألتي و قد فسرت طرفا منها، أخبرني عن هذا العلم الذي ليس فيه اختلاف، من يعلمه؟

قال: أما جملة العلم؛ فعندالله جل ذكره، و أما ما لابد للعباد منه فعنده الأوصياء.

قال: ففتح الرجل عجرته، و استوي جالسا و تهلل وجهه و قال: هذه أردت و لها أتيت زعمت أن علم ما لا اختلاف فيه من العلم عند الأوصياء، فكيف يعلمونه؟

قال: كان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم يعلمه الا أنهم لا يرون ما كان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم يري لأنه كان نبيا



[ صفحه 373]



و هم محدثون، و انه كان يفد الي الله جل جلاله، فيسمع الوحي و هم لا يسمعون.

فقال: صدقت يابن رسول الله! سآتيك بمسألة صعبة: أخبرني عن هذا العلم ماله لا يظهر، كما كان يظهر مع رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم؟

قال: فضحك أبي عليه السلام و قال: أبي أن يطلع علي علمه الا ممتحنا للايمان به كما قضي علي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم أن يصبر علي اذي قوم، و لا يجاهدهم الا بأمره، فكم من اكتتمام قد اكتتم به حتي قيل له: (فاصدع بما تؤمر و أعرض عن المشركين). [2] .

و أيم الله أن لو صدع قبل ذلك، لكان آمنا، و لكنه انما نظر في الطاعة، و خاف الخلاف، فلذلك كف، فوددت أن عينيك تكون مع مهدي عليه السلام هذه الامة، و الملائكة بسيوف آل داود بين السماء و الأرض، تعذب أرواح الكفرة من الأموات، و تلحق بهم أرواح أشباهم من الأحياء، ثم أخرج سيفا ثم قال: ها! ان هذا منها.

قال: فقال أبي: اي و الذي اصطفي محمدا علي البشر.

قال: فرد الرجل اعتجاره و قال: أنا الياس ما سألتك عن أمرك ولي به جهالة، غير أني أحببت أن يكون هذا الحديث قوة لأصحابك.

و ساق الحديث بطوله.. الي أن قال: ثم قام الرجل و ذهب فلم أره. [3] .

حسن بن عباس بن حريش از امام جواد عليه السلام و آن حضرت از امام صادق عليه السلام نقل كرد كه فرمود: پدرم مشغول طواف كعبه بود، مردي كه نقاب بر صورت داشت مقابلش ايستاد و طواف آن حضرت را قطع كرد و پدرم را به اتاقي در كنار صفا برد، از پي من نيز فرستاد، سه نفر شديم پس گفت: آفرين بر پسر پيامبر! آنگاه دست بر



[ صفحه 374]



روي سر من گذاشته گفت: خدا به تو خير دهد اي امين خداوند بعد از پدران خويش!

آنگاه رو به پدرم كرده گفت: اي اباجعفر! مي خواهي تو براي من توضيح ده، اگر مايلي من براي تو توضيح دهم. يا تو سؤال كن و يا من؟ در صورتي كه بخواهي من تو را تصديق مي كنم يا تو مرا تصديق كن.

فرمود: همه ي اينها را مي خواهم.

آن مرد گفت: مبادا وقتي من سؤال كردم جوابي بدهي كه حقيقت را پنهان كرده باشي؟!

فرمود: چنين جوابي را كسي مي دهد كه در دلش دو علم داشته باشد، كه هر يك مخالف ديگري باشد؛ ولي خداوند امتناع دارد از اين كه داراي علمي باشد كه مختلف است.

گفت: سؤال من همين بود، اينك قسمتي از آن را توضيح دادي، بگو ببينم علمي كه حقيقت خالص باشد و در آن اختلاف نباشد، نزد كيست؟

فرمود: تمام اين علم نزد خداست، اما آنچه مردم بدان نيازمندند در اختيار اوصيا است.

امام صادق عليه السلام فرمود: آن مرد نقاب از صورت برداشت و روي پا نشست صورتش مي درخشيد، گفت: براي همين علم آمدم، مقصودم همين بود، شما عقيده داريد از علمي كه بدون اختلاف نزد اوصيا هست، آنها از كجا بر اين علم مطلع مي شوند؟

فرمود: پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم مي دانست؛ ولي آنها از راهي كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مطلع مي شد اطلاع پيدا نمي كنند، زيرا او پيامبر بود و اينها محدث (جانشينان پيامبر) هستند، او از خداوند بدون واسطه وحي مي گرفت و مي شنيد، در صورتي كه اوصيا استماع وحي نمي كنند.

گفت: صحيح است، اكنون سؤال مشكلي دارم، بگو ببينم چرا اين علم آن طوري كه براي پيامبر ظاهر مي شد حالا ظاهر نمي شود؟

پدرم لبخندي زده فرمود: خداوند هرگز علم خود را نمي دهد مگر به كسي كه او



[ صفحه 375]



را به ايمان آزمايش نموده باشد، چنانچه به پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم دستور داد تا اجازه نداده با مشركان پيكار نكند و بر آزار آنها صبر نمايد، چقدر پنهاني دعوت نمود به واسطه اطاعت امر خدا، تا دستور رسيد كه: «اكنون آشكارا دعوت كن و از مشركان كناره بگير».

خدا شاهد است اگر قبل از اين دستور هم آشكارا دعوت مي كرد در امان بود؛ ولي او ملاحظه اطاعت امر خدا را مي نمود و مي ترسيد مخالفت با دستور خدا بنمايد، به همين جهت خودداري نمود.

دوست دارم چشمهاي تو شاهد مهدي عليه السلام اين امت باشد، ببيني فرشتگان با شمشيرهاي آل داوود بين آسمان و زمين چگونه روح كفار مرده را عذاب مي كنند و همچنين ارواح كساني را كه شبيه كافران هستند - از زنده ها - به آنها محلق مي كنند.

سپس شمشيري بيرون آورده گفت: اين از همان شمشيرهاست.

پدرم فرمود: آري، به آن خدايي كه حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم را براي بشريت برانگيخت.

در اين موقع آن شخص نقاب بر صورتش انداخت و گفت: من الياس هستم، من ندانسته از شما سؤال نكردم جز آن كه خواستم اين حديث نيرويي براي اصحابت باشد.

حضرت حديث را ادامه داد... تا آنجا كه فرمود: آن شخص از جاي خود برخاست و رفت و ديگر او را نديدم.

324 / 3 - أحمد بن هارون، و ابن شاذويه، و ابن مسرور و جعفر بن الحسين جميعا، عن محمد الحميري، عن أبيه، عن أيوب بن نوح، عن العباس بن عامر. و حدثنا جعفر بن علي بن الحسن بن عبدالله بن المغيرة، عن جده الحسن، عن العباس بن عامر، عن موسي بن هلال الضبي، عن عبدالله بن عطا، قال: قلت لأبي جعفر عليه السلام: ان شيعتك بالعراق كثير، و و الله؛ ما في أهل البيت مثلك، كيف لا تخرج؟

فقال: يا عبدالله بن عطا! قد أمكنت الحشوة من اذنيك و الله؛ ما أنا بصاحبكم.

قلت: فمن صاحبنا؟

قال: انظروا من تخفي علي الناس ولادته فهو صاحبكم.



[ صفحه 376]



أقول: أي: تسمع كلام أراذل الشيعة و تقبل منهم في توهتهم أن لنا أنصارا كثيرة، و أنه لابد لنا من الخروج و أني القائم الموعود. [4] .

325 / 4 - محمد بن همام باسناد له، عن عبدالله بن عطا، قال: قلت لأبي جعفر عليه السلام: ان شيعتك بالعراق كثير و الله؛ ما في بيتك مثلك فكيف لا تخرج؟ فقال: يا عبدالله بن عطا! قد أخذت تفرش اذنيك للنوكي لا و الله؛ ما أنا بصاحبكم.

قلت: فمن صاحبنا؟

فقال: انظروا من غيب عن الناس ولادته، فذلك صاحبكم، انه ليس منا أحد يشار اليه بالأصابع و يمضغ بالألسن الا مات غيظا أو حتف أنفه.

الكليني، عن الحسن بن محمد و غيره، عن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين، عن العباس بن عامر، عن موسي بن هليل العبدي، عن عبدالله بن عطا مثله. [5] .

عبدالله بن عطا گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم: شيعيان شما در عراق بسيارند. به خدا سوگند! در خانواده ي شما كسي چون شما نيست. چرا قيام نمي فرماييد؟

فرمود: اي عبدالله بن عطا! آيا حرف هاي بيهوده به گوش خود راه داده اي؟ به خدا قسم! من صاحب شما نيستم.

