بازگشت

پرسشهايي پيرامون فروع دين و احكام آن


432 / 1 - أبي، عن سعد، عن ابن عيسي، عن علي بن حديد، عن ابن أبي عمير، عن بعض أصحابنا، عن أحدهما أنه سئل عن ابتداء الطواف؟

فقال: ان الله تبارك و تعالي لما أراد خلق آدم عليه السلام قال للملائكة: (اني جاعل في الأرض خليفة) [1] فقال ملكان من الملائكة: (أتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء).

فوقعت الحجب فيما بينهما و بين الله عزوجل، و كان تبارك و تعالي نوره ظاهرا للملائكة، فلما وقعت الحجب بينه و بينهمها علما أنه سخط قولهما، فقالا للملائكة: ما حيلتنا؟ و ما وجه توبتنا؟

فقالوا: ما نعرف لكما من التوبة الا أن تلوذا بالعرش.

قال: فلاذا بالعرش حتي أنزل الله عزوجل توبتهما و رفعت الحجب فيما بينه و بينهما، و أحب الله تبارك و تعالي أن يعبد بتلك العبادة فخلق الله البيت في الأرض و جعل علي العباد الطواف حوله، و خلق البيت المعمور في السماء يدخله كل يوم سبعون ألف ملك لا يعودون اليه الي يوم القيامة. [2] .

بيان: المراد بنوره تعالي اما الأنوار المخلوقة في عرشه، أو أنوار الأئمة - صلوات الله عليهم - أو أنوار معرفته و فيضه و فضله، فالمراد بالحجب علي الأخير الحجب المعنوية.

433 / 2 - و جاءه رجل في أهل الشام و سأله عن بدء خلق البيت.

فقال عليه السلام: ان الله تعالي لما قال للملائكة: (اني جاعل في الأرض خليفه) فردوا عليه



[ صفحه 510]



بقولهم: (أتجعل فيها) - و ساق الكلام الي قوله -: (و ما كنتم تكتمون). [3] .

فعلموا أنهم وقعوا في الخطيئة فعاذوا بالعرش فطافوا حوله سبعة أشواط، يسترضون ربهم عزوجل فرضي عنهم، و قال لهم: اهبطوا الي الأرض فابنوا لي بيتا يعوذ به من أذنب من عبادي و يطوف حوله كما طفتم أنتم حول عرشي، فأرضي عنه كما رضيت عنكم.

فبنوا هذا البيت.

فقال له الرجل: صدقت يا أباجعفر! فما بدؤ هذا الحجر؟

قال: ان الله تعالي لما أخذ ميثاق بني آدم أجري نهرا أحلي من العسل و ألين من الزبد، ثم أمر القلم استمد من ذلك و كتب اقرارهم و ما هو كائن الي يوم القيامة، ثم ألقم ذلك الكتاب هذا الحجر، فهذا الاستلام الذي تري انما هو بيعة علي اقرارهم.

و كان أبي اذا استلم الركن قال: «اللهم أمانتي أديتها، و ميثاقي تعاهدته ليشهد لي عندك بالوفاء».

فقال الرجل: صدقت يا أباجعفر! ثم قام، فلما ولي قال الباقر عليه السلام لابنه الصادق عليه السلام: اردده علي، فتبعه الي الصفا فلم يره.

فقال الباقر عليه السلام أراه الخضر عليه السلام. [4] .

مردي از اهل شام خدمت امام باقر عليه السلام شرفياب شد و از ابتداي آفرينش خانه ي خدا سؤال نمود.

حضرت فرمود: هنگامي كه خداي متعال به فرشتگان فرمود: «من در روي زمين جانشين قرار خواهم داد» آنها با سخن خود كه «آيا اقرار مي دهي در آن» كلام او را رد كردند...

تا آنجا كه مي فرمايد: آنها فهميدند كه گرفتار لغزش و خطايي شده اند، پس به عرش الهي پناه آوردند، و هفت بار به دور آن طواف نمودند و از پروردگار خود طلب رضايت و خشنودي نمودند.

خداوند از آنها راضي و خشنود شد و به آنها فرمود: به زمين فرود آييد و در آن



[ صفحه 511]



خانه اي بنا كنيد تا اگر بنده اي از بندگانم گناه مي كند به آن پناه آورده و مانند شما دور آن طواف نمايد و من از او راضي شوم چنان كه از شما راضي شدم. (به همين جهت) آنها خانه ي خدا را بنا نهادند.

آن مرد گفت: راست گفتي اي ابوجعفر! بفرما ابتداي آفرينش حجرالاسود چه بوده است؟

حضرت فرمود: هنگامي كه خداي متعال از فرزندان آدم پيمان گرفت، نهري جاري ساخت كه شيرين تر از عسل و روان تر از شير، آنگاه به قلم امر فرمود تا از اين مايع كمك گرفته و اعتراف و اقرار آنها را و آنچه تا قيامت واقع مي شود ثبت كرده و بنويسد، سپس اين نوشته (كتاب) را اين سنگ فروبرد، و اين استلام (و بوسيدن سنگ) كه مي بيني در واقع بيعت بر همان اقرار و اعتراف خودشان است.

