بازگشت

پرسشهايي پيرامون قرآن كريم و تأويل برخي از آيات كريمه


395 / 1- حدثني أبي، عن محمد بن أبي عمير، عن أبي عبيدة، عن أبي جعفر عليه السلام قال: سألته عن قول الله: (الم - غلبت الروم - في أدني الأرض) [1] .

قال: يا أباعبيدة! ان لهذا تأويلا لا يعلمه الا الله و الراسخون في العلم من الأئمة عليهم السلام ان رسول الله صلي الله عليه و آله لما هاجر الي المدينة- و قد ظهر الاسلام - كتب الي ملك الروم كتابا و بعث اليه رسولا يدعوه الي الاسلام، و كتب الي ملك فارس كتابا و بعث اليه رسولا يدعوه الي الاسلام.

فأما ملك الروم؛ فانه عظم كتاب رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و أكرم رسوله.

و أما ملك فارس؛ فانه مزق كتاب و استخف برسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، و كان ملك فارس يومئذ يقاتل ملك الروم، و كان المسلمون يهوون أن يغلب ملك الروم ملك فارس، و كانوا لناحية ملك الروم أرجي منهم لملك فارس. فلما غلب ملك فارس، ملك الروم بكي لذلك المسلمون و اغتموا [2] ، فأنزل الله (الم - غلبت الروم - في أدني الأرض) يعني غلبتها فارس في أدني الأرض و هي الشامات و ما حولها.

ثم قال: و فارس (من بعد غلبهم) الروم (سيغلبون - في بضع سنين).

قوله: (لله الأمر من قبل) أن يأمر (و من بعد) أن يقضي بما يشاء.

قوله: (و يومئذ يفرح المؤمنون - بنصر الله ينصر من يشاء) [3] .



[ صفحه 448]



قلت: أليس الله يقول: في بضع سنين؟ و قد مضي للمسلمين سنون كثيرة مع رسول الله صلي الله عليه و آله و في امارة أبي بكر، و انما غلب المؤمنون فارس في امارة عمر.

فقال: ألم أقل لك ان لهذا تأويل و تفسيرا؟ و للقرآن يا أباعبيدة! ناسخ و منسوخ؟

أما تسمع قوله: (لله الأمر من قبل و من بعد) يعني اليه المشيئة في القول أن يؤخر ما قدم و يقدم ما أخر الي يوم يحتم القضاء بنزول النصر فيه علي المؤمنين، و ذلك قوله: (و يومئذ يفرح المؤمنون - بنصر الله ينصر من يشاء) [4] .

ابوعبيده گويد: از امام باقر عليه السلام در مورد فرمايش خدا كه مي فرمايد: «الم - روميان مغلوب شدند - (و اين شكست) در سرزمين نزديكي رخ داد» پرسيدم.

حضرت فرمود: اي ابوعبيده! اين آيه ي شريفه تأويلي دارد كه جز خدا و راسخان در علم از امامان عليهم السلام نمي دانند، هنگامي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به مدينه مهاجرت كرد - در حالي كه اسلام پيروز و علني شده بود - نامه اي به پادشاه روم فرستاد و به همراه نامه، نماينده اي از خود فرستاد تا او را به دين اسلام دعوت نمايد، و نامه ي ديگري به پادشاه فارس فرستاد و به همراه اين نامه نيز، نماينده اي از خود فرستاد تا او را به دين اسلام دعوت كند.

پادشاه روم به نامه ي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم تعظيم و احترام نمود و فرستاده ي حضرتش را گرامي داشت.

ولي پادشاه فارس به نامه ي حضرتش اهانت و آن را پاره و فرستاده ي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را تحقير نمود، پادشاه فارس در آن ايام با پادشاه روم در جنگ بود، و مسلمانان دوست داشتند كه پادشاه روم بر پادشاه فارس پيروز گردد، چرا كه آنها در ناحيه اي زندگي مي كردند كه به پادشاه روم اميدوارتر بودند تا به پادشاه فارس.

هنگامي كه پادشاه فارس بر پادشاه روم پيروز شد، مسلمانان گريستند و غمگين شدند، خداي متعال اين آيه ي شريفه را نازل فرمود: «الم - روميان مغلوب شدند - (و اين شكست) در سرزمين نزديكي رخ داد» يعني فارس بر روم در نزديكترين نقاط زمين - شامات و اطراف آن - پيروز شد.



[ صفحه 449]



آنگاه فرمود: و فارس پس از پيروزي بر روم، بزودي در عرض چند سالي مغلوب خواهند شد.

مي فرمايد: «همه ي كارها از آن خدا است، چه قبل از» آن امر كند «و چه بعد از» آن كه به آنچه خواهد، حكم نمايد.

مي فرمايد: «و در آن روز، مؤمنان (به خاطر پيروزي ديگري) خوشحال خواهند شد به سبب ياري خدا؛ و او هر كه را بخواهد ياري مي كند».

عرض كردم: آيا مگر نه اين است كه خدا مي فرمايد: «در عرض چند سال» و در حالي كه سالهاي زيادي بر مسلمانان به همراه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم گذشته و همچنين در امارت ابابكر، ولي مؤمنان در خلافت عمر بر فارس پيروز شدند؟

حضرت فرمود: مگر به تو نگفتم كه اين آيه تأويل و تفسيري دارد؟ اي ابوعبيده! قرآن ناسخ و منسوخي دارد؟ آيا گفتار خدا را نشنيده اي كه مي فرمايد: «همه ي كارها از آن خداست چه قبل از آن و چه بعد از آن (شكست و پيروزي)»؟ يعني مشيت از آن اوست در اين كه آنچه مقدم شده به تأخير اندازد و آنچه مؤخر شده مقدم نمايد تا روزي كه حكم به فرستادن پيروزي و ياري در آن به مؤمنان حتمي شود، و اين است فرمايش خدا كه مي فرمايد:

«و در آن روز مؤمنان، (به خاطر پيروزي ديگري) خوشخال خواهند شد - به سبب ياري خدا؛ و او هر كه را بخواهد ياري مي كند».

396 / 2- عن محمد [بن مسلم] قال: سئل أبوجعفر عليه السلام عن ليلة القدر.

فقال: تنزل فيها الملائكة و الكتبة الي سماء الدنيا فيكتبون ما هو كائن في أمر السنة و ما يصيب العباد فيها.

قال: و أمر موقوف لله تعالي فيها المشيئة، يقدم منه ما يشاء و يؤخر ما يشاء، و هو قوله تعالي: (يمحو الله ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب) [5] [6] .

محمد بن مسلم گويد: از امام باقر عليه السلام در مورد «ليلة القدر» سؤال شد؟



[ صفحه 450]



حضرت فرمود: (ليله ي قدر) شبي است كه در آن فرشتگان و كاتبان الهي به آسمان دنيا مي آيند و آنچه در طول سال خواهد شد و آنچه كه (از سعادت و شقاوت) به بندگان خواهد رسيد؛ مي نويسند.

فرمود: و امر بستگي به مشيت خدا دارد، آنچه مي خواهد مقدم مي دارد و آنچه مي خواهد به تأخير مي اندازد، و اين همان فرمايش اوست كه مي فرمايد:

«خداي هر چه را كه بخواهد (محو و) از بين مي برد و هر چه را كه بخواهد اثبات مي كند، و «ام الكتاب» [لوح محفوظ] نزد اوست».