گفتم: پس صاحب ما كيست؟

فرمود: آگاه باشيد! آن كسي كه ميلادش بر مردم پوشيده است او صاحب شماست، به راستي كه كسي از ما نيست كه با انگشتان اشاره مي شود و حرف و سخن او در دهانهاست جز آن كه از روي ستم يا پنهاني كشته مي گردد.

علامه مجلسي رحمه الله مي گويد: منظور امام عليه السلام اين است كه تو: سخنان شيعيان كم مايه را شنيده و باور كرده اي كه ما ياران فراوان داريم، و به دل گرمي آنها بايد قيام كنيم؟ و اين كه من همان قائم موعود هستم.



[ صفحه 377]



326 / 5 - الدقاق و ابن عصام معا، عن الكليني، عن القاسم بن العلا، عن اسماعيل الفزاري، عن محمد بن جمهور العمي، عن ابن أبي نجران، عمن ذكره، عن الثمالي قال: سألت الباقر - صلوات الله عليه -: يابن رسول الله! ألستم كلكم قائمين بالحق؟

قال: بلي.

قلت: فلم سمي القائم قائما؟

قال: لما قتل جدي الحسين - صلي الله عليه - ضجت الملائكة الي الله عزوجل بالبكاء و النحيب، و قالوا: الهنا و سيدنا! أتغفل عمن قتل صفوتك و ابن صفوتك، و خيرتك من خلقك؟

فأوحي الله عزوجل اليهم: قروا ملائكتي، فوعزتي و جلالي! لأنتقمن منهم و لو بعد حين.

ثم كشف الله عزوجل عن الأئمة من ولد الحسين عليه السلام للملائكة فسرت الملائكة، بذلك، فاذا أحدهم قائم يصلي، فقال الله عزوجل: بذلك القائم أنتقم منهم. [6] .

ثمالي گويد: از امام باقر عليه السلام پرسيدم: اي فرزند رسول خدا! آيا شما همگي قائم به حق نيستيد؟

فرمود: آري.

عرض كردم: پس چرا حضرت قائم عليه السلام قائم ناميده شده است؟

حضرت فرمود: هنگامي كه جدم امام حسين عليه السلام كشته شد، فرشتگان به سوي خداي متعال ضجه كشيدند و با گريه و زاري فرياد زدند، و گفتند: اي خداي ما! و اين سيد ما! آيا از كسي كه برگزيده و فرزند برگزيده ي تو و بهترين فرد از مخلوقات تو را كشته، مي گذري؟

خداي متعال به آنها وحي فرمود: اي فرشتگان من! آرام باشيد؛ قسم به عزت و جلالم؛ البته از آنها انتقام خواهم گرفت، گرچه پس از گذشت زمان باشد.

آنگاه پيشوايان از فرزندان امام حسين عليه السلام را به فرشتگان نشان داد، و آنها از ديدن اين منظره مسرور شدند، ناگاه ديدند كه يكي از آن بزرگواران ايستاده و نماز مي خواند.

خداوند متعال فرمود: با اين كسي كه ايستاده است از آنها انتقام خواهم گرفت.



[ صفحه 378]



327 / 6 - أبي، عن سعد، عن الحسن بن علي الكوفي، عن عبدالله بن المغيرة، عن سفيان بن عبدالمؤمن الأنصاري، عن عمرو بن شمر، عن جابر، قال: أقبل رجل الي أبي جعفر عليه السلام و أنا حاضر فقال: رحمك الله! اقبض هذه الخمسمائة درهم، فضعها في مواضعها فانها زكاة مالي.

فقال له أبوجعفر عليه السلام: بل خذها أنت فضعها في جيرانك و الأيتام و المساكين و في اخوانك من المسلمين، انما يكون هذا اذا قام قائمنا، فانه يقسم بالسوية و يعدل في خلق الرحمان البر منهم و الفاجر، فمن أطاعه فقد أطاع الله و من عصاه فقد عصي الله.

فانما سمي المهدي؛ لأنه يهدي لأمر خفي يستخرج التوراة و ساير كتب الله من غار بأنطاكية فيحكم بين أهل التوراة بالتوراة و بين أهل الانجيل بالانجيل، و بين أهل الزبور بالزبور، و بين أهل الفرقان بالفرقان.

و تجمع اليه أموال الدنيا كلها ما في بطن الأرض و ظهرها، فيقول للناس: تعالوا الي ما قطعتم في الأرحام، و سفكتم فيه الدماء، و ركبتم فيه محارم الله، فيعطي شيئا لم يعط أحد كان قبله.

قال: و قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: هو رجل مني اسمه كاسمي يحفظني الله فيه و يعمل بسنتي، يملأ الأرض قسطا و عدلا و نورا بعد ما تمتلي ء ظلما و جورا و سوءا.

بيان: قوله عليه السلام «انما يكون هذا» أي: وجوب رفع الزكاة الي الامام. و قوله: «يحكم بين أهل التوراة بالتوراة» لا ينافي ما سيأتي من الأخبار في أنه عليه السلام لا يقبل من أحد الا الاسلام، لأن هذا محمول علي أنه يقيم الحجة عليهم بكتبهم؛

أو يفعل ذلك في بدو الأمر قبل أن يعلو أمره و يتم حجته.

قوله عليه السلام: «يحفظني الله فيه» أي: يحفظ حقي و حرمتي في شأنه فيعينه و ينصره، أو يجعله بحيث يعلم الناس حقه و حرمته لجده. [7] .

جابر جعفي گويد: شخصي محضر امام باقر عليه السلام رسيد، من نيز در خدمت حضرتش حضور داشتم، عرض كرد: اين پانصد درهم زكات من است آن را بگيريد و به مصرفش برسانيد.



[ صفحه 379]



امام عليه السلام فرمود: خودت آن را ميان همسايگان، يتيمان، فقيران و برادران مسلمانت تقسيم كن. زيرا وجوب سپردن زكات به شخص امام، موقعي است كه قائم ما ظهور كند، و به طور مساوي تقسيم نمايد و در ميان بندگان نيك و بد خدا به عدل حكومت نمايد، هر كس از او پيروي كند از خدا اطاعت كرده و آن كس كه از فرمانش سرپيچي نمايد از فرمان خدا سرپيچي كرده است.

او را «مهدي» گويند، زيرا خداوند او را به امر پوشيده، هدايتش نموده است. او تورات (واقعي) و ساير كتب آسماني را از غاري واقع در «انطاكيه» بيرون مي آورد، آنگاه با پيروان تورات طبق تورات و با اهل انجيل طبق انجيل و با اهل زبور طبق زبور و با مسلمانان مطابق قرآن حكومت مي كند.

تمام اموال دنيا آنچه در دل زمين و روي آن است نزد او گرد آيد، او به مردم مي گويد: بياييد و اموالي را كه به خاطر آن به جان هم افتاده و رشته ي خويشاوندي خود را از هم گسستيد و خونريزيها مي كرديد، و مرتكب محرمات الهي مي شديد از من بگيريد!

خداوند متعال مقامي به او مي دهد كه پيش از او به هيچ كس نداده است.

آنگاه امام باقر عليه السلام فرمود: پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: او (مهدي عليه السلام) مردي است از من و همنام من. خداوند مرا در وجود او حفظ مي كند، و او به سنت من عمل مي نمايد. زمين را پر از عدل، داد و نور مي گرداند، پس از آن كه از ظلم، جور و زشتي پر شده باشد.

علامه مجلسي رحمه الله در توضيح اين حديث شريف مي گويد: اين كه امام عليه السلام مي فرمايد: «با اهل تورات طبق تورات و... حكومت مي كند» با اخباري كه بعدا نقل مي شود و مي گويند: «فقط دين اسلام را از مردم مي پذيرد» منافات ندارد، زيرا در اينجا مقصود اين است كه پيروان هر كيشي را با كتاب آسماني خودشان محاكمه مي كند.

يا آن كه اين امر در آغاز ظهور امام، پيش از بالا گرفتن كار او و تسلط وي بر جهان مي باشد.

همچنين اين كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمايد: «خداوند مرا در وجود او حفظ مي كند»



[ صفحه 380]



يعني: خداوند حق و احترام مرا به او مي دهد و او را ياري و پشتيباني مي كند، به طوري كه اهل جهان حقوق و احترام او را به خاطر جدش رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم خواهند شناخت.

328 / 7 - عبدالواحد بن عبدالله، عن محمد بن جعفر، عن ابن أبي الخطاب، عن محمد بن سنان، عن محمد بن يحيي الخثعمي، عن الضريس، عن أبي خالد الكابلي، قال: لما قضي علي بن الحسين عليهماالسلام دخلت علي محمد بن علي الباقر عليهماالسلام فقلت: جعلت فداك؛ قد عرفت انقطاعي الي أبيك و انسي به و وحشتي من الناس.

قال: صدقت يا أباخالد! تريد ماذا؟

قلت: جعلت فداك؛ قد وصف لي أبوك صاحب هذا الأمر بصفة لو رأيته في بعض الطرق لأخذت بيده.