پدر بزرگوارم هنگامي كه ركن را استلام مي نمود مي گفت: خدايا! امانتم را ادا كردم، و عهد و پيمانم را تجديد نمودم تا اين كه نزد تو به وفا نمودن گواهي دهد.

آن مرد گفت: راست گفتي اي أبوجعفر!

آنگاه برخاست و رفت، هنگامي كه دور شد، امام باقر عليه السلام به فرزندش امام صادق عليه السلام فرمود: پشت سر او برو و او را نزد من بازگردان.

ايشان تا كوه صفا او را تعقيب كرد ولي او را نديد.

امام باقر عليه السلام فرمود: او حضرت خضر عليه السلام بود.

434 / 3 - أقول: و روي السيد المرتضي في كتاب الفصول عن الشيخ، عن أحمد بن محمد بن الوليد، عن أبيه، عن سعد، عن ابن عيسي، عن ابن أبي عمير، عن ابن اذينة، عن بكير بن أعين، قال: جاء رجل الي أبي جعفر عليه السلام فقال له: يا أباجعفر! ما تقول في امرأة تركت زوجها و اخوتها لامها و اختها لأبيها؟ فقال أبوجعفر عليه السلام: للزوج النصف ثلاثة أسهم من ستة أسهم، و للاخوة من الام الثلث سهمان من ستة، و للاخت من الأب ما بقي و هو السدس سهم من ستة.

فقال له الرجل: فان فرائض زيد و فرائض العامة و القضاة علي غير ذلك يا أباجعفر! يقولون: للاخت من الأب ثلاثة أسهم من ستة الي ثمانية.

فقال له أبوجعفر عليه السلام: و لم قالوا ذلك؟



[ صفحه 512]



قال: لأن الله تعالي يقول: (ان امروا هلك ليس له ولد و له أخت فلها نصف ما ترك). [5] .

فقال أبوجعفر عليه السلام: فان كان الاخت أخا؟

قال: ليس له الا السدس.

فقال أبوجعفر عليه السلام: فما لكم نقصتم الاخ ان كنتم تحتجون للاخت بأن الله تعالي قد سمي لها النصف، فان الله تعالي قد سمي للأخ أيضا الكل، و الكل أكثر من النصف.

قال الله تعالي: (فلما نصف ما ترك و هو يرثها ان لم يكن لها ولد) [6] فلا تعطون الذي جعل الله له الجميع في فرائضكم شيئا، و تعطونه السدس في موضع، و تعطون الذي جعل الله تعالي له النصف تاما؟!

فقال الرجل: و كيف نعطي الاخت أصلحك الله! النصف و لا تعطي الأخ شيئا؟

فقال أبوجعفر عليه السلام: تقولون في ام و زوج و اخوة لأم و أخت لأب فتعطون الزوج النصف ثلاثة أسهم من ستة تعول الي تسعة، و الأم السدس، و الاخوة من الام الثلث و الأخت من الأب النصف ثلاثة يرتفع من ستة الي تسعة.

فقال: كذلك يقولون.

فقال: ان كانت الأخت أخا لأب؟

قال: ليس له شي ء.

فقال الرجل لأبي جعفر عليه السلام: فما تقول أنت رحمك الله؟

قال: فليس للاخوة من الأب و الام و لا للاخوة من الام و لا للاخوة من الأب مع الام شي ء.

بكير بن اعين گويد: شخصي خدمت امام باقر عليه السلام آمد و عرض كرد: اي اباجعفر! در مورد ميراث زني كه مرده و از خود، شوهر و برادران مادري و خواهر پدري به جاي گذاشته چه مي فرماييد؟

حضرت فرمود: براي شوهر نصف سه سهم از شش سهم، و براي برادران مادري يك سوم دو سهم از شش سهم، و براي خواهر پدري آن يك ششم از شش سهم مي شود.

آن شخص گفت: اي اباجعفر! تقسيم اين ميراث به نظر زيد و عامه و قضات غير



[ صفحه 513]



از اين است، آنها مي گويند: براي خواهر پدري سه سهم از شش تا هشت سهم است. امام باقر عليه السلام فرمود: چرا چنين مي گويند؟

گفت: چون خداي متعال مي فرمايد: «هرگاه مردي از دنيا برود كه فرزندي ندارد و براي او خواهري باشد نصف ما ترك را از او به (ارث) مي برد».

امام باقر عليه السلام فرمود: اگر به جاي خواهر برادر باشد چطور؟

گفت: براي او جز يك ششم چيزي نمي رسد.

حضرت فرمود: پس چرا شما هنگامي كه بر خواهر احتجاج مي كنيد از برادر كم مي كنيد كه خداي براي او نصف مقرر فرموده؟ زيرا كه خدا براي برادر نيز همه را مقرر فرموده، و كل بيشتر از نصف است، خداي مي فرمايد: «براي خواهر نصف ما ترك است و اگر خواهري از دنيا برود و فرزندي نداشته باشد، برادر همه ي مال را از آن خواهر به ارث مي برد» پس به كسي كه خدا همه اموال را قرار داده چيزي در ميراثتان نمي دهيد، و به برادر يك ششم را در مورد خود مي دهيد، و آنچه خداي بر او نصف قرار داده تمام را مي دهيد؟

آن مرد گفت: خداوند حال شما را بهبود گرداند! چگونه به خواهر نصف بدهيم و به برادر چيزي ندهيم؟

امام باقر عليه السلام فرمود: مي گويند: در مادر و شوهر و برادر مادري و خواهر پدري، براي شوهر نصف سه سهم از شش تا نه سهم را مي دهند و به مادر يك ششم، و برادر مادري يك سوم، و خواهر پدري را نصف سه سهمي كه از شش تا نه سهم بوده!