397 / 3 - أحمد بن محمد، عن ابن محبوب، عن ابن رئاب، عن سدير، قال: سأل حمران أباجعفر عليه السلام عن قوله تعالي: (عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه أحدا). [7] .

فقال له أبوجعفر عليه السلام: (الا من ارتضي من رسول فانه يسلك من بين يديه و من خلفه رصدا) [8] و كان و الله؛ محمد صلي الله عليه و آله و سلم ممن ارتضاه.

و أما قوله: (عالم الغيب) فان الله تبارك و تعالي عالم بما غاب عن خلقه بما يقدر من شي ء و يقضيه في علمه، فذلك يا حمران! علم موقوف عنده، اليه فيه المشيئة فيقضيه اذا أراد و يبدو له فيه فلا يمضيه.

فأما العلم الذي يقدره الله و يقضيه و يمضيه فهو العلم الذي انتهي الي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم ثم الينا. [9] .

سدير گويد: حمران از امام باقر عليه السلام در مورد آيه ي شريفه اي كه مي فرمايد: «داناي نهان و غيب اوست، پس هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نمي سازد» پرسيد.

امام باقر عليه السلام فرمود: «مگر پيامبراني كه آنان را برگزيده، و مراقبيني از پيش و پشت سر براي آنها قرار مي دهد» و سوگند به خدا؛ محمد صلي الله عليه و آله و سلم از كساني است كه خداي او را برگزيده است.

و اما اين كه مي فرمايد: «داناي نهان» پس همانا خداي متعال به آنچه از مردم پنهان است داناست به آن چيزي كه مقدر مي نمايد و در علمش حكم مي نمايد، اي



[ صفحه 451]



حمران! اين همان علمي است كه موقوف در نزد اوست مشيت و خواست در آن (علم) به سوي خداست، پس اگر بخواهد به آن حكم مي كند و اگر بداء حاصل شود حكم نكرده و امضاء نمي كند.

و اما علمي كه خداي مقدر مي نمايد و حكم و امضاء مي كند همان علمي است كه در نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است سپس از ايشان نيز به ما مي رسد.

398 / 4 - عن عمرو بن شمر، عن جابر، قال: سألت أباجعفر عليه السلام عن قول الله عزوجل: (كشجرة طيبة أصلها ثابت و فرعها في السماء - تؤتي أكلها كل حين باذن ربها). [10] .

قال: أما الشجرة فرسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، و فرعها علي عليه السلام، و غصن الشجرة فاطمة بنت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، و ثمرها أولادها، و ورقها شيعتنا.

ثم قال: ان المؤمن من شيعتنا ليموت فيسقط من الشجرة ورقة، و ان المولود من شيعتنا ليولد فتورق الشجرة ورقة. [11] .

جابر گويد: از امام باقر عليه السلام از تفسير آيه شريفه ي «آيا نديدي چگونه خداوند «كلمه ي طيبه» را به درخت پاكيزه اي تشبيه كرد كه ريشه و اصلش ثابت و شاخه و فرعش در آسمان است؟! هر زمان ميوه ي خود را به اذن پروردگارش مي دهد» پرسيدم؟

حضرت فرمود: شجره، همان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است، و فرع (و تنه ي) آن حضرت علي عليه السلام است، و شاخه ي آن حضرت فاطمه دختر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است، و ميوه ي آن فرزندان آن بانو، و برگهايش شيعيان ما هستند.

آنگاه فرمود: همانا هرگاه مؤمني از شيعيان ما بميرد برگي از آن درخت فرومي ريزد، و اگر مولودي از شيعيان ما متولد شود بر درخت يك برگ مي رويد.

399 / 5 - أبي، عن ابن محبوب، عن أبي جعفر الأحول، عن سلام بن المستنير، عن أبي جعفر عليه السلام قال: سألته عن قول الله تعالي: (مثل كلمة طيبة) الآية.

قال: الشجرة رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، و نسبه ثابت في بني هاشم، و فرع الشجرة علي بن أبي طالب عليه السلام، و غصن الشجرة فاطمة عليهاالسلام، و ثمرتها الأئمة من ولد علي و فاطمه عليهاالسلام، و شيعتهم



[ صفحه 452]



ورقها.

و ان المؤمن من شيعتنا ليموت فتسقط من الشجرة ورقة، و ان المؤمن ليولد فتورق الشجرة ورقة.

قلت: أرأيت قوله: (تؤتي أكلها كل حين باذن ربها). [12] .

قال: يعني بذلك ما يفتون [13] الأئمة شيعتهم في كل حجة و عمرة من الحلال و الحرام [14] .

أحمد عن ابن محبوب مثله. [15] .

اين روايت نيز مانند روايت جابر است جز اين كه در آخر اين روايت امام باقر عليه السلام مي فرمايد:

و منظور از «تؤتي أكلها...» اين است كه در هر موسم حج، مطالبي از حلال و حرام به شيعيان از طرف ائمه عليهم السلام مي رسد.

400 / 6 - علي بن الحسين، عن أحمد بن أبي عبدالله، عن ابن محبوب، عن أبي أيوب، عن أبي خالد الكابلي، قال: سألت أباجعفر عليه السلام عن قوله: (فآمنوا بالله و رسوله و النور الذي أنزلنا). [16] .

قال: يا أباخالد! النور و الله؛ الأئمة من آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم الي يوم القيامة، هم و الله نور الله الذي أنزل، الخبر. [17] .

ابوخالد كابلي گويد: از امام باقر عليه السلام در مورد آيه ي شريفه ي «پس به خدا و پيامبر او و نوري كه فروفرستاديم، ايمان بياوريد» پرسيدم؟



[ صفحه 453]



حضرت فرمود: اي اباخالد! سوگند به خدا؛ نور همان امامان از آل محمد عليهم السلام هستند تا روز قيامت، سوگند به خدا؛ آنان نور خدا هستند كه فروفرستاده است...

401 / 7 - محمد بن العباس، عن أحمد بن هوذة الباهلي، عن ابراهيم بن اسحاق النهاوندي، عن عبدالله بن حماد الأنصاري، عن عبدالله بن سنان، عن أبي عبدالله عليه السلام قال: دخل الحسن البصري علي محمد بن علي عليه السلام فقال له: يا أخا أهل البصرة! بلغني أنك فسرت آية من كتاب الله علي غير ما انزلت، فان كنت فعلت فقد هلكت و استهلكت.

قال: و ما هي جعلت فداك؟

قال: قول الله عزوجل: (و جعلنا بينهم و بين القري التي باركنا فيها قري ظاهرة و قدرنا فيها السير سيروا فيها ليالي و أياما آمنين) [18] ويحك! كيف يجعل الله لقوم أمانا و متاعهم يسرق بمكة و المدينة و ما بينهما؟ و ربما اخذ عبد أو قتل وفاتت نفسه.

ثم مكث مليا ثم أومأ بيده الي صدره و قال: نحن القري التي بارك الله فيها. قال: جعلت فداك؛ اوجدت هذا في الكتاب الله ان القري رجال؟

قال: نعم، قول الله عزوجل: (و كأين من قرية عتت عن أمر ربها و رسله فحاسبناها حسابا شديدا و عذبناها عذابا نكرا) [19] فمن العاتي علي الله عزوجل: الحيطان و البيوت أم الرجال؟

فقال: الرجال.

ثم قال: جعلت فداك؛ زدني.