قال: فتريد ماذا يا أباخالد؟

قال: اريد أن تسميه لي حتي أعرفه باسمه.

فقال: سألتني و الله يا أباخالد! عن سؤال مجهد و لقد سألتني عن أمر ما لو كنت محدثا به أحدا لحدثتك، و لقد سألتني عن أمر لو أن بني فاطمة عليهاالسلام عرفوه حرصوا علي أن يقطعوه بضعة بضعة. [8] .

ابوخالد كابلي گويد: بعد از رحلت حضرت امام زين العابدين عليه السلام خدمت امام باقر عليه السلام رسيدم و عرض كردم: فدايت گردم؛ از اخلاص و انس من نسبت به پدر بزرگوارتان و ترسي كه از دشمنان داشتم، اطلاع داريد.

فرمود: راست مي گويي اي ابوخالد! مقصودت چيست؟

عرض كردم: پدر بزرگوارتان طوري صاحب الامر عليه السلام را براي من توصيف فرمودند كه اگر او را در راهي ببينم دستش را مي گيرم.

امام عليه السلام فرمود: ابوخالد! مقصودت چيست؟

گفتم: مي خواهم نام او را بفرماييد تا او را به نام بشناسم.

فرمود: ابوخالد! به خدا قسم! از امر عظيمي پرسش نمودي، اگر براي ديگري



[ صفحه 381]



گفته بودم به تو نيز مي گفتم. مطلبي پرسيدي كه اگر برخي از فرزندان فاطمه عليهاالسلام بدانند او را قطعه قطعه مي كنند.

329 / 8 - أحمد بن هوذه، عن النهاوندي، عن عبدالله بن حماد، عن ابن بكير، عن حمران، قال: قلت لأبي جعفر عليه السلام: جعلت فداك: اني قد دخلت المدينة و في حقوي هميان فيه ألف دينار و قد أعطيت الله عهدا أنني أنفقها ببابك دينارا دينارا أو تجيبني فيما أسألك عنه.

فقال: يا حمران! سل تجب، و لا تبعض دنانيرك.

فقلت: سألتك بقرابتك من رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم! أنت صاحب هذا الأمر و القائم به؟

قال: لا.

قلت: فمن هو بأبي أنت و أمي؟

فقال: ذاك المشرب حمرة، الغائر العينين، المشرف الحاجبين، عريض مابين المنكبين، برأسه حزاز، و بوجهه أثر، رحم الله موسي.

بيان: «المشرف الحاجبين» أي: في وسطهما ارتفاع من الشرفة، و الحزاز ما يكون في الشعر مثل النخالة.

و قوله عليه السلام: «رحم الله موسي»، لعله اشارة الي أنه سيظن بعض الناس أنه القائم و ليس كذلك، أو أنه قال: «فلانا»، كما سيأتي، فعبر عنه الواقفية بموسي عليه السلام. [9] .

حمران بن اعين گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم: فدايت گردم؛ كيف پولي كه هزار دينار در آن است به كمر بسته و به مدينه آمده و با خدا پيمان بسته ام كه همه ي آن را در خانه ي شما بذل كنم، به شرط آن كه آنچه مي پرسم، پاسخ دهيد!

فرمود: اي حمران! بدون اين كه اين دينارها را بذل كني بپرس تا پاسخ بشنوي!

عرض كردم: شما را به پيوندي كه با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم داريد سوگند مي دهم! آيا شما صاحب الامر هستيد و به آن قيام مي كنيد؟!

فرمود: نه.

گفتم: پدر و مادرم فداي شما باد، پس او كيست؟

فرمود: او كسي است كه رنگ بدنش مايل به سرخي، ديدگانش فرورفته،



[ صفحه 382]



ابروانش بهم متصل، ميان شانه هايش فراخ، سرش پر مو و در رخسارش نشانه اي است. خدا موسي را رحمت كند.

علامه ي مجلسي رحمه الله مي گويد: شايد جمله ي «خدا موسي را رحمت كند» اشاره به اين باشد كه گروهي - مانند فرقه ي واقفيه - بعد از اين چنين مي پندارند كه قائم، موسي عليه السلام است، در صورتي كه چنين نيست و اين علايم در وي نمي باشد، چنان كه در حديث بعدي نيز بدين معني اشاره شده است.

330 / 9 - عبدالواحد بن عبدالله، عن أحمد بن محمد بن رباح، عن أحمد بن علي الحميري، عن الحسين بن أيوب، عن عبدالكريم بن عمرو الخثعمي، عن اسحاق بن حريز، عن محمد بن زرارة، عن حمران بن أعين، قال: سألت أباجعفر عليه السلام فقلت: أنت القائم؟

قال: قد ولدني رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و أني للطالب بالدم؟! و يفعل الله ما يشاء.

ثم أعدت عليه.

فقال: قد عرفت حيث تذهب، صاحبك المدبح البطن، ثم الحزاز برأسه، ابن الأرواع، رحم الله فلانا.

بيان: «ابن الأرواع» لعله جمع الأروع أي: ابن جماعة هم أروع الناس، أو جمع الروع و هو من يعجبك بحسنه جهارة منظرة، أو بشجاعته، أو جمع الروع بمعني الخوف. [10] .

حمران بن اعين گويد: از امام باقر عليه السلام پرسيدم: قائم شما هستيد؟

فرمود: من زاده ي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم هستم؛ ولي آن كس كه خونخواهي مظلومان كند كجاست؟ خدا آنچه خواهد مي كند.

من مجددا پرسيدم.

فرمود: مقصودت را دانستم! صاحب الامر شكمش عريض، سرش پر مو و از دودمان پارسايان است، خدا فلاني (موسي كاظم عليه السلام) را رحمت كند.

331 / 10 - عبدالواحد بن محمد، عن أبي عمرو الليثي، عن محمد بن مسعود، عن جبرئيل بن أحمد، عن موسي بن جعفر بن وهب البغدادي و يعقوب بن يزيد، عن سليمان بن الحسن، عن سعد بن أبي خلف، عن معروف بن خربوذ قال: قلت لأبي جعفر عليه السلام: أخبرني عنكم؟



[ صفحه 383]



قال: نحن بمنزلة النجوم اذا خفي نجم، بدا نجم مأمن و أمان و سلم و اسلام و فاتح و مفتاح، حتي اذا استوي بنو عبدالمطلب فلم يدر أي من أي أظهر الله عزوجل صاحبكم، فاحمدوا الله عزوجل و هو يخير الصعب علي الذلول.

فقلت: جعلت فداك، فأيهما يختار؟

قال: يختار الصعب علي الذلول.

بيان: «لم يدر أي من أي»: لا يعرف أيهم الامام، أو لا يتميزون في الكمال تميزا بينا لعدم كون الامام ظاهرا بينهم.

و العصب و الذلول، اشارة الي السحابتين اللتين خير ذوالقرنين بينهما، فاختار الذلول و ترك الصعب للقائم عليه السلام، و سيأتي و قد مر في أحوال ذي القرنين. [11] .

معروف بن خربوذ گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم: از فضايل خودتان براي من بيان فرماييد.

حضرت فرمود: ما به منزله ي ستارگان مي باشيم كه چون ستاره اي پنهان شود، ستاره ي ديگر كه محل امن و امان، سلم و اسلام و فاتح و مفتوح است، پديدار گردد. موقعي كه فرزندان عبدالمطلب (بني عباس) بر شهرها مسلط شوند و كسي چيزي را تميز ندهد، خداوند صاحب شما (مهدي عليه السلام) را ظاهر گرداند، پس شما خداوند را ستايش كنيد، خداوند او را ميان صعب ذلول مخير مي كند.

فرمود: او كدام را انتخاب خواهد كرد؟

فرمود: او صعب را انتخاب مي كند.

علامه ي مجلسي رحمه الله در توضيح اين روايت شريف مي گويد: اين كه مي فرمايد: «كسي چيزي را تميز نمي دهد» يعني هيچ كس امام عليه السلام را نمي شناسد، مقصود اين است كه مردم از بي تميزي ميان كمال و غير آن فرق نمي گذارند. چون امام در ميان آنها ظاهر نيست (و به همين جهت، سطح افكار مردم رشد نكرده و آنها نمي توانند خوب و بد را از هم تشخيص بدهند).

و اين كه «صعب و ذلول را انتخاب مي كند» اشاره است به دو قطعه ي ابري به نام



[ صفحه 384]



صعب و ذلول كه خداوند اسكندر ذوالقرنين را براي انتخاب يكي از آنها مخير گردانيد و او ذلول را انتخاب كرد و صعب را براي قائم عليه السلام گذاشت، چنان كه اين مطلب خواهد آمد و در حالات ذي القرنين نيز بيان كرديم.