گفت: آري چنين مي گويند.

حضرت فرمود: اگر به جاي خواهر برادر پدري باشد چطور؟

گفت: چيزي به او نمي رسد.

آن مرد به امام باقر عليه السلام عرض كرد: خداي رحمتتان كند! نظر شما در اين مورد چيست؟

حضرت فرمود: براي برادر پدري و مادري و نيز برادر مادري و نيز برادر پدري با



[ صفحه 514]



وجود مادر چيزي نمي رسد.

435 / 4 - عن جابر قال: قلت لأبي جعفر عليه السلام: كيف اختك أصحاب النبي صلي الله عليه و آله و سلم علي المسح علي الخفين؟

فقال: كان الرجل منهم يسمع من النبي صلي الله عليه و آله و سلم الحديث، فيغيب عن الناسخ و لا يعرفه فاذا أنكر ما خالف ما في يديه كبر عليه تركه.

و قد كان الشي ء ينزل علي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فعمل به زمانا ثم يؤمر بغيره فيأمر به أصحابه و امته حتي قال اناس: يا رسول الله! انك تأمرنا بالشي ء حتي اذا اعتدناه و جرينا عليه أمرتنا بغيره.

فسكت النبي صلي الله عليه و آله و سلم عنهم فأنزل عليه: (قل ما كننت بدعا من الرسل و ما أدري ما يفعل بي و لا بكم ان أتبع الا ما يوحي الي و ما أنا الا نذير مبين). [7] [8] .

جابر گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم: چگونه ياران پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در مسح بر كفش اختلاف نمودند؟

حضرت فرمود: (قضيه چنين بود كه) شخصي از آنها حديثي از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مي شنيد، اما ناسخ آن حديث از او پنهان مي شد، و او ناسخ حديث را نمي شناخت، چون فرد ديگري آن را انكار مي كرد بر او سنگين مي آمد كه آنچه مي داند، ترك كند.

و گاهي در موردي (از طرف خداوند وحيي) بر پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم نازل مي شد، مدتي به آن عمل مي كردند، آنگاه به مورد ديگر مأمور مي شدند. بنابراين اصحاب و امت خود را به آن امر مي فرمود، تا آنكه مردمي گفتند: اي رسول خدا! شما ما را به موردي امر فرموديد، وقتي كه ما به آن عمل عادت كرديم به مورد ديگري امر فرموديد؟

حضرت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ساكت شده و پاسخ آنها را ندادند، پس خداي (در پاسخ آنان) اين آيه را نازل فرمود:

«بگو (اي پيامبر!): من پيامبر نوظهوري نيستم؛ و نمي دانم با من و شما چه



[ صفحه 515]



خواهد شد؛ من تنها از آنچه بر من وحي مي شود پيروي مي كنم و جز بيم دهنده ي آشكاري نيستم».

436 / 5 - العدة، عن سهل، عن البزنطي، عن ابن سرحان، عن زرارة، عن أبي جفعر عليه السلام قال: سألته عن قول الله عزوجل: (و امرأة مؤمنة ان وهبت نفسها للنبي)؟ [9] .

فقال: لا تحل الهبة الا لرسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، و أما غيره فلا يصلح نكاح الا بمهر. [10] .

زراره گويد: از امام باقر عليه السلام در مورد فرمايش خداوند كه مي فرمايد: «زن با ايماني كه خود را به پيامبر ببخشد» پرسيدم.

حضرت فرمود: هبه و بخشيدن جايز نيست جز به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم؛ ولي براي ديگران نكاح جايز نيست مگر اين كه مهر و صدق قرار دهند.

437 / 6 - محمد بن الحسن، عن جعفر بن بشير، عن ابن بكير، عن زرارة قال: سألت أباجعفر عليه السلام عن أشياء من الصلاة و الديات و الفرائض، و أشياء من أشباه هذا.

فقال: ان الله فوض الي نبيه صلي الله عليه و آله و سلم [11] .

زراره گويد: از امام باقر عليه السلام در مورد چيزهايي از قبيل نماز، ديات، ميراث و امثال اينها پرسيدم.

حضرت فرمود: خداوند حكم اينها را به پيغمبر خودش صلي الله عليه و آله و سلم تفويض فرموده است.

438 / 7 - أبي، عن سعد، عن البرقي، عن محمد بن علي، عن محمد بن أحمد، عن أبان بن عثمان، عن اسماعيل الجعفي، قال: قلت لأبي جعفر عليه السلام: ان المغيرة يزعم أن الحائض تقضي الصلاة كما تقضي الصوم.