قال: قوله عزوجل في سورة يوسف عليه السلام: (و اسأل القرية التي كنا فيها و العير التي أقبلنا فيها) [20] لمن أمروه أن يسأل؟ القرية و العير أم الرجال؟

فقال: جعلت فداك؛ فأخبرني عن القري الظاهرة.

قال: هم شيعتنا، يعني العلماء منهم. [21] .

عبدالله بن سنان گويد: امام صادق عليه السلام مي فرمايد: حسن بصري خدمت امام محمدباقر عليه السلام آمد، حضرت به او فرمود: اي برادر بصري! شنيدم كه تو آيه اي از



[ صفحه 454]



كتاب خدا را برخلاف آنچه نازل شده تفسير نموده اي، اگر چنين كرده اي در واقع هم خود و هم ديگران را به هلاكت انداخته اي.

گفت: قربانت گردم؛ كدام آيه است؟

حضرت فرمود: گفتار خداوند متعال كه مي فرمايد: «و ميان آنها و شهرهايي كه بركت داده بوديم آبادي هايي آشكاري قرار داديم و سفر را در ميان آنها به طور متناسب مقدر نموديم، (و به آنان گفتيم:) شبها و روزها در اين آباديها با ايمني (كامل) سفر كنيد».

واي بر تو! چگونه خداوند براي گروهي ايمن گردانيده در حالي كه در مكه و مدينه و ميان آن دو اموال آنها به سرقت مي رود؟ و بسا به عنوان بنده گرفتار مي شوند، يا كشته مي گردند؟

آنگاه حضرت مقداري مكث نمودند، سپس با دست مبارك به سينه ي شريفش اشاره كرد و فرمود: ماييم آن قريه هايي كه خداوند آنها را مبارك گردانيد.

عرض كرد: قربانت گردم؛ آيا در كتاب خدا موردي هست كه قري به معني رجال آمده باشد؟

فرمود: آري؛ فرمايش خداوند كه: «و چه بسا شهرها و آباديهايي كه اهل آن از فرمان خدا و رسولانش سرپيچي نمودند پس ما به شدت به حسابشان رسيديم و به عذاب و مجازات كم نظيري گرفتار ساختيم» آن كه با خدا سرپيچي مي كند، كيست؟ آيا ديوارها و خانه ها هستند يا مردمان آنها؟

گفت: مردمان آنها.

آنگاه گفت: فدايت گردم؛ بيشتر توضيح بفرماييد.

حضرت فرمود: خداي متعال در سوره ي يوسف مي فرمايد: «و بپرس از قريه اي كه ما در آن بوديم و نيز از آن قافله اي كه با آن آمديم» از چه كسي امر كردند بپرسند؟ قريه و قافله يا مردان؟

گفت: قربانت گردم؛ پس مرا از قراي ظاهره آگاه فرما.

حضرت فرمود: آنها شيعيان ما هستند، يعني دانشمندان آنها.

402 / 8 - محمد بن العباس، عن حميد بن زياد، عن ابن سماعة، عن ابن سدير، عن أبي محمد الحناط، قال: قلت لأبي جعفر عليه السلام: قول الله عزوجل: (نزل به الروح الأمين) - علي



[ صفحه 455]



قلبك لتكون من المنذرين - بلسان عربي مبين - و انه لفي زبر الأولين). [22] .

قال: ولاية علي عليه السلام. [23] .

403 / 9 - العدة، عن أحمد بن محمد، عن الحسين بن سعيد، عن بعض أصحابنا، عن حنان بن سدير، عن سالم الحناط، قال: قلت لأبي جعفر عليه السلام: أخبرني عن قول الله تبارك و تعالي: (نزل به الروح الأمين - علي قلبك لتكون من المنذرين - بلسان عربي مبين). [24] .

قال: هي الولاية لأميرالمؤمنين عليه السلام. [25] .

ابومحمد حناط گويد: از امام باقر عليه السلام در مورد فرمايش خدا كه مي فرمايد: «روح الامين آن را نازل كرده است - بر قلب (پاك) تو، تا از انذار كنندگان باشي - (آن را) به زبان عربي آشكار (نازل كرد) - و توصيف آن در كتابهاي پيشينيان نيز آمده است» پرسيدم.

حضرت فرمود: منظور ولايت علي عليه السلام است.

404 / 10 - العدة، عن أحمد بن محمد بن أبي نصر، عن حماد بن عثمان، عن أبي عبيدة الحذاء قال: سألت أباجعفر عليه السلام عن الاستطاعة و قول الناس.

فقال: و تلاهذه الآية: (و لا يزالون مختلفين - الا من رحم ربك و لذلك خلقهم) [26] ، يا أباعبيدة! الناس مختلفون في اصابة القول و كلهم هالك.

قال: قلت: قوله: (الا من رحم ربك).

قال: هم شيعتنا و لرحمته خلقهم و هو قوله: (و لذلك خلقهم) يقول: لطاعة الامامة الرحمة التي يقول: (و رحمتي وسعت كل شي ء) [27] .

يقول: علم الامام و وسع علمه الذي هو من علمه كل شي ء هو شيعتنا.

ثم قال: (فسأكتبها للذين يتقون) يعني ولاية غير الامام و طاعته.



[ صفحه 456]



ثم قال: (يجدونه مكتوبا عندهم في التوراة و الانجيل) [28] يعني النبي صلي الله عليه و آله و سلم و الوصي و القائم (يأمرهم بالمعروف) اذا قام (و ينهاهم عن المنكر) و المنكر من أنكر فضل الامام و جحده (و يحل لهم الطيبات) أخذ العلم من أهله.

(و يحرم عليهم الخبائث) و الخبائث قول من خالف (و يضع عنهم اصرهم) و هي الذنوب التي كانوا فيها قبل معرفتهم فضل الامام.

(و الأغلال التي كانت عليهم) و الأغلال: ما كانوا يقولون مما لم يكونوا أمروا به من ترك فضل الامام.

فلما عرفوا فضل الامام وضع عنهم اصرهم، و الاصر: الذنب، و هي الآصار.

ثم نسبهم فقال: (فالذين آمنوا) يعني بالامام (و عزروه و نصروه و اتبعوا النور الذي أنزل معه أولئك هم المفلحون) يعني الذين اجتنبوا الجبت و الطاغوت أن يعبدوها، و الجبت و الطاغوت فلان و فلان و فلان، و العبادة طاعة الناس لهم.

ثم قال: (أنيبوا الي ربكم و أسلموا) [29] لهم ثم جزاهم فقال: (لهم البشري في الحياة الدنيا و في الآخرة) [30] و الامام يبشرهم بقيام القائم و بظهوره و بقتل أعدائهم و بالنجاة في الآخرة و الورود علي محمد صلي الله عليه و آله و سلم و آله الصادقين علي الحوض. [31] .

ابوعبيدة حذاء گويد: از امام باقر عليه السلام راجع به استطاعت و گفتار مردم در آن باره پرسيدم.

حضرت اين آيه را تلاوت نمود: «مردم پيوسته (از لحاظ عقيده) مختلف خواهند بود، جز آن كه را پروردگارت ترحم كند (و به راه حق هدايتش فرمايد) و ايشان را براي ترحم آفريده».

و فرمود: اي اباعبيده! مردم در رسيدن به قول حق مختلفند و همگي در هلاكتند (حق را كنار گذاشته از باطلها پيروي مي كنند).