332 / 11 - بهذا الاسناد، عن محمد بن مسعود، عن نصر بن الصباح، عن جعفر بن سهل، عن أبي عبدالله أخي أبي عبدالله الكابلي، عن القابوسي، عن نضر بن السندي، عن الخليل بن عمرو، عن علي بن الحسين الفزاري، عن ابراهيم بن عطية، عن ام هاني ء الثقفية، قال: غدوت علي سيدي محمد بن علي الباقر عليهماالسلام فقلت له: يا سيدي! آية في كتاب الله عزوجل عرضت بقلبي أقلقتني و أسهرتني.

قال: فاسألي يا ام هاني ء!

قالت: قلت: قول الله عزوجل (فلا أقسم بالخنس - الجوار الكنس) [12] .

قال: نعم المسألة سألتني يا ام هاني ء! هذا مولود في آخر الزمان، هو المهدي من هذه العترة، تكون له حيرة و غيبة، يضل فيها أقوام و يهتدي فيها أقوام. فيا طوبي لك ان أدركته. و يا طوبي من أدركه. [13] .

ام هاني ثقفيه گويد: خدمت مولايم پيشواي پنجم، امام باقر عليه السلام شرفياب شده عرض كردم: آقاي من! يك آيه از قرآن مجيد در دلم خطور كرده كه معني آن مرا ناراحت نموده و خواب از چشمانم ربوده است.

فرمود: ام هاني! سؤال كن.

عرض كردم: اين آيه كه مي فرمايد: «سوگند به ستارگاني كه بازمي گردند، حركت مي كنند و از ديده ها پنهان مي شوند» است.

فرمود: اي ام هاني! چه مسأله ي خوبي از من پرسيدي؟ مقصود از اين آيه، مولودي است كه در آخرالزمان خواهد آمد و او مهدي عليه السلام از اين عترت طاهره است. او را حيرت و غيبتي است است كه مردم به وسيله ي آن، گمراه گردند و گروهي هدايت شوند، خوشا به حال تو اگر او را درك كني، و خوشا به حال كسي كه او را



[ صفحه 385]



مي بيند.

333 / 12 - العدة، عن ابن عيسي، عن علي بن الحكم، عن زيد أبي الحسن، عن الحكم بن أبي نعيم، قال: أتيت أباجعفر عليه السلام و هو بالمدينة، فقلت له: علي نذر بين الركن و المقام اذا أنا لقيتك أن لا أخرج من المدينة حتي أعلم أنك قائم آل محمد عليهم السلام أم لا؟

فلم يجبني بشي ء، فأقمت ثلاثين يوما، ثم استقبلني في طريق، فقال: يا حكم! و انك لهاهنا بعد؟

فقلت: اني أخبرتك بما جعلت لله علي؛ فلم تأمرني و لم تنهني عن شي ء و لم تجبني بشي ء.

فقال: بكر علي غدوة المنزل.

فغدوت عليه فقال عليه السلام: سل عن حاجتك.

فقلت: اني جعلت لله علي نذرا و صياما و صدقة بين الركن و المقام؛ ان أنا لقيتك أن لا أخرج من المدينة حتي أعلم أنك قائم آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم أم لا؟ فان كنت أنت، رابطتك، و ان لم تكن أنت، سرت في الأرض فطلبت المعاش.

فقال: يا حكم! كلنا قائم بأمر الله.

قلت: فأنت المهدي؟

قال: كلنا يهدي الي الله.

قلت: فأنت صاحب السيف؟

قال: كلنا صاحب السيف و وارث السيف.

قلت: فأنت الذي تقتل أعداء الله و يعزبك أولياء الله و يظهربك دين الله؟

فقال: يا حكم! كيف أكون أنا و بلغت خمسا و أربعين، و ان صاحب هذا أقرب عهدا باللبن مني و أخف علي ظهر الدابة. [14] .

حكم بن ابي نعيم گويد: در مدينه منوره خدمت با سعادت امام باقر عليه السلام رسيدم، عرض كردم: من بين ركن و مقام (خانه ي كعبه) نذر كرده ام كه اگر شما را ملاقات كنم، از مدينه بيرون نروم تا اين كه بدانم شما قائم آل محمد عليهم السلام هستيد يا نه؟



[ صفحه 386]



حضرت به من هيچ پاسخي نفرمود. من سي روز در مدينه بودم، سپس در بين راه به من فرمود: اي حكم! تو هنوز اين جايي؟

گفتم: آري، من نذري كرده ام، به شما عرض كردم و شما مرا امر و نهي ننموده و پاسخي نفرموديد.

فرمود: فردا صبح زود منزل من بيا.

فردا خدمتش شرفياب شدم.

فرمود: مطلب را بپرس.

عرض كردم: من بين ركن و مقام نذر كرده و روزه و صدقه اي براي خدا به عهده گرفته ام كه اگر شما را ملاقات كردم از مدينه بيرون نروم تا آن كه بدانم شما قائم آل محمد عليهم السلام هستيد يا نه؟ اگر شما هستيد ملازم خدمتتان باشم و اگر نيستيد در روي زمين بگردم و در طلب معاش برآيم.

فرمود: اي حكم! همه ي ما قائم به امر خدا هستيم.

عرض كردم: شما مهدي هستيد؟

فرمود: همه ي ما به سوي خدا هدايت مي نماييم.

عرض كردم: شما صاحب شمشير هستيد؟

فرمود: همه ي ما صاحب شمشير و وارث شمشيريم.

عرض كردم: شما هستيد آن كه دشمنان خدا را مي كشيد و دوستان خدا به وسيله ي شما عزيز مي شوند و دين خدا آشكار مي گردد؟

فرمود: اي حكم! چگونه من او باشم؟ در صورتي كه به 45 سالگي رسيده ام و در حالي كه صاحب اين امر از من به دوران شيرخوارگي نزديكتر (يعني جوانتر) و به هنگام سواري چالاك تر است.

334 / 13 - ابن عيسي، عن محمد بن سنان، عن محمد بن يحيي الخثعمي، عن ضريس الكناسي، عن أبي خالد الكابلي - في حديث له اختصرناه - قال: سألت أباجعفر عليه السلام أن يسمي القائم حتي أعرفه باسمه.

فقال: يا أباخالد! سألتني عن أمر لو أن بني فاطمة عليهاالسلام عرفوه لحرصوا علي أن يقطعوه



[ صفحه 387]



بضعة بضعة! [15] .

ابوخالد كابلي - در يك حديث طولاني كه ما مختصر آن را نقل كرديم - مي گويد: از امام باقر عليه السلام خواستم كه قائم عليه السلام را نام ببرد تا او را بنام بشناسم.

فرمود: اي ابوخالد! چيزي از من پرسيدي كه اگر فرزندان فاطمه عليهاالسلام از آن آگاه شوند او را قطعه قطعه خواهند كرد!

335 / 14 - علي بن أحمد، عن عبيدالله بن موسي، عن محمد بن أحمد القلانسي، عن أيوب بن نوح، عن صفوان، عن ابن بكير، عن زرارة قال: سمعت أباجعفر عليه السلام يقول: ان للقائم غيبة قبل أن يقوم و هو المطلوب تراثه.

قلت: و لم ذلك؟

قال: يخاف، و أومأ بيده الي بطنه؛ يعني القتل. [16] .

زراره گويد: از مولايم امام باقر عليه السلام شنيدم كه مي فرمود: به راستي كه براي قائم ما پيش از قيامش غيبتي خواهد بود و اوست كه ارثش را طلب مي كنند. عرض كردم: براي چه غيبت مي كند؟

فرمود: مي ترسد.

آنگاه حضرتش اشاره به شكم مبارك خود نمود، يعني اين كه مي ترسد او را بكشند.

336 / 15 - روي عن جابر الجعفي، قال: قلت لأبي جعفر عليه السلام: متي يكون فرجكم؟

فقال: هيهات! هيهات! لا يكون فرجنا تغربلوا ثم تغربلوا، ثم تغربلوا، - يقولها ثلاثا - حتي يذهب الكدر و يبقي الصفو. [17] .

جابر جعفي گويد: به مولايم امام باقر عليه السلام عرض كردم: فرج شما كي خواهد بود؟

فرمود: هيهات! هيهات! فرج ما ملحق نمي شود مگر اين كه شما آزمايش



[ صفحه 388]



شويد، باز آزمايش شويد، باز هم آزمايش شويد! - حضرت اين مطلب را سه مرتبه تكرار فرمود - تا آنجا كه آلودگي برطرف گشته و پاكي بماند.

337 / 16 - ابن عقدة، عن بعض رجاله، عن علي بن عمارة، عن محمد بن سنان، عن أبي الجارود، عن أبي جعفر عليه السلام قال: قلت له عليه السلام: أوصني.