فقال: ماله لا وفقه الله؟ ان امرأة عمران قالت: (رب اني نذرت لك ما في بطني محررا) [12] و المحرر للمسجد لا يخرج منه أبدا، فلما وضعت مريم قالت: (رب اني



[ صفحه 516]



وضعتها أنثي... و ليس الذكر كالأنثي) [13] ، فلما وضعتها أدخلتها المسجد، فلما بلغت مبلغ النساء اخرجت من المسجد، أني كانت تجد أياما تقضيها و هي عليها أن تكون الدهر في المسجد. [14] .

اسماعيل جعفي گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم: مغيره گمان مي كند كه زن حائض همچنان كه روزه اش را قضا مي كند، نمازش را نيز بايد قضا نمايد؟ حضرت فرمود: چه شده به او؟ خداي موفقش ننمايد، همانا زن عمران گفت: «خدايا! آنچه در رحم دارم بر تو نذر كردم كه «محرر» (و آزاد براي خدمت خانه ي تو) باشد! و آنكه به مسجد نذر شده هرگز از آن خارج نمي شود، چون او مريم را زائيد گفت: «خدايا من او را دختر آوردم... و پسر همانند دختر نيست».

و چون زائيد او را به مسجد برد، و چون به سن آنها رسيد و زن شد از مسجد بيرون برده شد، پس او چه وقت پيدا مي كرد تا نمازهايش را قضا نمايد، و حال آن كه همه ي عمرش در مسجد بود؟

439 / 8 - عن الحسين بن مسلم، عن أبي جعفر عليه السلام قال: قلت له: جعلت فداك؛ انهم يقولون: ان النوم بعد الفجر مكروه، لأن الأرزاق تقسم في ذلك الوقت.

فقال: الأرزاق موظوفة مقسومة، و لله فضل يقسمه من طلوع الفجر الي طلوع الشمس، و ذلك قوله: (و اسألوا الله من فضله). [15] .

ثم قال: و ذكر الله بعد طلوع الفجر أبلغ في طلب الرزق من الضرب في الأرض [16] .

حسين بن مسلم گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم: قربانت گردم؛ آنها (اهل سنت) مي گويند: خواب بعد از فجر مكروه است، زيرا رزق و رزوي (بندگان) در آن وقت تقسيم مي شود.



[ صفحه 517]



حضرت فرمود: روزيها تقسيم شده است، و براي خداي متعال فضلي است كه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب تقسيم مي شود، و اين است فرمايش خدا كه مي فرمايد: «و از فضل (و رحمت و بركت) خدا بخواهيد».

آنگاه فرمود: ذكر خدا پس از طلوع فجر در طلب روزي با نتيجه تر از مسافرت در زمين است.

440 / 9 - ابن الوليد، عن الصفار، عن ابن معروف، عن علي بن مهزيار، عن حماد بن عيسي، عن أبان، عمن أخبره، عن أبي جعفر عليه السلام قال: قلت له: لم سميت التلبية التلبية.

قال: اجابة أجاب موسي عليه السلام ربه. [17] .

ابان از شخصي روايت مي كند و گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم: چرا تلبيه، تلبيه ناميده شد؟

فرمود: به جهت اجابتي كه موسي عليه السلام پروردگارش را با آن اجابت نمود.

441 / 10 - و جاءه رجل من أهل الشام و سأله عن بدء خلق البيت.

فقال عليه السلام: ان الله تعالي لما قال للملائكة: (اني جاعل في الأرض خليفة) فردوا عليه بقولهم: (أتجعل فيها) - و ساق الكلام الي قوله -: (و ما كنتم تكتمون).

فعلموا أنهم وقعوا في الخطيئة فعاذوا بالعرش فطافوا حوله سبعة أشواط، يسترضون ربهم عزوجل.

فرضي عنهم، و قال لهم: اهبطوا الي الأرض فابنوا لي بيتا يعوذ به من أذنب من عبادي و يطوف حوله كما طفتم أنتم حول عرشي، فأرضي عنه كما رضيت عنكم.

فبنوا هذا البيت.

فقال له الرجل: صدقت يا أباجعفر! فما بدؤ هذا الحجر؟

قال: ان الله تعالي لما أخذ ميثاق بن آدم أجري نهرا أحلي من العسل و ألين من الزبد، ثم أمر القلم استمد من ذلك و كتب اقرارهم و ما هو كائن الي يوم القيامة، ثم ألقم ذلك الكتاب هذا الحجر، فهذا الاستلام الذي تري انما هو بيعة علي اقرارهم.

و كان أبي اذا استلم الركن قال: «اللهم أمانتي أديتها، و ميثاقي تعاهدته ليشهد لي عندك



[ صفحه 518]



بالوفاء».

فقال الرجل: صدقت يا أباجعفر!

ثم قام فلما ولي قال الباقر عليه السلام لابنه الصادق عليه السلام: اردده علي. فتبعه الي الصفا فلم يره.

فقال الباقر عليه السلام: أراه الخضر عليه السلام. [18] .

مردي از اهل شام خدمت امام باقر عليه السلام شرفياب شد و از ابتداي آفرينش خانه ي خدا سؤال نمود.

حضرت فرمود: هنگامي كه خداي متعال به فرشتگان فرمود: «من در روي زمين جانشين قرار خواهم داد» آنها با سخن خود كه «آيا قرار مي دهي در آن» كلام او را رد كردند...