من عرض كردم: خدا مي فرمايد: «جز كسي را كه پروردگارت ترحم كند؟»

فرمود: آنها شيعيان ما هستند و خدا آنها را براي رحمتش آفريده، از اين رو



[ صفحه 457]



فرمود: «ايشان را براي ترحم آفريد» يعني براي اطاعت امام آفريد و امام، همان رحمتي است كه خدا مي فرمايد: «رحمت همه چيز را فراگرفته» آن رحمت علم امام است و علم امام كه مأخوذ از علم خداست همه چيز را فراگرفته، آنها شيعيان ما هستند (كه علم امام آنها را فراگرفته و ديگران چون از علم امام بهره اي نبرده اند، آنها را فرانمي گيرد).

سپس خداي تعالي فرمايد: «رحمت خدا را براي كساني كه پرهيز كنند مقرر مي دارد» يعني از ولايت و طاعت غير امام پرهيز كنند.

سپس فرمايد: «او را نزد خود در تورات و انجيل نوشته مي يابند» مقصود از او، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و وصيش و امام قائم عليه السلام است، «كه ايشان را امر به معروف مي كنند (زماني كه قيام فرمايد) و از منكر (كار زشت) بازشان مي دارد» و منكر (انكار كننده) كسي است كه فضيلت امام را نپذيرد و منكر شود «و چيزهاي پاكيزه را براي ايشان حلال مي كند» چيز پاكيزه، به دست آوردن علم است از اهلش.

دو بار سنگين را از گردنشان بنهد». و آن گناهاني است كه پيش از شناختن فضيلت امام در ميانش بودند.

«و بند و زنجيرهايي كه بر دوش داشتند» و زنجيرها؛ همان سخناني است كه درباره ي ترك فضيلت امام مي گفتند، در صورتي كه به آن دستور نداشتند، پس چون فضيلت امام را شناختند، بار گران را از دوششان بنهد و بار گران، همان گناه است.

سپس خداي تعالي آنها را معرفي كرده و مي فرمايد: «كساني كه به او (يعني به امام) ايمان آورده و گراميش داشته و ياريش كرده اند و از نوري كه همراه او نازل شده پيروي كرده اند، ايشان رستگارانند».

يعني: كساني كه از پرستش جبت و طاغوت دوري گزينند و «جبت و طاغوت» فلان و فلان و فلان است. و پرستش، اطاعت مردم از آنهاست.

باز خداوند مي فرمايد: «به سوي پروردگار خود بازگرديد و تسليم او شويد». سپس ايشان را پاداش داده و مي فرمايد: «بشارت در زندگي دنيا و آخرت براي آنهاست» و امام ايشان را به قيام و ظهور حضرت قائم عليه السلام و به كشته شدن دشمنانشان و به نجات در آخرت و ورود بر حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم و آل صادقين او



[ صفحه 458]



در كنار حوض بشارت دهد.

405 / 11 - محمد بن الحسن معنعنا عن جابر رضي الله عنه قال: سألت أباجعفر عليه السلام عن قول الله تعالي: (فلما نسوا ما ذكروا به فتحنا عليهم أبواب كل شي ء - الي قوله - رب العالمين). [32] .

قال أبوجعفر عليه السلام: أما قوله: (فلما نسوا ما ذكروا) يعني لما تركوا ولاية علي بن أبي طالب عليه السلام و قد امروا بها.

ابوحمزه گويد: از امام باقر عليه السلام در مورد فرمايش خداوند كه: «هنگامي كه آنچه را كه به آنها يادآوري شده بود فراموش كردند، درهاي همه چيز از (نعمتها) را به روي آنها گشوديم» پرسيدم؟

حضرت فرمود: اما اين كه «هنگامي كه آنچه را كه به آنها يادآوري شده بود، فراموش كردند» يعني: آن هنگامي كه ولايت اميرمؤمنان علي عليه السلام را ترك كردند، و حال آن كه حقيقتا به آن مأمور بودند «درهاي همه چيز از (نعمتها) را به روي آنها گشوديم» يعني: در دولت آنها، در دنيا و آنچه بر آنها در آنجا گسترش و بسط داده ايم.

406 / 12 - جعفر بن محمد الفزاري باسناده عن خيثمة، عن أبي جعفر عليه السلام في قوله تعالي: (يوم يأتي بعض آيات ربك لا ينفع نفسا ايمانها) [33] الي آخر الآية.

قال: يعني مودتنا و نصرتنا.

قلت: أيما قدر الله منه باللسان و اليدين و القلب؟

قال: يا خيثمة! نصرتنا باللسان كنصرتنا بالسيف، و نصرتنا باليدين أفضل.

يا خيثمة! ان القرآن نزلت أثلاثا، فثلث فينا، و ثلث في عدونا، و ثلث فرائض و أحكام، و لو أن آية نزلت في قوم ثم ماتوا اولئك، ماتت الآية، اذا ما بقي من القرآن شي ء، ان القرآن يجري من أوله الي آخره ما قامت السماوات و الأرض، فلكل قوم آية يتلونها.

يا خيثمة! ان الاسلام بدا غريبا و سيعود غريبا، فطوي للغرباء.. [34] .

خيثمه گويد: از امام باقر عليه السلام در مورد آيه ي شريفه اي كه مي فرمايد: «روزي كه



[ صفحه 459]



برخي از آيات پروردگارت بيايد ايمان سودي ندارد»... تا آخر آيه، پرسيدم. فرمود: مقصود در دوستي و ياري ما خانواده است.

عرض كردم: كدام (نزد خدا) ارزش بيشتري دارد؟ ياري با زبان يا دستان يا قلب؟

حضرت فرمود: اي خيثمه! ياري ما با زبان مانند ياري با شمشير است، و ياري ما با دستان بهتر است.

اي خيثمه! همانا قرآن سه قسمت نازل شده: يك سوم آن در مورد ما خانواده است، و يك سوم آن در مورد دشمنان ماست، و يك سوم آن واجبات و احكام است، اگر آيه اي در مورد گروهي نازل مي شد سپس آنها مي مردند آيه نيز از بين مي رفت در اين صورت، چيزي از قرآن باقي نمي ماند، همانا قرآن از اول تا آخرش مادامي كه آسمانها و زمين پايدار است جريان دارد، پس براي هر گروهي آيه اي است كه آن را مي خوانند.

اي خيثمه! همانا اسلام به صورت غريب شروع شده و به زودي در آينده نيز غريب خواهد شد، پس خوشا به حال غريبان...

407 / 13 - محمد بن يحيي، عن ابن عيسي، عن ابن محبوب، عن محمد بن النعمان، عن سلام، قال: سألت أباجعفر عليه السلام عن قوله تعالي: (الذين يمشون علي الأرض هونا) [35] .

قال: هم الأوصياء من مخافة عدوهم. [36] .

سلام گويد: از امام باقر عليه السلام در مورد فرمايش خداي متعال كه: «آنان كساني هستند كه با آرامش و وقار و بي تكبر بر زمين راه مي روند» پرسيدم.

حضرت فرمود: آنها اوصيا و ائمه عليهم السلام هستند كه از ترس دشمنان خود چنين راه مي روند.

408 / 14 - محمد بن العباس، عن أحمد بن محمد الطبرسي باسناده عن محمد بن الفضيل، عن أبان بن تغلب، قال: سألت أباجعفر عليه السلام عن قول الله عزوجل: (فلا اقتحم العقبة). [37] .