فقال: اوصيك بتقوي الله و أن تلزم بيتك، و تقعد في دهمك هؤلاء الناس و اياك و الخوارج منا فانهم ليصوا علي شي ء و لا الي شي ء.

و اعلم! أن لبني امية ملكا لا يستطيع الناس أن تردعه، و أن لأهل الحق دولة اذا جاءت ولاها الله لمن يشاء منا أهل البيت، من أدركها منكم كان عندنا في السنام الأعلي، و ان قبضه الله قبل ذلك خار له.

و اعلم! أنه لا تقوم عصابة تدفع ضيما أو تعز دينا الا صرعتهم البلية حتي تقوم عصابة شهدوا بدرا مع رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، لا يواري قتيلهم، و لا يرفع صريعهم، و لا يداوي جريحهم.

قلت: من هم؟

قال: الملائكة.

توضيح:... قوله «و الخوارج منا» أي: «مثل زيد و بني الحسن».

قوله: «قتيلهم» أي: الذين يقتلهم تلك العصابة.

و الحاصل: أن من يقتلهم الملائكة لا يوارون في التراب، و لا يرفع من صرعوهم، و لا يقبل الدواء من جرحوهم... [18] .

ابوالجارود گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم: سفارشي براي من بيان فرماييد!

فرمود: تو را سفارش مي كنم كه پرهيزكاري پيشه سازي و به هنگام هجوم و تسلط اين مردم در خانه ي خود قرار گيري و از قيام كنندگان طايفه ي ما دوري گزيني، زيرا قيام آنها نه اساسي دارد و نه به طرف هدف روشني مي روند.

بدانكه! بني اميه را سلطنتي است كه مردم نمي توانند از آنها بگيرند، ولي ما را دولتي است كه وقتي بيايد خداوند به هر يك از ما اهل بيت بخواهد واگذار مي كند، هر يك از شما آن دولت را درك كند در نزد ما مقامي عالي خواهد داشت، و اگر



[ صفحه 389]



خداوند پيش از آن روز او را قبض روح كند، در سراي ديگر كار او را اصلاح گرداند.

بدانكه! هيچ گروهي براي دفع ظلم و عزت ديني قيام نكردند، مگر اين كه بلا آنها را كشت. تا آن كه گروهي ديگر قيام كنند كه در جنگ بدر در ركاب رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بودند. كشته ي آنها دفن نمي شود و جنازه ي آنها از روي زمين برداشته نمي شود، و مجروح آنها مداوا نمي گردد.

عرض كردم: آنها كيستند؟

فرمود: فرشتگانند.

علامه مجلسي رحمه الله در توضيح اين حديث شريف مي گويد:

اين كه مي فرمايد: «قيام كنندگان از ما» منظور افرادي همانند زيد بن علي عليهماالسلام و فرزندان امام حسن عليه السلام هستند.

و اين كه مي فرمايد: «كشته ي آنها دفن نمي شوند» يعني «هر كس را فرشتگان به قتل رسانند كشته ي آنها دفن نمي شود.. خلاصه اين كه: هر كس را فرشتگان به قتل مي رسانند كشته ي آنها دفن نمي شود، و از روي زمين برداشته نمي شود و جراحت آنها قابل مداوا نيست...

338 / 17 - تفسير القمي: (سئل سائل بعذاب واقع) [19] قال: سئل أبوجعفر عليه السلام عن معني هذا.

فقال: نار تخرج من المغرب، و ملك يسوقها من خلفها، حتي يأتي من جهة دار بني سعد بن همام، عند مسجدهم، فلا تدع دارا لبني امية الا أحرقتها و أهلها، و لا تدع دارا فيها و تر لآل محمد عليهم السلام الا أحرقتها، و ذلك المهدي عليه السلام.

بيان: أي: من علاماته أو عند ظهوره عليه السلام. [20] .

علي بن ابراهيم قمي در تفسير خود گويد: از امام باقر عليه السلام معني آيه ي شريفه اي كه مي فرمايد: «تقاضا كننده اي تقاضاي عذابي كرد كه واقع شد» پرسيدند كه آن عذاب چيست؟



[ صفحه 390]



فرمود: مقصود آتشي است كه از مغرب بيرون مي آيد و فرشته اي از عقب، آن را مي راند تا به محله ي بني سعد بن همام مي رسد و كنار مسجد آنها مي ايستد و تمام خانه هاي بني اميه با ساكنين آن را مي سوزاند، و هيچ خانه اي را كه دشمني از آل محمد عليهم السلام در آن باشد، سالم نمي گذارد و همه را مي سوزاند و آن مهدي عليه السلام است.

علامه مجلسي رحمه الله مي گويد: اين كه مي فرمايد: «و آن مهدي است» يعني آن واقعه از علامات حضرت مهدي عليه السلام است يا در وقت ظهور حضرت مهدي عليه السلام خواهد بود.

339 / 18 - ابن عصام، عن الكيني، عن القاسم بن العلا، عن اسماعيل بن علي القزويني، عن علي بن اسماعيل، عن عاصم بن حميد، عن محمد بن مسلم، قال: سمعت أباجعفر عليه السلام يقول:

القائم منصور بالرعب مؤيد بالنصر، تطوي له الأرض و تظهر له الكنوز، و يبلغ سلطانه المشرق و المغرب، و يظهر الله عزوجل به دينه و لو كره المشركون.

فلا يبقي في الأرض خراب الا عمر، و ينزل روح الله عليسي بن مريم عليهماالسلام فيصلي خلفه.

فقلت: له: يابن رسول الله! متي يخرج قائمكم؟

قال: اذا تشبه الرجال بالنساء، و النساء بالرجال، و اكتفي الرجال بالرجال، و النساء بالنساء، و ركب ذوات الفروج السروج، و قبلت شهادات الزور، و ردت شهادات العدل، و استخف الناس بالدماء، و ارتكاب الزناء، و أكل الربا، و اتقي الأشرار مخافة ألسنتهم؛

و خرج السفياني من الشام، و اليماني من اليمن، و خسف بالبيداء، و قتل غلام من آل محمد عليهم السلام بين الركن و المقام؛ اسمه محمد بن الحسن النفس الزكية، و جاءت صيحة من السماء بأن الحق فيه، و في شيعته، فعند ذلك خروج قائمنا.

فاذا خرج أسند ظهره الي الكعبة، و اجتمع اليه ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلا، و أول ما ينطق به هذه الآية (بقيت الله خير لكم ان كنتم مؤمنين) [21] .

ثم يقول: أنا بقية الله في أرضه؛

فاذا اجتمع اليه العقد، و هو عشرة آلاف رجل خرج، فلا يبقي في الأرض معبود دون الله عزوجل



[ صفحه 391]



من صنم و غيره الا وقعت فيه نار فاحترق، و ذلك بعد غيبة طويلة، ليعلم الله من يطيعه بالغيب و يؤمن به. [22] .

محمد بن مسلم گويد: از مولايم امام باقر عليه السلام شنيدم كه مي فرمود: خداوند قائم عليه السلام را با رعب ياري نموده و با نصرت مؤيد داشته است. زمين در زير پاي او نورديده مي شود، و گنجها (و معادن) خود را براي او آشكار مي سازند. سلطنتش شرق و غرب جهان را فرامي گيرد، و خداوند به وسيله ي او دين خود را بر همه ي مسلكها و اديان غالب مي گرداند، هر چند مشركان نخواهند.

هيچ خرابه و ويرانه اي در روي زمين نمي ماند مگر اين كه آن را آباد مي سازد. حضرت عيسي بن مريم عليهماالسلام (از آسمان) فرود آمده و پشت سر آن حضرت نماز مي گزارد.

من عرض كردم: اي فرزند رسول خدا! قائم شما كي قيام خواهد كرد؟

فرمود: هنگامي كه مردها مانند زنان و زنها شبيه مردان گردند، مردان به مردها و زنان به زنها اكتفا كنند، زنها بر زينها سوار شوند، شهادتهاي ناحق پذيرفته شده و گواهي عادلان رد شود. مردم، ريختن خود يكديگر، عمل زنا و خوردن ربا را آسان شمارند، و از اشرار به واسطه ي ترس از زبانشان ملاحظه شود.

هنگامي كه سفياني از شام و شخص يمني از يمن خروج كنند، و فرورفتگي در «بيداء» پديد آيد و جواني پاك سيرت (نفس الزكيه) از آل محمد عليهم السلام در بين ركن و مقام به نام محمد بن حسن به قتل رسد، و صدايي از آسمان بيايد كه: حق در پيروي از قائم آل محمد عليهم السلام و شيعيان اوست. در آن وقت است كه قائم ما قيام خواهد كرد.

آن حضرت در ابتداي قيام به كعبه تكيه مي كند، سيصد و سيزده مرد در كنار او گرد آيند. اولين سخني كه مي گويد اين آيه ي شريفه است كه: «باقي مانده ي سفراي الهي در روي زمين براي شما بهتر است، اگر ايمان داشته باشيد».