تا آنجا كه مي فرمايد: آنها فهميدند كه گرفتار لغزش و خطايي شده اند، پس به عرش الهي پناه آوردند، و هفت بار به دور آن طواف نمودند و از پروردگار خود طلب رضايت و خشنودي نمودند.

خداوند از آنها راضي و خشنود شد و به آنها فرمود: به زمين فرد آييد و در آن خانه اي بنا كنيد تا اگر بنده اي از بندگانم گناه مي كند به آن پناه آورده و مانند شما دور آن طواف نمايد و من از او راضي شوم چنان كه از شما راضي شدم.

(به همين جهت) آنها خانه ي خدا را بنا نهادند.

آن مرد گفت: راست گفتي اي ابوجعفر! بفرما ابتداي آفرينش حجرالاسود چه بوده است؟

حضرت فرمود: هنگامي كه خداي متعال از فرزندان آدم پيمان گرفت، نهري جاري ساخت كه شيرين تر از عسل و روان تر از شير، آنگاه به قلم امر فرمود تا از اين مايع كمك گرفته و اعتراف و اقرار آنها را و آنچه تا قيامت واقع مي شود ثبت كرده و بنويسد، سپس اين نوشته (كتاب) را اين سنگ فروبرد، و اين استلام (و بوسيدن سنگ) كه مي بيني در واقع بيعت بر همان اقرار و اعتراف خودشان است.



[ صفحه 519]



پدر بزرگوارم هنگامي كه ركن را استلام مي نمود مي گفت: خدايا! امانتم را ادا كردم، و عهد و پيمانم را تجديد نمودم تا اين كه نزد تو به وفا نمودن گواهي دهد.

آن مرد گفت: راست گفتي اي ابوجعفر؟

آنگاه برخاست و رفت، هنگامي كه دور شد، امام باقر عليه السلام به فرزندش امام صادق عليه السلام فرمود: پشت سر او برو و او را نزد من بازگردان.

ايشان تا كوه صفا او را تعقيب كرد ولي او را نديد.

امام باقر عليه السلام فرمود: او حضرت خضر عليه السلام بود.

442 / 11- القطان، عن السكري، عن الجوهري، عن ابن عمارة، عن أبيه، عن جابر الجعفي، عن أبي جعفر عليه السلام قال: سألته عن معني «لا حول و لا قوة الا بالله»؟

فقال: معناه: لا حول لنا عن معصية الله الا بعون الله، و لا قوة لنا علي طاعة الله الا بتوفيق الله عزوجل. [19] .

جابر جعفي گويد: از امام باقر عليه السلام در مورد معني جمله ي «هيچ توانايي و قوه اي نيست جز از خدا» پرسيدم.

حضرت فرمود: معنايش اين است كه: توانايي براي ما از معصيت و نافرماني خدا نيست جز به ياري خدا، و قوه اي براي طاعت خدا براي ما نيست جز به توفيق خداي متعال.

443 / 12 - عن زرارة، عن أبي جعفر عليه السلام قال: بني الاسلام علي خمسة أشياء: علي الصلاة، و الزكاة، و الصوم، و الحج و الولاية.

قال زرارة: فقلت: و أي شي ء من ذلك أفضل؟

قال: الولاية أفضل، لأنها مفتاحهن، و الوالي هو الدليل عليهن.

قلت: ثم الذي يلي ذلك الفضل؟

فقال: الصلاة، ان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم قال: الصلاة عمود دينكم.

قال: قلت: ثم الذي يليها في الفضل؟

قال: الزكاة، لأنها قرنها بها، و بدأ بالصلاة قبلها، و قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: الزكاة تذهب



[ صفحه 520]



الذنوب.

قلت: و الذي يليها في الفضل؟

قال: الحج، قال الله عزوجل: (و لله علي الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا و من كفر فان الله غني عن العالمين). [20] .

و قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: لحجة مقبولة خير من عشرين صلاة نافلة: و من طاف بهذا البيت طوافا أحصي فيه اسبوعه، و أحسن ركعتيه، غفر الله له.

و قال في يوم عرفة و يوم المزدلفة ما قال... [21] .

زراره گويد: امام باقر عليه السلام فرمود: اسلام بر روي پنج چيز بنا گذاشته شده است: نماز، زكات، روزه، حج و ولايت.

زراره گويد: عرض كردم: كداميك از اينها برتر است؟

فرمود: ولايت افضل و برتر است، زيرا كليد همه ي آنها، ولايت است، و والي (و امام معصوم عليه السلام) همان راهنما بر آنها است.

عرض كردم: پس از آن (ولايت) كدام افضل است؟

فرمود: نماز، همانا رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: نماز ستون دين شما است.

راوي گويد: عرض كردم: پس از آن كدام افضل است؟

فرمود: زكات، زيرا زكات همپايه نماز است، و پيش از نماز شروع شده، و رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: زكات، گناهان را از بين مي برد.

عرض كردم: پس از آن كدام افضل است؟

فرمود: حج، خداي متعال مي فرمايد: «و براي خدا بر مردم است كه آهنگ خانه ي (او) كنند، آنهايي كه توانايي رفتن به سوي آن را دارند و هر كس كفر ورزد (و حج را ترك كند به خود زيان رسانده)، خداوند از همه ي جهانيان بي نياز است...».

و رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: يك حج مقبول بهتر از بيست (ركعت) نماز مستحبي است، و كسي كه بيت خدا را هفت مرتبه طواف كند و دو ركعت نمازش را خوب



[ صفحه 521]



بخواند، آمرزيده مي شود.

و حضرت در روز عرفه و مزدلفه هم آنچه گفتني بود (در مورد حج) فرمود...

444 / 13 - عن محمد بن مسلم، قال: سألت أباجعفر عليه السلام عن الرجل يضرب المرأة فتطرح النطفة.

فقال: عليه عشرون دينارا.

فقلت: فيضربها فتطرح العلقة.

فقال: أربعون دينارا.

قلت: فيضربها فتطرح المضغة.

قال: عليه ستون دينارا.

قلت: فيضربها فتطرحه و قد صار له عظم.

فقال: عليه الدية كاملة، لهذا قضي أميرالمؤمنين عليه السلام.

قلت: فما صفة (خلقة) النطفه التي تعرف بها؟

فقال: النطفة تكون بيضاء مثل النخامة الغليظة، فتمكث في الرحم اذا صارت فيه أربعين يوما، ثم تصير الي علقة.

قلت: فما صفة خلقة العلقة التي تعرف بها.

فقال: هي علقة كعلقة الدم المحجة الجامدة، تمكث في الرحم بعد تحويلها عن النطفة أربعين يوما، ثم تصير مضغة.

قلت: فما صفة المضغة و خلقتها التي تعرف بها؟

قال: هي مضغة لحم حمراء، فيها عروق خضر مشتبكة، ثم تصير الي عظم.

قلت: فما صفة خلقته اذا كان عظما؟

فقال: اذا كان عظما شق له السمع و البصر، و رتبت جوارحه، فاذا كان كذلك فان فيه الدية كاملة. [22] .

محمد بن مسلم گويد: از امام باقر عليه السلام پرسيدم: مردي است كه زن حامله اي را زده و او نطفه را سقط كرده است (ديه اش چقدر است؟)



[ صفحه 522]



حضرت فرمود: بيست دينار برعهده ي اوست كه بپردازد.

عرض كردم: او را مي زند و علقه را سقط مي كند (ديه اش چقدر است؟)

فرمود: چهل دينار.

عرض كردم: او را مي زند و مضغه را سقط مي كند؟

فرمود: شصت دينار.

عرض كردم: او را مي زند و جنين را در حالي كه استخوان بندي شده بود سقط مي كند (ديه اش چقدر است؟)

حضرت فرمود: او بايد ديه ي كامل بپردازد، به همين حكم اميرمؤمنان عليه السلام قضاوت فرموده است.

عرض كردم: نطفه را توصيف فرماييد چگونه شناخته مي شود؟

فرمود: ماده ي سفيد و غليظي است كه مانند خلط سينه كه در رحم قرار مي گيرد، چون چهل روز بگذرد تبديل به علقه مي شود.

عرض كردم: علقه را توصيف فرماييد چگونه شناخته مي شود؟

فرمود: آن مانند خون غليظ جامدي است كه پس از نطفه بودن چهل روز در رحم مي ماند آنگاه مضغه مي شود.

عرض كردم: مضغه را توصيف فرماييد چگونه آفرينش آن شناخته مي شود؟

فرمود: مضغه؛ گوشت قرمزي است كه در آن رگهاي سبز رنگ مشبكي است، پس از آن تبديل به استخوان مي شود.

عرض كردم: وقتي كه تبديل به استخوان شد چه مي شود؟

فرمود: چون تبديل به استخوان شد گوش و چشم به آن گذاشته مي شود، و اعضا و جوارحش مرتب مي گردد، اگر چنين سقط شود ديه ي كامل دارد.

445 / 14 - عن زرارة، عن أبي جعفر عليه السلام قال: لا ينبغي نكاح أهل الكتاب. قلت: جعلت فداك، و أين تحريمه؟

قال: قوله: (و لا تمسكوا بعصم الكوافر) [23] [24] .



[ صفحه 523]



زراره گويد: امام باقر عليه السلام فرمود: نكاح و ازدواج با اهل كتاب جايز نيست.

عرض كردم: قربانت گردم؛ تحريم اين حكم از كجاست؟

فرمود: فرمايش خداي متعال كه مي فرمايد: «و هرگز زنان كافر را در همسري خود نگه نداريد..».

446 / 15 - عن ضريس الكناسي، قال: سألت أباجعفر عليه السلام عن السمن و الجبن نجده في أرض المشركين بالروم أنأكله؟

فقال: أما ما علمت انه قد خلطه الحرام فلا تأكل، و أما ما لم تعلم فكله حتي تعلم أنه حرام. [25] .

ضريس كناسي گويد: از امام باقر عليه السلام پرسيدم: روغن و پنيري را كه از سرزمينهاي مشركين - يعني روم - به دست مي آوريم، آيا مي توانيم بخوريم (و حلال است)؟

حضرت فرمود: اگر مي داني كه با حرام مخلوط شده، جايز نيست و نخور، ولي آن چه نمي داني با حرام مخلوط شده پس بخور تا زماني كه ثابت شود و بداني كه حرام است.