[ صفحه 460]



فضرب بيده الي صدره و قال: نحن العقبة التي من اقتحمها نجا.

ثم سكت، ثم قال لي: ألا أزيدك كلمة هي خير لك من الدنيا و ما فيها، ثم ذكر مثل ما مر. [38] .

ابان گويد: از امام باقر عليه السلام در مورد آيه ي شريفه اي كه مي فرمايد: «ولي او از آن گردنه ي مهم نگذشت» پرسيدم.

حضرت دست مباركش را به سينه ي شريفش زد و فرمود: ما همان عقبه و گردنه اي هستيم كه هر كس به آن چنگ زند رهايي مي يابد.

آنگاه ساكت شده سپس فرمود: آيا اضافه كنم تو را كلمه اي كه براي تو بهتر از دنيا و آنچه در آن است، باشد...؟

409 / 15 - عن جابر، عن أبي جعفر عليه السلام قال: سألته عن تفسير هذه الآية: (و لكل أمة رسول فاذا جاء رسولهم قضي بينهم بالقسط و هم لا يظلمون). [39] .

قال: تفسيرها بالباطن أن لكل قرن من هذه الامة رسولا من آل محمد عليهم السلام، يخرج الي القرن الذي هو اليهم رسول و هم الأولياء و هم الرسل.

و أما قوله: (فاذا جاء رسولهم قضي بينهم بالقسط).

قال: معناه أن الرسل يقضون بالقسط و هم لا يظلمون كما قال الله. [40] .

بيان: لعله علي تأويل الباطن المراد بالرسول معناه اللغوي ليشمل الامام، أو المعني أنهم بمنزلة الأنبياء في الأمم السالفة، ففي كل قرن بهم تتم الحجة، كما ورد أن «علماء امتي كأنبياء بني اسرائيل» و فسر بهم عليهم السلام.

و أما تفسيره لقوله تعالي: (قضي بينهم بالقسط) فهو وجه حسن لم يذكره المفسرون، قالوا: بعد تكذيبهم رسولهم قضي الله بينهم و بينه بالعدل بانجائه و اهلاكهم.

و قيل: هو بيان لحالهم في القيامة و شهادة الرسل عليهم و عدل الله فيهم.

جابر گويد: از امام باقر عليه السلام در مورد تفسير باطن اين آيه ي شريفه: «و براي هر امتي، پيامبري است؛ چون پيامبرشان به سوي آنان بيايد، در ميان آنها به قسط و عدالت



[ صفحه 461]



قضاوت مي شود و آنها مورد ستم قرار نمي گيرند» پرسيدم.

حضرت فرمود: تفسير اين آيه در باطن اين است كه براي هر قرني از اين امت فرستاده اي از آل محمد عليهم السلام است كه (از طرف خداوند) مأموريت دارد براي همان قرن كه او بر آنها رسول است، و آنها اولياء هستند و آنها فرستادگان اند.

و اما فرمايش خدا كه: «چون پيامبرشان به سوي آنان بيايد در ميان آنها به قسط و عدالت قضاوت مي شود».

فرمود: معنايش اين است كه: همانا فرستادگان با قسط قضاوت مي كنند و همچنان كه خدا فرموده، آنها ستم روانمي دارند.

علامه ي مجلسي رحمه الله در توضيح اين حديث شريف مي گويد: شايد تأويل بر باطن شود و مراد از رسول معناي لغوي آن باشد تا شامل امام نيز بشود.

يا معني چنين است كه: آنها به منزله ي پيامبران در امتهاي گذشته هستند، پس در هر قرني به وسيله ي آنها حجت تمام مي شود، چنان كه روايت شده كه: «علماي امت من مانند پيامبران بني اسرائيل هستند» و اين حديث نيز به اهل بيت عليهم السلام تفسير شده است.

اما تفسير فرمايش خدا كه: «در ميان آنها به قسط و عدالت قضاوت مي شود» آن تفسير زيبايي است كه مفسران اشاره اي به آن نكرده اند. آنها مي گويند: پس از تكذيب كردن امت پيامبران را خداوند بين مردم و پيامبران حكم به عدل مي كند! و گفته شده: منظور بيان حال آنها در روز قيامت و شهادت پيامبران بر آنان و عدل و دادگري خداوند در ميان آنهاست.

410 / 16 -و قال جابر: سألت أباجعفر عليه السلام عن قول الله عزوجل: (أفلم يسيروا في الأرض). [41] .

فقرأ أبوجعفر عليه السلام: (الذين كفروا) حتي بلغ الي (أفلم يسيروا في الأرض)، ثم قال: هل لك في رجل يسير بك فيبلغ بك من المطلع الي المغرب في يوم واحد؟

قال: فقلت: يابن رسول الله! جعلني الله فداك؛ و من لي بهذا؟

فقال: ذاك أميرالمؤمنين عليه السلام، ألم تسمع قول رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، لتبلغن الأسباب، و الله؛ لتركبن



[ صفحه 462]



السحاب، و الله؛ لتؤتن عصا موسي، و الله؛ لتعطن خاتم سليمان.

ثم قال: هذا قول رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و الله. [42] .

جابر گويد: از امام باقر عليه السلام در مورد آيه ي شريفه ي «آيا روي زمين سير نكردند» پرسيدم.

حضرت از آيه ي: (الذين كفروا) خواند تا رسيد به آيه ي (أفلم يسيروا في الأرض)،

آنگاه فرمود: آيا مي خواهي كسي را كه براي تو معرفي كنم كه قدرت داشت در يك روز تو را از مشرق به مغرب برساند؟

عرض كردم: فدايت گردم، اي فرزند رسول خدا! اين شخص كيست؟

فرمود: اميرمؤمنان عليه السلام است، آيا سخن رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را نشنيده اي كه مي فرمايد: «البته با اسباب خواهيد رسيد، سوگند به خدا؛ سوار بر ابرها مي شويد، سوگند به خدا؛ عصاي حضرت موسي را به شما خواهند داد، سوگند به خدا؛ انگشتر حضرت سليمان را به شما عطا خواهند كرد». [43] .

آنگاه امام باقر عليه السلام فرمود: سوگند به خدا؛ اين سخن رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است.

411 / 17 - محمد بن العباس، عن عبدالعزيز بن يحيي، عن محمد بن عبدالرحمان، عن المفضل، عن جعفر بن الحسين الكوفي، عن محمد بن زيد مولي أبي جعفر، عن أبيه قال: سألت مولاي أباجعفر عليه السلام، قلت: قوله عزوجل: (الذين أخرجوا من ديارهم بغير حق الا أن يقولوا ربنا الله). [44] .

قال: نزلت في علي و حمزة و جعفر عليهم السلام، ثم جرت في الحسين عليه السلام. [45] .

محمد بن زيد - غلام امام باقر عليه السلام - از پدرش نقل مي كند كه مي گويد: از مولا و آقايم امام باقر عليه السلام درباره ي فرمايش خداي متعال كه مي فرمايد: «كساني كه از خانه و شهر خود به ناحق رانده شدند جز اين كه مي گفتند: پروردگار ما، خدا است» پرسيدم.



[ صفحه 463]



حضرت فرمود: اين آيه در حق عليه السلام، حمزه و جعفر عليهماالسلام نازل شده، سپس در مورد امام حسين عليه السلام جاري است.

412 / 18 - أبي، عن سعد، عن ابن عيسي، عن ابن بزيع، عن منصور بن يونس، عن جليس لأبي حمزة، عن أبي حمزة، قال: قلت لأبي جعفر عليه السلام: قول الله عزوجل: (كل شي ء هالك الا وجهه). [46] .