سپس مي فرمايد: منم آن باقي مانده ي از سفراي الهي در روي زمين.



[ صفحه 392]



هنگامي كه ده هزار نفر مرد نزد وي گرد آمدند، قيام مي كند.

در آن وقت در تمام روي زمين معبودي جز خداي يگانه نخواهد بود. و هر بت يا مانند آن باشد آتشي در آن مي افتد و مي سوزد.

اين ظهور بعد از غيبت طولاني او خواهد بود. چرا كه خداوند خواسته معلوم كند كه چه كساني در دوران غيبت او از وي پيروي كرده و به وي ايمان مي آورند.

340 / 19 - الفضل بن شاذان، عن أحمد بن محمد بن أبي نصر، عن ثعلبة، عن بدر بن الخليل الأزدي، قال: قال أبوجعفر عليه السلام: آيتان تكونان قبل القائم لم يكونا منذ هبط آدم عليه السلام الي الأرض؛ تنكسف الشمس في النصف من شهر رمضان و القمر في آخره.

فقال الرجل: يابن رسول الله! تنكسف الشمس في آخر الشهر و القمر في النصف؟ فقال أبوجعفر عليه السلام: اني لأعلم بما تقول، ولكنهما آيتان لم يكونا منذ هبط آدم عليه السلام.

ابن عقدة، عن علي بن الحسن، عن محمد و أحمد ابني الحسن، عن أبيهما، عن ثعلبة بن ميمون، عن عبيد بن الخليل، عن أبي جعفر عليه السلام مثله.

الكافي: العدة، عن سهل، عن البزنطي، عن ثعلبة، عن بدر مثله. [23] .

بدر بن خليل ازدي گويد: امام باقر عليه السلام فرمود: دو علامت پيش از قيام قائم خواهد بود كه از زمان هبوط حضرت آدم عليه السلام تا آن روز سابقه نداشته است كه: آفتاب در نيمه ي ماه رمضان و مهتاب در آخر آن گرفته مي شود.

راوي (شگفت زده شده و) مي پرسد: اي فرزند رسول خدا! آفتاب در آخر ماه و مهتاب در نيمه ي ماه مي گيرد؟

فرمود: مي دانم چه مي گويي، ولي اين را بدان كه اين دو، از علايمي است كه از زمان هبوط آدم عليه السلام تا آن موقع واقع نشده است.

341 / 20 - عن ابن محبوب، عن ابن عاصم الحافظ، عن أبي حمزة الثمالي، قال: سمعت أباجعفر عليه السلام يقول: اذا سمعتم باختلاف الشام فيما بينهم فالهرب من الشام فان القتل بها و الفتنة.

قلت: الي أي البلاد؟

فقال: الي مكة، فانها خير بلاد يهرب الناس اليها.



[ صفحه 393]



قلت: فالكوفة؟

قال: الكوفة ماذا يلقون؟ يقتل الرجال الا شامي ولكن الويل لمن كان في اطرافها، ماذا يمر عليهم من أذي بهم، و تسبي بها رجال و نساء و أحسنهم حال من يعبر الفرات، و من لا يكون شاهدا بها.

قال: فما تري في سكان سوادها؟

فقال بيده، يعني لا.

ثم قال، الخروج منها خير من المقام فيها.

قلت: كم يكون ذلك؟

قال: ساعة واحدة من نهار.

قلت: ما حال من يؤخذ منهم؟

قال: ليس عليهم بأس أما أنهم سينقذهم أقوام مالهم عند أهل الكوفة يومئذ قدر، أما لا يجوزون بهم الكوفة.. [24] .

ابوحمزه ي ثمالي گويد: از امام باقر عليه السلام شنيدم، مي فرمود: وقتي كه از كشمكش و اختلافات داخلي شام اطلاع يافتيد بايد از شام گريخت، زيرا آشوب و جنگ را فرامي گيرد.

عرض كردم: به كدام شهر فرار كنيم؟

فرمود: به مكه، زيرا مكه در آن روز، امن ترين شهرهاست كه مردم از هر سو به آنجا پناهنده مي شوند.

عرض كردم: كوفه چطور؟

فرمود: مردم در كوفه چه چيزهايي خواهند ديد؟! مردان بسياري در آنجا كشته مي شوند، مگر يك نفر شامي كه سالم مي ماند؛ ولي واي بر كساني كه در اطراف كوفه باشند، چه سختيها به آنها مي رسد؟! مردان و زنان در آنجا اسير مي شوند، آسوده ترين مردم كساني هستند كه در آن موقع از نهر فرات عبور كنند و كساني كه اصلا در آنجا حاضر نباشند.



[ صفحه 394]



عرض كردم: در مورد ساكنان اطراف كوفه چه مي فرماييد؟

حضرت با دست مباركش اشاره كرد كه خطري آنها را تهديد نمي كند. آنگاه فرمود: (در هر صورت) بيرون رفت از آنجا بهتر از ماندن در آنجاست.

عرض كردم: اين واقعه چقدر به طور مي انجامد؟

فرمود: ساعتي از روز.

عرض كردم: كساني كه سير و گرفتار مي شوند، چه حالي دارند؟

فرمود: باكي بر آنها نيست، زيرا آنها را از كوفه بيرون نمي برند، چرا كه به زودي به دست كساني كه نزد اهل كوفه ارزش ندارد آزاد خواهند شد.

342 / 21 - روي أبوبصير، عن أبي جعفر عليه السلام - في حديث طويل - أنه قال:

اذا قام القائم، سار الي الكوفة، فهدم بها أربعة مساجد، و لم يبق مسجد علي الأرض له شرف الا هدمها، و جعلها جماء، و وسع الطريق الأعظم، و كسر كل جناح خارج عن الطريق، و أبطل الكنف و الميازيب الي الطرقات، و لا يترك بدعة الا أزالها، و لا سنة الا أقامها، و يفتتح قسطنطينية و الصين و جبال الديلم، فيمكث علي ذلك سبع سنين مقدار كل سنة عشر سنين من سنيكم هذه، ثم يفعل الله ما يشاء.

قال: قلت له: جعلت فداك؛ فكيف تطول السنون؟

قال: يأمر الله تعالي الفلك باللبوث، و قلة الحركة، فتطول الأيام لذلك و السنون.

قال: قلت له: انهم يقولون: ان الفلك اذا تغير فسد.

قال: ذلك قول الزنادقة، فأما المسلمون فلا سبيل لهم الي ذلك، و قد شق الله القمر لنبيه صلي الله عليه و آله و سلم و رد الشمس من قبله ليوشع بن نون عليه السلام، و أخبر بطول يوم القيامة، و أنه كألف سنة ما تعدون. [25] .

ابوبصير در يك حديث طولاني از امام باقر عليه السلام روايت مي كند كه حضرتش فرمود: هنگامي كه قائم ما قيام مي نمايد چهار مسجد را در كوفه منهدم مي كند و هيچ مسجد كنگره داري را نمي گذارد جز اين كه كنگره و اشراف آن را خراب كرده و به حال ساده و بدون اشراف مي گذارد.



[ صفحه 395]



او شاهراه ها را توسعه مي دهد. هر گوشه اي از خانه ها كه در راه عمومي واقع شده خورد مي كند، و ناودانهايي كه مشرف به راه مردمند برمي دارد. بدعتها را از ميان برمي دارد و هر سنتي را برپا مي دارد، قسطنطنيه، چين و كوه هاي ديلم را فتح مي كند.

حضرت هفت سال در ميان مردم مي ماند كه مقدار هر سال به اندازه ي ده سال از سالهاي شماست، آنگاه آنچه خداوند مي خواهد انجام مي دهد.

عرض كردم: قربانت گردم؛ چگونه سالهاي آن دوران طولاني مي شود؟

فرمود: خداوند به افلاك دستور مي دهد تا با آرامي حركت كنند، بدين جهت روزها و سالها طولاني مي گردد.

عرض كردم: مردم مي گويند: اگر فلك دگرگون شود نابود مي گردد.

فرمود: اين سخن زنديقهاست، ولي مسلمانان چنين سخني را نمي گويند، چرا كه به راستي خداوند ماه را بر پيامبرش پاره نمود و پيش از آن، آفتاب را براي يوشع بن نون عليه السلام بازگرداند، و در كتابش از طولاني بودن روز رستاخيز خبر داد، و اين كه آن روز همانند هزار سال از سالهايي است كه شما مي شماريد.

343 / 22 - الصفار، عن ابن أبي الخطاب، عن جعفر بن بشير، و محمد بن عبدالله بن هلال، عن العلا، عن محمد، قال: سألت أباجعفر عليه السلام عن القائم عليه السلام اذا قام بأي سيرة يسير في الناس؟

فقال: بسيرة ما سار به رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم حتي يظهر الاسلام.