447 / 16 - قال أبوبصير الباقر عليه السلام: ما أكثر الحجيج و أعظم الضجيج!

فقال: بل ما أكثر الضجيج و أقل الحجيج، أتحب أن تعلم صدق ما أقوله، و تراه عيانا؟

فمسح يده علي عينيه و دعا بدعوات فعاد بصيرا فقال: انظر يا أبابصير! الي الحجيج.

قال: فنظرت فاذا أكثر الناس قردة و خنازير، و المؤمن بينهم مثل الكوكب اللامع في الظلماء.

فقال أبوبصير: صدقت يا مولاي! ما أقل الحجيج و أكثر الضجيج؟

ثم دعا بدعوات فعاد ضريرا، فقال أبوبصير في ذلك.

فقال عليه السلام: ما بخلنا عليك يا أبابصير! و ان كان الله تعالي ما ظلمك، و انما خار لك، و خشينا فتنة الناس بنا و أن يجهلوا فضل الله علينا، و يجعلونا أربابا من دون الله، و نحن له عبيد، لا نستكبر عن عبادته، و لا نسأم من طاعته، و نحن له مسلمون.



[ صفحه 524]



أبوعروة: دخلت مع أبي بصير الي منزل أبي جعفر و أبي عبدالله عليهماالسلام فقال لي: أتري في البيت كوة قريبة؟

قلت: نعم و ما علمك بها؟

قال: أرانيها أبوجعفر عليه السلام. [26] .

ابوبصير گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كرد: چقدر حاجي زياد است و صداي داد و فرياد همه جا را گرفته؟!

فرمود: نه، داد و فرياد زياد است؛ ولي حاجي چقدر كم است. علاقه داري راستي سخن مرا با چشم خود ببيني.

در اين موقع دست مباركش را روي دو چشمم كشيد و دعايي خواند و چشمانم بينا شد، فرمود: اكنون به حاجي ها نگاه كن.

نگاه كردم، ديدم بيشتر مردم به شكل بوزينه و خوك هستند، و مؤمن در ميان آنها همچون ستاره ي درخشان در شب تار از دور ديده مي شود.

ابوبصير عرض كرد: صحيح مي فرماييد، حاجي كم است.

باز دعايي خواند دو مرتبه نابينا شد. ابوبصير در مورد چشم خود التماس نمود. امام عليه السلام فرمود: ما از تو مضايقه نداريم، خدا نيز به تو ستم روا نداشته، آنچه صلاحت بوده انتخاب كرده، مي ترسم مردم نيز فريفته ي ما شوند و فضل خدا بر ما فراموش كنند، در مقابل خدا ما را بپرستند با اين كه بنده ي او هستيم و از عبادتش سرپيچي نداريم، و از فرمانبرداري او خسته نمي شويم و تسليم او هستيم.

(در روايت ديگري) ابوعروه گويد: با ابوبصير وارد منزل امام باقر و امام صادق عليهماالسلام شديم، ابوبصير به من گفت: در خانه پنجره اي را نزديك سقف مي بيني؟

گفتم: بلي تو از كجا خبر داري.

گفت: امام باقر عليه السلام به من نشان داده.

448 / 17 - علي، عن أبيه، عن حنان، عن أبيه قال: قلت لأبي جعفر عليه السلام: أتصلي النوافل



[ صفحه 525]



و أنت قاعد؟

فقال: ما اصليهما الا و أنا قاعد منذ حملت هذا اللحم و بلغت هذا السن. [27] .

حنان از پدر خود نقل كرده كه مي گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم: شما نمازهاي نافله را نشسته مي خوانيد؟

فرمود: از وقتي فربه شده ام و به اين سن رسيده ام همه ي نمازهاي نافله را نشسته مي خوانم.

449 / 18- علي بن محمد بن عبدالله، عن ابراهيم بن اسحاق، عن محمد بن سليمان الديلمي، عن أبيه، عن أبي عبدالله، قال: دخل عبدالله بن قيس الماصر علي أبي جعفر عليه السلام فقال: أخبرني عن الميت لم يغسل غسل الجنابة؟ فقال له أبوجعفر عليه السلام: لأخبرك.

فخرج من عنده فلقي بعض الشيعة، فقال له: العجب لكم يا معشر الشيعة! توليتم هذا الرجل و أطعتموه فلو دعاك الي عبادته لأجبتموه و قد سألته عن مسألة فما كان عنده فيها شي ء. فلما كان من قابل دخل عليه أيضا فسأله عنها. فقال: لا اخبرك بها.

فقال عبدالله بن قيس لرجل من أصحابه: انطلق الي الشيعة فاصحبهم و أظهر عندهم موالاتك اياهم و لعنتي و التبري مني، فاذا كان وقت الحج فائتني حتي أدفع اليك ما تحتج به، و اسألهم أن يدخلوك علي محمد بن علي، فاذا صرت اليه فاسأله عن الميت لم يغسل غسل الجنابة؟

فانطلق الرجل الي الشيعة فكان معهم الي وقت الموسم، فنظر الي دين القوم فقبله بقبوله، و كتم ابن قيس أمره مخافة أن يحرم الحج، فلما كان وقت الحج أتاه فأعطاه حجة و خرج، فلما صار بالمدينة قال له أصحابه: تخلف في المنزل حتي نذكرك له و نسأله ليأذن لك.