قال: فيهلك كل شي ء و يبقي الوجه؟ ان الله عزوجل أعظم من أن يوصف بالوجه، ولكن معناه: كل شي ء هالك الا دينه، نحن الوجه الذي يؤتي منه، لم نزل في عباد الله ما دام الله فيهم روية.

قلت: و ما الروية، جعلني الله فداك؟

قال: حاجة فاذا لم يكن فيهم حاجة رفعنا اليه فيصنع بنا ما أحب. [47] .

ابن يزيد، عن ابن أبي عمير، عن منصور (مثله).

أحمد بن محمد، عن الحسين بن سعيد، عن محمد بن اسماعيل، عن منصور، عن أبي حمزة (مثله).

ابوحمزه گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم: خدا مرا فداي شما گرداند! معناي فرمايش خدا كه مي فرمايد: «همه چيز جز ذات (پاك الهي) او فاني مي شود» چيست؟

حضرت فرمود: هر چيزي نابود مي شود و تنها وجه باقي مي ماند؟! خداوند بزرگتر از آن است كه با «وجه» توصيف شود، بلكه معناي آن اين است كه: «همه چيز نابود مي گردد جز دين او، و ماييم آن وجهي كه از آن به سوي خدا مي آيند، تا مادامي كه خداوند در بقاي مردم نيازي داشته باشد ما در ميان آنها خواهيم بود.

عرض كردم: فدايت شوم! «رويه» يعني چه؟

فرمود: حاجت و نياز، وقتي در بقاي آنها نياز نباشد به سوي او خواهيم رفت و آن چنان كه دوست دارد با ما رفتار مي نمايد.

413 / 19 - علي بن عبدالله، عن ابراهيم بن محمد، عن اسماعيل بن بشار، عن علي بن جعفر الحضرمي، عن جابر الجعفي، أنه سأل أباجعفر عليه السلام عن قول الله عزوجل: (من جاء بالحسنة



[ صفحه 464]



فله خير منها و هم من فرع يومئذ آمنون - و من جاء بالسيئة فكبت وجوههم في النار) [48] .

قال: الحسنة ولاية علي عليه السلام، و السيئة عداوته و بغضه. [49] .

جابر جعفي گويد: از امام باقر عليه السلام از معني «حسنه» و «سيئه» در آيه ي شريفه ي «كسي كه كار نيكي انجام دهد پاداشي بهتر براي او خواهد بود و آنها از ترس و وحشت آن روز در امانند - و كسي كه اعمال بدي انجام دهد به صورت در آتش افكنده مي شود» پرسيدم؟

حضرت فرمود: «حسنه» ولايت علي عليه السلام، و «سيئه» عداوت، دشمني و بغض اوست.

414 / 20 - سعد، عن ابن أبي الخطاب، عن أبي خالد القماط، عن حمران بن أعين، عن أبي جعفر عليه السلام قال: قلت له: كان في بني اسرائيل شي ء لا يكون هاهنا مثله؟

فقال: لا.

فقلت: فحدثني عن قول الله عزوجل: (ألم تر الي الذين خرجوا من ديارهم و هم ألوف حذر الموت فقال لهم الله موتوا ثم أحياهم) [50] فهل أحياهم حتي نظر الناس اليهم ثم أماتهم من يومهم أو ردهم الي الدنيا؟

فقال: بل ردهم الي الدنيا حتي اسكنوا الدور، و أكلوا الطعام، و نكحوا النساء، و لبثوا بذلك ما شاء الله، ثم ماتوا بالآجال. [51] .

حمران بن اعين گويد: خدمت امام باقر عليه السلام عرض كردم: آيا در بني اسرائيل چيزي بود كه مانند آن در اين امت نباشد؟

فرمود: نه.

عرض كردم: پس معني فرمايش خدا كه مي فرمايد: «آيا نديدي جمعيتي را كه از ترس مرگ از خانه هاي خود فرار كردند در حالي كه هزاران نفر بودند، خدا به آنها فرمود: بميريد، (و آنها مردند) سپس خدا آنها را زنده كرد» چيست؟ آيا خدا آنها را



[ صفحه 465]



زنده كرد تا مردم به آنها بنگرند سپس آنها را در همان روز ميراند؟ يا آنها را به دنيا برگرداند؟

حضرت فرمود: بلكه آنها به دنيا برگرداند تا در خانه ها ساكن شده، و غذا بخورند، و با زنان ازدواج نمايند، و تا آن زماني كه خدا مي خواهد زندگي كنند، سپس با اجلهايشان از دنيا رفتند.

415 / 21 - عن أبي عمران الأرمني، عن عبدالله بن الحكم، عن جابر، عن أبي جعفر الباقر عليه السلام قال: قلت له: ان قوما اذا ذكروا بشي ء من القرآن أو حدثوا به صعق أحدهم حتي يري أنه لو قطعت يداه و رجلاه لم يشعر بذلك.

فقال: سبحان الله؛ ذاك من الشيطان، ما بهذا امروا، انما هو اللين و الرقة و الدمعة و الوجل. [52] .

جابر گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم: گروهي هستند كه چون آياتي از قرآن يادشان مي افتد يا مي خوانند، بيهوش مي شوند طوري كه اگر دستان و پاهاي آنها را ببرند نمي فهمند (آيا اين كار جايز است؟).

حضرت فرمود: سبحان الله؛ اين از شيطان است، ما به اين امر مأمور نشده ايم، (آنچه در هنگام قرائت به انسان دست مي دهد) تنها نرمش، رقت، اشك و ترس است.

416 / 22 - روي العلامة - قدست نفسه - مرفوعا الي زرارة بن أعين، قال: سألت الباقر عليه السلام فقلت: جعلت فداك؛ يأتي عنكم الخبران أو الحديثان المتعارضان فبأيهما آخذ؟

فقال عليه السلام: يا زرارة! خذ بما اشتهر بين أصحابك، ودع الشاذ النادر. فقلت: سيدي: انهما معا مشهوران مرويان مأثوران عنكم.

فقال عليه السلام: خذ بقول أعدلهما عندك، و أوثقهما في نفسك.

فقلت: انهما معا عدلان مرضيان موثقان.

فقال: انظر ما وافق منها مذهب العامة فاتركه و خذ بما خالفهم.

قلت: ربما كانا موافقين لهم أو مخالفين فكيف أصنع؟

فقال: اذن فخذ بما فيه الحائطة لدينك، و اترك ما خالف الاحتياط.



[ صفحه 466]



فقلت: انهما معا موافقان للاحتياط أو مخالفان له، فكيف أصنع؟

فقال عليه السلام: اذن فتخير أحدهما فتأخذ به و تدع الآخر.

و في رواية: انه عليه السلام قال: اذن فارجه حتي تلقي امامك فتسأله.

بيان: هذا الخبر يدل علي أن موافقه الاحتياط من جملة مرجحات الخبرين المتعارضين. [53] .

زراره گويد: از امام باقر عليه السلام پرسيده و عرض كردم: قربانت گردم؛ از ناحيه ي شما دو خبر يا دو حديث متعارض مي رسد به كداميك عمل كنيم؟

حضرت فرمود: خبر و حديثي را كه ميان يارانت مشهور است بگير و عمل كن، و آن خبري را كه از يارانت كم نقل شده است رها كن.