قلت: و ما كانت سيرة رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم؟

قال: أبطل ما كانت في الجاهلية، و استقبل الناس بالعدل، و كذلك القائم عليه السلام اذا قام يبطل ما كان في الهدنة مما كان في أيدي الناس و يستقبل بهم العدل. [26] .

محمد گويد: از امام باقر عليه السلام پرسيدم: قائم عليه السلام وقتي قيام كرد با چه روشي در ميان مردم رفتار مي كند؟

فرمود: به روش پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم عمل مي نمايد تا آن كه اسلام را آشكار مي سازد.



[ صفحه 396]



عرض كردم: روش پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم چگونه بود؟

فرمود: پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم آثار كفر دوران جاهليت را از ميان برد و با مردم به عدالت رفتار كرد، همچنين قائم عليه السلام وقتي قيام نمايد هر رسم و بدعتي كه در دوران صلح و آشتي در ميان مسلمانان بوده از ميان برده و باطل مي سازد و با مردم با عدل و داد رفتار مي نمايد.

344 / 23 - عن أبي الجارود، قال: قلت لأبي جعفر عليه السلام: جعلت فداك، أخبرني عن صاحب هذا الأمر؟

قال: يمسي من أخوف الناس و يصبح من آمن الناس، يوحي اليه هذا الأمر ليله و نهاره.

قال: قلت: يوحي اليه يا أباجعفر؟

قال: يا أباالجارود! انه ليس وحي نبوة ولكنه يوحي اليه كوحيه الي مريم بنت عمران و الي ام موسي و الي النحل.

يا أباالجارود! ان قائم آل محمد عليهم السلام لأكرم عند الله من مريم بنت عمران و ام موسي و النحل. [27] .

اباالجارود گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم: قربانت گردم؛ مرا از صاحب اين امر آگاه فرما.

فرمود: او شب مي كند در حالي كه ترسش از همه ي مردم بيشتر است، ولي وقتي صبح فرامي رسد از ايمن ترين آنان است، اين امر در شب و روزش بر او وحي مي شود.

عرض كردم: اي اباجعفر! بر او وحي مي شود!

فرمود: اي اباالجارود! اين وحي، وحي پيامبري نيست، بلكه همانند وحي به مريم بنت عمران و وحي به مادر موسي و وحي به سوي زنبورعسل است.

اي اباالجارود! همانا قائم آل محمد عليهم السلام در پيشگاه خدا گرامي تر از مريم بنت عمران، مادر موسي عليه السلام و زنبورعسل است.

345 / 24 - سعد، عن ابن أبي الخطاب، عن عبدالله بن المغية، عمن حدثه، عن جابر بن



[ صفحه 397]



يزيد، عن أبي جعفر عليه السلام قال: سئل عن قول الله عزوجل: (و لئن قتلتم في سبيل الله أو متم). [28] .

فقال: يا جابر! أتدري ما سبيل الله؟

قلت: لا، و الله؛ الا اذا سمعت منك.

فقال: القتل في سبيل علي عليه السلام و ذريته، فمن قتل في ولايته قتل في سبيل الله، و ليس أحد يؤمن بهذه الآية الا و له قتلة و ميتة، انه من قتل ينشر حتي يموت، و من مات ينشر حتي يقتل.

العياشي: عن ابن المغيرة مثله.

بيان: لعل آخر الخبر تفسير لآخر الآية، و هو قوله: (و لئن متم أو قتلتم لالي الله تحشرون) [29] بأن يكون المراد بالحشر الرجعة. [30] .

جابر جعفي گويد: از امام باقر عليه السلام در مورد تفسير آيه ي شريفه اي كه مي فرمايد: «اگر در راه خدا كشته شديد يا مرديد...» سؤال شد.

فرمود: اي جابر! آيا مي داني «راه خدا» كدام است؟

عرض كرد: نه به خدا! مگر اين كه از شما بشنوم.

فرمود: كشته شدن در راه علي و فرزندان آن حضرت عليهم السلام است. هر كس در راه ولايت او كشته شود، در راه خدا كشته شده است و هيچ كس نيست كه ايمان به اين آيه داشته باشد مگر اين كه كشته شدن و مرگي در پيش دارد، به اين معني كه اگر كشته شود و دوباره برانگيخته مي شود تا بميرد، و اگر بميرد، برانگيخته مي شود تا اين كه كشته شود.

علامه مجلسي رحمه الله در توضيح اين حديث شريف گويد: شايد آخر روايت تفسير قست اخير آيه است كه مي فرمايد: «اگر در راه خدا كشته شديد يا مرديد به سوي خدا محشور مي شويد» به اين معني كه مقصود از «حشر» رجعت مي باشد.

346 / 25 - سعد، عن أحمد و عبدالله ابني محمد بن عيسي و ابن أبي الخطاب جميعا، عن ابن محبوب، عن ابن رئاب، عن زرارة، قال: كرهت أن أسأل أباجعفر عليه السلام [في الرجعة]



[ صفحه 398]



فاحتلت مسألة لطيفة لأبلغ بها حاجتي منها، فقلت: أخبرني عمن قتل مات؟

قال: لا، الموت موت، و القتل قتل.

فقلت: ما أحد [يقتل الا مات؟

قال: فقال: يا زرارة! قول الله أصدق من] قولك قد فرق بين القتل و الموت في القرآن.

فقال عليه السلام: (أفان مات أو قتل) [31] و قال: (و لئن متم أو قتلتم لالي الله تحشرون) [32] .

فليس كما قلت يا زرارة! الموت موت، و القتل قتل، و قد قال الله عزوجل: (ان الله اشتري من المؤمنين أنفسهم و أموالهم بأن لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعدا عليه حقا). [33] قال: فقلت: ان الله عزوجل يقول: (كل نفس ذائقة الموت) [34] أفرأيت من قتل لم يذق الموت؟

فقال: ليس من قتل بالسيف كمن مات علي فراشه، ان من قتل لابد أن يرجع الي الدنيا حتي يذوق الموت.

العياشي: عن زرارة مثله. [35] .

زراره گويد: مطلبي در موضوع رجعت داشتم كه نمي خواستم ابتداء آن را از امام باقر عليه السلام بپرسم. سؤال لطيفي را پيش كشيدم تا در خلال آن به مسأله مورد نظرم برسم. بنابراين از آن حضرت پرسيدم: آيا كسي كه كشته مي شود مرده است؟

فرمود: نه! مرگ، مرگ است و كشته شدن كشته شدن (يعني مرگ طبيعي با كشته شدن فرق دارد).

عرض كردم: هر كه كشته مي شود در واقع مي ميرد؟

فرمود: اي زراره! سخن خداوند از گفتار تو صادقتر است، خداوند ميان كشته شدن و مردن فرق گذاشته است.

آنگاه حضرت اين دو آيه را خواند كه: (أفان مات أو قتل)؛ «اگر او مرد يا كشته



[ صفحه 399]



شد» و (و لئن متم أو قتلتم لالي الله تحشرون)؛ «و اگر بميريد يا كشته شويد هر آينه به سوي خداوند محشور خواهيد شد» پس چنين نيست كه تو گفتي (بلكه خداوند مرگ و كشته شدن را از هم جدا ساخته است).

اي زراره! بنابراين، مرگ، مرگ است و كشته شدن كشته شدن، به راستي كه خداي متعال مي فرمايد:

«خداوند جانها و اموال مؤمنان را از آنها مي خرد تا در عوض به آنها بهشت بدهد. آنها در راه خدا پيكار مي كنند و دشمنان خدا را مي كشند، و خود كشته مي شوند اين وعده ي حق راست خداوند است».

زراره مي گويد: عرض كردم: خداوند در آيه ي ديگري مي فرمايد: «هر كسي مرگ را مي چشد» آيا به نظر شريفتان: كسي كه كشته مي شود، مرگ را نمي چشد؟

فرمود: كسي كه با شمشير در راه خدا كشته مي شود با آن كسي كه در بسترش جان مي دهد يكسان نيست، كسي كه كشته مي شود ناچار مي بايستي به دنيا برگردد (و مجددا زندگي كند و بعد بميرد) تا مزه ي مرگ را بچشد.

347 / 26 - سعد، عن ابن أبي الخطاب، عن وهيب بن حفص، عن أبي بصير، قال: سألت أباجعفر عليه السلام عن قول الله عزوجل: (ان الله اشتري من المؤمنين أنفسهم و أموالهم بأن لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون)... الي آخر الآية.

فقال: ذلك في الميثاق.

ثم قرأت: (التائبون العابدون) [36] .

فقال أبوجعفر عليه السلام: لا تقرأ هكذا! ولكن اقرء (التائبين العابدين)... الي آخر الآية.