عرض كردم: آقاي من! آن دو خبر هر دو مشهورند و از ناحيه ي شما روايت شده اند (در اين صورت چه بايد كرد؟)

حضرت فرمود: راوي هر كدام از حديثها نزد شما عادلتر و موثقتر است آن را بگير و عمل كن.

عرض كردم: هر دو راوي عادل و مورد رضايت و موثق هستند (در اين صورت چه بايد كرد؟)

فرمود: بنگر، هر حديثي كه مضمونش موافق اهل سنت است آن را رها كن، و به روايتي كه مضمونش مخالف با آنهاست، عمل كن.

عرض كردم: گاهي اوقات هر دو روايت موافق اهل سنت يا مخالف آنهاست در اين صورت چه كنم؟

حضرت فرمود: در اين صورت به روايتي كه موافق با احتياط دين توست، عمل كن، و آنچه مخالف احتياط است رها كن.

عرض كردم: هر دو روايت موافق احتياط يا مخالف آن باشند، چه كنم؟

حضرت فرمود: در اين صورت يكي از آن دو را اختيار كن و عمل كن و آن يكي را رها كن.

و در روايت ديگري آمده كه حضرتش فرمود: در اين صورت صبر كن تا امام



[ صفحه 467]



خود را ملاقات كرده و از حضرتش بپرسي.

علامه ي مجلسي رحمه الله مي فرمايد: اين روايت دلالت دارد كه از جمله ي مرجحات دو خبر متعارض، موافقت با احتياط بودن است.

417 / 23 - سعد، عن ابن أبي الخطاب، عن وهيب بن حفص، عن أبي بصير، قال: سألت أباجعفر عليه السلام عن قول الله عزوجل: (ان الله اشتري من المؤمنين أنفسهم و أموالهم بأن لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون)... الي آخر الآية.

فقال: ذلك في الميثاق.

ثم قرأت: (التائبون العابدون). [54] .

فقال أبوجعفر عليه السلام: لا تقرأ هكذا ولكن اقرء (التائبين العابدين)... الي آخر الآية.

ثم قال: اذا رأيت هؤلاء فعند ذلك هم الذين اشتري منهم أنفسهم و أموالهم يعني [في] الرجعة.

ثم قال أبوجعفر عليه السلام: ما من مؤمن الا و له ميتة و قتلة: من مات بعث حتي يقتل، و من قتل بعث حتي يموت.

العياشي: عن أبي بصير مثله. [55] .

ابوبصير گويد: از امام باقر عليه السلام در مورد تفسير آيه ي شريفه اي كه مي فرمايد: «خداوند جانها و اموال مؤمنان را از آنها مي خرد تا در عوض به آنها بهشت بدهد، آنها در راه خدا پيكار مي كنند و دشمنان خدا را مي كشند و خود كشته مي شوند، اين وعده ي حق و راست خداوند است» پرسيدم.

فرمود: اين در روز ميثاق بوده است.

سپس من آيه ي بعدي را خواندم كه: «التائبون...»

امام باقر عليه السلام فرمود: اين چنين نخوان، بلكه چنين بخوان: «التائبين...»

آنگاه فرمود: هنگامي كه آنها را مي بيني در آن زمان، آنان كساني هستند كه خداوند جانها و اموال آنها را در روز رجعت مي خرد.

سپس امام باقر عليه السلام فرمود: هيچ مؤمني نيست جز آن كه براي او مردن و كشته



[ صفحه 468]



شدن است، هر كه بميرد برانگيخته مي شود تا كشته شود، هر كه كشته شود برانگيخته مي شود تا (با اجل خودش) بميرد.

418 / 24 - عن جابر الجعفي، قال: قال أبوجعفر عليه السلام: لم سميت يوم الجمعة يوم الجمعة [56] .

قال: قلت: تخبرني جعلني الله فداك.

قال: أفلا اخبرك بتأويله الأعظم؟

قال: قلت: بلي، جعلني الله فداك.

فقال: يا جابر! سمي الله الجمعة جمعة؛ لأن الله عزوجل جمع في ذلك اليوم الأولين و الآخرين، و جميع ما خلق الله من الجن و الانس و كل شي ء خلق ربنا و السماوات و الأرضين و البحار و الجنة و النار، و كل شي ء خلق الله في الميثاق، فأخذ الميثاق منهم له بالربوبية و لمحمد صلي الله عليه و آله و سلم بالنبوة و لعلي عليه السلام بالولاية، و في ذلك اليوم قال الله للسماوات و الأرض: (ائتيا طوعا أو كرها قالتا أتينا طائعين) [57] فسمي الله ذلك اليوم الجمعة؛ لجمعه فيه الأولين و الآخرين.

ثم قال عزوجل: (يا أيها الذين آمنوا اذا نودي للصلاة من يوم الجمعة) [58] من يومكم هذا الذي جمعكم فيه.

و الصلاة أميرالمؤمنين عليه السلام، يعني بالصلاة الولاية و هي الولاية الكبري. ففي ذلك اليوم أنت الرسل و الأنبياء و الملائكة و كل شي ء خلق الله و الثقلان: الجن و الانس و السماوات و الأرضون و المؤمنون التلبية لله عزوجل، (فاسعوا [59] الي ذكر الله) و ذكر الله أميرالمؤمنين (و ذروا البيع) يعني الأول (ذلكم) يعني بيعة أميرالمؤمنين عليه السلام و ولايته (خير لكم) من بيعة الأول و ولايته (ان كنتم تعلمون - فاذا قضيت الصلاة) يعني بيعة أميرالمؤمنين عليه السلام (فانتشروا في الأرض) يعني بالأرض الأوصياء، أمر الله بطاعتهم و ولايتهم، كما أمر بطاعة الرسول و طاعة أميرالمؤمنين، كني الله في ذلك عن أسمائهم فسماهم بالأرض (و ابتغوا فضل الله).

قال جابر: (و ابتغوا فضل الله).

قال: تحريف، هكذا نزلت (و ابتغوا فضل الله علي الأوصياء و اذكروا الله كثيرا لعلكم



[ صفحه 469]



تفلحون).

ثم خاطب الله عزوجل في ذلك الموقف محمدا صلي الله عليه و آله و سلم، فقال: يا محمد! (اذا رأوا) الشكاك و الجاحدون (تجارة) يعني الأول (أو لهوا) يعني الثاني: (انصرفوا اليها).

قال: قلت: (انفضوا اليها).

قال: تحريف هكذا نزلت، (و تركوك) مع علي عليه السلام (قائما قل) يا محمد! (ما عند الله) من ولاية علي عليه السلام و الأوصياء (خير من اللهو و من التجارة) يعني بيعة الأول و الثاني (للذين اتقوا).

قال: قلت: ليس فيها: (للذين اتقوا).

قال: فقال: بلي هكذا نزلت، و أنتم هم الذين اتقوا (و الله خير الرازقين). [60] .

جابر جعفي گويد: امام باقر عليه السلام فرمود: چرا جمعه را به اين نام ناميده اند؟

گفتم: فدايت شوم؛ علت آن را بفرماييد.

فرمود: برايت تأويل و تفسير اعظم آن را نگويم؟!

عرض كردم: چرا اين فرزند رسول خدا! بفرمائيد.