ثم قال: اذا رأيت هؤلاء فعند ذلك هم الذين اشتري منهم أنفسهم و أموالهم يعني [في] الرجعة.

ثم قال أبوجعفر عليه السلام: ما من مؤمن الا و له ميتة و قتلة: من مات بعث حتي يقتل، و من قتل بعث حتي يموت.

العياشي: عن أبي بصير مثله. [37] .



[ صفحه 400]



ابوبصير گويد: از امام باقر عليه السلام در مورد تفسير آيه ي شريفه اي كه مي فرمايد: «خداوند جانها و اموال مؤمنان را از آنها مي خرد تا در عوض به آنها بهشت بدهد، آنها در راه خدا پيكار مي كنند و دشمنان خدا را مي كشند، و خود كشته مي شوند، اين وعده ي حق و راست خداوند است» پرسيدم.

فرمود: اين در روز ميثاق بوده است.

سپس من آيه ي بعدي را خواندم كه: «التائبون...»

امام باقر عليه السلام فرمود: اين چنين نخوان، بلكه چنين بخوان: «التائبين...».

آنگاه فرمود: هنگامي كه آنها را در آن زمان ببيني، آنان كساني هستند كه خداوند جانها و اموال آنها را در روز رجعت مي خرد.

سپس امام باقر عليه السلام فرمود: هيچ مؤمني نيست جز آن كه براي او مردن و كشته شدن است، هر كه بميرد برانگيخته مي شود تا كشته شود، هر كه كشته شود برانگيخته مي شود تا (با اجل خودش) بميرد.

348 / 27 - سعد، عن ابن عيسي و ابن عبدالجبار، و أحمد بن الحسن ابن فضال جميعا، عن الحسن بن علي بن فضال، عن حميد بن المثني، عن شعيب الحذاء، عن أبي الصباح، قال: سألت أباجعفر عليه السلام فقلت: جعلت فداك؛ أكره أن اسميها له.

فقال لي هو: عن الكرات تسألني؟

فقلت: نعم.

فقال: تلك القدرة و لا ينكرها الا القدرية، لا تنكره تلك القدرة لا تنكرها، ان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم أتي بقناع من الجنة عليه عذق يقال له: سنة، فتناولها رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم سنة من كان قبلكم.

بيان: قوله عليه السلام: تلك القدرة، أي: هذه من قدرة الله تعالي.

و لا ينكرها الا القدرية من المعتزلة الذين ينكرون كثيرا من قدرة الله تعالي. و «القناع» بالكسر: طبق من عسب النخل، و بعث هذا كان لاعلام النبي صلي الله عليه و آله و سلم أنه يقع في



[ صفحه 401]



امته ما وقعت في الامم السابقة، و قد وقعت الرجعة في الامم السابقة مرات شتي. [38] .

ابي الصباح گويد: از امام باقر عليه السلام پرسيدم: قربانت گردم؛ سؤالي دارم كه نمي خواهم نام آن را ببرم.

حضرت فرمود: مي خواهي از رجعت سؤال كني؟

عرض كردم: آري.

فرمود: رجعت، قدرت نمائي خداوند است و كسي جز فرقه ي «قدريه» آن قدرت نمايي را انكار نمي كند، روزي طبقي از بهشت براي پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم آوردند كه شاخه خرمايي در آن بود كه آن را «سنت» مي گفتند: پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم آن را گرفت در حالي كه طبق، اشاره به سنت و روش مردم پيش از شما بود.

علامه مجلسي رحمه الله در توضيح اين حديث گويد: قدريه فرقه اي از معتزله ي اهل تسنن هستند كه بسياري از قدرتهاي خدا را انكار مي كنند، و اين كه طبق بهشتي براي پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم آوردند اعلامي از جانب خدا به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بوده كه آنچه در امت آن سرور پديد مي آيد عينا در امتهاي پيشين نيز واقع شده، بديهي است كه رجعت دفعاتي در امتهاي پيشين روي داده بود.

349 / 28 - الفضل، عن ابن محبوب، عن عمرو بن أبي المقدام، عن جابر الجعفي، قال: سمعت أباجعفر عليه السلام يقول: و الله؛ ليملكن منا أهل البيت رجل بعد موته ثلاثمائة سنة يزداد تسعا.

قلت: متي يكون ذلك؟

قال: بعد القائم عليه السلام.

قلت: و كم يقوم القائم عليه السلام في عالمه؟

قال: تسع عشرة سنة، ثم يخرج المنتصر فيطلب بدم الحسين عليه السلام و دماء أصحابه، فيقتل و يسبي حتي يخرج السفاح. [39] .

جابر بن يزيد جعفي گويد: از امام باقر عليه السلام شنيدم كه مي فرمود: به خدا سوگند!



[ صفحه 402]



مردي از ما اهل بيت بعد از مرگش بيش از سيصد و نه سال سلطنت مي كند.

عرض كردم: اين كي خواهد بود؟

فرمود: بعد از مرگ قائم عليه السلام است.

عرض كردم: قائم عليه السلام در عالم خود چقدر مي ماند؟

فرمود: نوزده سال، آنگاه امام منتصر براي خونخواهي امام حسين عليه السلام و يارانش قيام مي كند. وي بي دينان را به قتل رسانده و به اسارت مي برد، تا اين كه سفاح قيام مي كند. [40] .



[ صفحه 405]




پاورقي

[1] بحارالأنوار: ج 46 ص 200 ح 74، عن كفاية الأثر: ص 327.

[2] الحجر: 94.

[3] بحارالأنوار: ج 46 ص 363 ح 4، عن الكافي: ج 1 ص 242.

و فيه الحديث بطوله، و الحسن بن العباس بن الحريش رجل ضعيف لا يلتفت الي حديثه، فقد ذكره الشيخ النجاشي في رجاله ص 45 و قال: ضعيف جدا كتاب انا أنزلناه في ليلة القدر و هو كتاب ردي الحديث مضطرب الألفاظ اه و في الخلاصة: و قال ابن الغضائري: هو أبومحمد ضعيف روي عن أبي جعفر الثاني عليه السلام فضل انا أنزلناه كتابا مصنفا فاسد الألفاظ تشهد مخائله علي أنه موضوع، و هذا الرجل لا يلتفت اليه و لا يكتب حديثه.

[4] بحارالأنوار: ج 51 ص 34 ح 2، عن كمال الدين.

[5] بحارالأنوار: ج 51 ص 138 ح 8.

[6] بحارالأنوار: ج 51 ص 28 ح 1، عن علل الشرائع.

[7] بحارالأنوار: ج 51 ص 29 ح 2، عن علل الشرائع.

[8] بحارالأنوار: ج 51 ص 31 ح 1.

[9] بحارالأنوار: ج 51 ص 40 ح 20.

[10] بحارالأنوار: ج 51 ص 40 ح 21.

[11] بحارالأنوار: ج 51 ص 136 ح 3، عن كمال الدين.

[12] التكوير: 15 و 16.

[13] بحارالأنوار: ج 51 ص 137 ح 4، عن كمال الدين.

[14] بحارالأنوار: ج 51 ص 140 ح 14، عن الكافي.

[15] بحارالأنوار: ج 52 ص 98 ح 21.

[16] بحارالأنوار: ج 52 ص 98 ح 22.

[17] بحارالأنوار: ج 52 ص 113 ح 28.

[18] بحارالأنوار: ج 52 ص 136 ح 41.

[19] المعارج: 1.

[20] بحارالأنوار: ج 52 ص 188 ح 14، عن تفسير القمي.

[21] هود: 86.

[22] بحارالأنوار: ج 52 ص 191 ح 24، عن كمال الدين.

[23] بحارالأنوار: ج 52 ص 213 ح 67.

[24] بحارالأنوار: ج 52 ص 271 ح 164.

[25] بحارالأنوار: ج 52 ص 339 ح 84.

[26] بحارالأنوار: ج 52 ص 381 ح 199، عن التهذيب.

[27] بحارالأنوار: ج 52 ص 389 ح 209.

[28] آل عمران: 157.

[29] آل عمران: 158.

[30] بحارالأنوار: ج 53 ص 41 ح 8.

[31] آل عمران: 144.

[32] آل عمران: 158.

[33] التوبة: 111.

[34] آل عمران: 185.

[35] بحارالأنوار: ج 53 ص 65 ح 58.

[36] التوبة: 112.

[37] بحارالأنوار: ج 53 ص 72 ح 70.

[38] بحارالأنوار: ج 53 ص 72 ح 71.

[39] بحارالأنوار: ج 53 ص 145 ج 3.

[40] گفتني است كه در مورد رجعت روايات گوناگوني نقل شده كه دانش پژوهان و محققان بايستي به منابعي كه به طور تفصيل آن مسأله را تحقيق و بررسي نموده اند، مراجعه نمايند، (مترجم).