فرمود: جابر! اين روز را جمعه ناميده اند چون در اين روز، خداوند تمام جهانيان را از اولين و آخرين و هر چه آفريده از جن و انس و تمام مخلوقات آسمانها و زمين و درياها و بهشت و جهنم و هر چه بوجود آورده در محل ميثاق گرد هم آورد.

پس از تمام آنها به ربوبيت و براي محمد صلي الله عليه و آله و سلم به نبوت و براي علي عليه السلام به ولايت پيمان گرفت، در همين روز، خداوند به آسمانها و زمين فرمود: «به وجود آييد؛ خواه از روي اطاعت و خواه از روي اكراه، آنها گفتند: ما از روي اطاعت به وجود مي آييم» پس اين روز را جمعه ناميد، چون همه ي جهانيان را از اولين و آخرين جمع كرد.

بعد مي فرمايد: «اي كساني كه ايمان آورده ايد! هنگامي كه براي نماز در روز جمعه ندا داده مي شود» وقتي دعوت به نماز مي شويد در روز جمعه همين روزي كه شما را در آن جمع نمود.



[ صفحه 470]



منظور از نماز اميرمؤمنان علي عليه السلام است، يعني ولايت، و آن ولايت كبري است.

در همين روز انبيا و رسل و فرشتگان و هر چه خداوند آفريده و جن و انس، آسمانها و زمينها و مؤمنان لبيك گويان آمدند «به جانب ذكر خدا برويد» منظور از ذكر خدا؛ اميرمؤمنان علي عليه السلام «و خريد و فروش را رها كنيد» يعني اولي را «و اين» يعني بيعت اميرمؤمنان علي عليه السلام و ولايت او «بهتر است براي شما» از بيعت اولي و ولايتش «اگر بدانيد».

«وقتي نماز پايان يافت» يعني بيعت اميرمؤمنان علي عليه السلام «در زمين پراكنده شويد» منظور از زمين، اوصياي الهي است كه خدا امر به اطاعت و ولايت آنها فرموده، چنان كه دستور اطاعت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و علي عليه السلام را داده است، در اينجا خداوند به جاي نام آنها «زمين» را كنايه آورده است.

حضرت فرمود: «و ابتغوا فضل الله».

جابر گويد: عرض كردم: (و ابتغوا من فضل الله) است.

فرمود: تغيير داده شده، چنين نازل شده است: «فضل خدا را بطلبيد بر اوصيا و خدا را بسيار ياد كنيد شايد رستگار شويد».

از اين جا خداوند خطاب به حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم نموده و مي فرمايد: يا محمد! «وقتي» شكاكان و منكران «ببينند تجارت» يعني اولي را «يا لهو» دومي را «انصرفوا اليها».

جابر گويد: گفتم: «انفضوا اليها» است.

فرمود: تحريف است! اين طور نازل شده است.

و «تو را وامي گذارند» با علي عليه السلام «ايستاده بگو:» اي محمد! آنچه نزد خداست از ولايت علي عليه السلام و اوصيا، بهتر است از لهو تجارت، يعني از بيعت اولي و دومي «للذين اتقوا»؛ «براي كساني كه تقوا پيشه سازند». عرض كردم: اين قسمت در قرآن نيست.

فرمود: چرا اين طور نازل شده و پرهيزكاران شما هستيد «و خداوند بهترين روزي دهندگان است».



[ صفحه 473]




پاورقي

[1] الروم: 1 - 3.

[2] في التفسير المطبوع: كره لذلك المسلمون و اغتموا به.

[3] الروم: 4 - 5.

[4] بحارالأنوار: ج 17 ص 207 ح 11، عن تفسير القمي.

[5] الرعد: 39.

[6] بحارالأنوار: ج 4 ص 102 ح 14، عن أمالي الطوسي.

[7] الجن: 26.

[8] الجن: 27.

[9] بحارالأنوار: ج 4 ص 110 ح 29، عن بصائر الدرجات.

[10] ابراهيم: 24 - 25.

[11] معاني الأخبار: 113، بحارالأنوار: ج 24 ص 137 ح 1.

[12] ابراهيم: 25.

[13] في المصدر: «ما يفتون به» و فيه و في البصائر: في كل حج.

[14] تفسير القمي: 345 و 346، بحارالأنوار: ج 24 ص 138 ح 12، و ص 124 ح 4، عن بصائر الدرجات.

[15] بصائر الدرجات: 18. ألفاظه هكذا: نسبه ثابت في قمر بني هاشم، و عنصر الشجرة فاطمة، و فرع الشجرة علي أميرالمؤمنين، و أغصان الشجرة و ثمرها الأئمة، و ورق الشجرة الشيعة، و ان المولود ليولد فتورق ورقة، و ان الرجل من الشيعة ليموت فتسقط ورقة. قلت: جعلت فداك؛ (تؤتي أكلها كل حين باذن ربها) قال: أيفتي... الي آخره.

[16] التغابن: 8.

[17] بحارالأنوار: ج 9 ص 243 ح 145.

[18] سبأ: 18.

[19] الطلاق: 8.

[20] يوسف: 82.

[21] بحارالأنوار: ج 24 ص 235 ح 4، عن كنز جامع الفوائد.

[22] الشعراء: 193 - 196.

[23] بحارالأنوار: ج 24 ص 372 ح 95، عن كنز جامع الفوائد.

[24] الشعراء: 193 - 195.

[25] بحارالأنوار: ج 24 ص 331 ح 56، عن الكافي.

[26] هود: 118 - 119.

[27] الأعراف: 156.

[28] الأعراف: 157.

[29] الزمر: 54.

[30] يونس: 64.

[31] بحارالأنوار: ج 24 ص 353 ح 73، عن الكافي.

[32] الأنعام: 44 و 45.

[33] الأنعام: 158.

[34] بحارالأنوار: ج 24 ص 328 ح 46، عن تفسير فرات.

[35] الفرقان: 63.

[36] بحارالأنوار: ج 24 ص 357 ح 74، عن الكافي.

[37] البلد: 11.

[38] بحارالأنوار: ج 24 ص 281 ح 4، عن كنز جامع الفوائد.

[39] يونس: 47.

[40] عن تفسير العياشي: ج 2 ص 123 ح 23.

[41] غافر: 40.

[42] بحارالأنوار: ج 24 ص 32 ح 31.

[43] ظاهرا در اين كلام نوراني، خطاب به اميرمؤمنان علي عليه السلام يا به ائمه عليهم السلام است و محتمل است كه خطاب به امام زمان عليه السلام باشد.

[44] الحج: 40.

[45] بحارالأنوار: ج 24 ص 227، كنز جامع الفوائد: 172.

[46] قصص: 88.

[47] بحارالأنوار: ج 4 ص 5 ح 8، عن التوحيد.

[48] النمل: 89 - 90.

[49] بحارالأنوار: ج 24 ص 43 ح 6، عن كنز جامع الفوائد.

[50] البقرة: 243.

[51] بحارالأنوار: ج 13 ص 381 ح 2، عن منتخب البصائر.

[52] بحارالأنوار: ج 67 ص 112 ح 1، عن أمالي الصدوق: ص 154.

[53] بحارالأنوار: ج 2 ص 245 ح 57.

[54] التوبة: 112.

[55] بحارالأنوار: ج 53 ص 72 ح 70.

[56] في المصدر: لم سمي الجمعة جمعة؟.

[57] فصلت: 11.

[58] الجمعة: 9.

[59] في البحار: فامضوا.

[60] بحارالأنوار: ج 24 ص 399، عن الاختصاص: 129.