فلما صاروا الي أبي جعفر عليه السلام قال لهما: أين صاحبكم؟ ما أنصفتموه.

قالوا: لم نعلم ما يوافق من ذلك.

فأمر بعض من يأتيه به. فلما دخل علي أبي جعفر عليه السلام قال له: مرحبا! كيف رأيت ما أنت



[ صفحه 526]



فيه اليوم مما كنت فيه قبل؟

فقال: يابن رسول الله! لم أكن في شي ء.

فقال: صدقت أما ان عبادتك يومئذ كانت أخف عليك من عبادتك اليوم، لأن الحق تقيل و الشيطان موكل بشيعتنا، لأن سائر الناس قد كفوه أنفسهم، اني ساخبرك بما قال لك ابن قيس الماصر قبل أن تسألني عنه و اصير الأمر في تعريفه اياه اليك ان شئت أخبرته و ان شئت لم تخبره.

ان الله عزوجل خلق خلاقين، فاذا أراد أن يخلق خلقا أمرهم فأخذوا من التربة التي قال في كتابه: (منها خلقناكم و فيها نعيدكم و منها نخرجكم تارة أخري) [28] فعجن النطفة بتلك التربة التي يخلق منها بعد أن أسكنها الرحم أربعين ليلة.

فاذا تمت له أربعة أشهر، قالوا: يا رب! تخلق ماذا؟

فيأمرهم بما يريد من ذكر أو انثي؛ أبيض أو أسود.

فاذا خرجت الروح من البدن خرجت هذه النطفة بعينها منه كائنا ما كان صغيرا أو كبيرا، ذكرا أو انثي، فلذلك يغسل الميت غسل الجنابة.

فقال الرجل: يابن رسول الله! لا بالله لا اخبر ابن قيس الماصر بهذا أبدا.

فقال: ذاك اليك. [29] .

أبو عبدالله گويد: عبدالله بن قيس ماصر خدمت امام باقر عليه السلام رسيده عرض كرد: چرا ميت را غسل جنابت مي دهند.

فرمود: جواب تو را نمي دهم.

از خدمت امام عليه السلام رفت در بين راه با يكي از شيعيان ملاقات كرد و گفت: شگفت از شما شيعيان! اين شخص را دوست مي داريد و از او اطاعت مي كنيد، اگر شما را به پرستش خود دعوت كند مي پذيرد، من يك مسأله از او پرسيدم، پاسخي نداشت بدهد.

سال بعد خدمت امام عليه السلام رسيد و همان مسأله را سؤال كرد.



[ صفحه 527]



حضرت فرمود: تو را از آن آگاه نمي نمايم.

عبدالله بن قيس ماصر به يكي از ياران خود گفت: تو با شيعيان رفت و آمد كن و اظهار علاقه به ايشان بنما و از من بيزاري جوي و مرا لعنت كن. وقتي ايام حج فرارسيد نزد من بيا وسائل سفر حج تو را فراهم كنم و تو با شيعيان سفر كن و از آنان بخواه تو را نزد محمد بن علي ببرند، وقتي آنجا رفتي بپرس: چرا ميت را غسل جنابت مي دهند؟

آن مرد با شيعيان رفت و آمد پيدا كرد، تا ايام حج فرارسيد، در اين برخوردها واقعا به مذهب آنها علاقه مند شد، و اين مذهب را از روي حقيقت پذيرفت، ولي جريان را به عبدالله بن قيس نگفت كه مبادا از دادن مخارج حج خودداري كند، وقتي ايام حج فرارسيد نزد عبدالله رفت، پول يك سفر حج را به او داد و به راه افتاد، وقتي به مدينه رسيد دوستانش گفتند: تو در منزل باش تا با امام عليه السلام در مورد تو صحبت كنيم و اجازه بگيريم.

وقتي خدمت امام باقر عليه السلام رسيدند فرمود: دوستتان كجاست؟ با او به انصاف رفتار نكرديد.

عرض كردند: نمي دانستيم آوردن او صحيح است يا نه.

امام عليه السلام يك نفر از پي او فرستاد. وقتي وارد شد امام عليه السلام فرمود آفرين بر تو! عقيده اي كه حالا داري بهتر است يا آن اعتقادي كه سابق داشتي؟

عرض كرد: سابق وضعي نداشتم.

فرمود: راست گفتي ولي عبادت سابق براي تو از حالا سبك تر بود، زيرا حق سنگين است و شيطان موكل بر شيعيان ماست؛ ولي ساير مردم نفس خودشان براي گمراهي آنها كافي است، اكنون قبل از اين كه سؤال كني، آنچه را كه عبدالله بن قيس از تو خواسته بود به تو مي گويم، اختيار را به تو مي دهم، خواستي به عبدالله بگو نخواستي نگو.

خداوند فرشتگاني را مأمور خلقت نموده، وقتي بخواهد يك نفر را به وجود آورد به آنها دستور مي دهد از همان خاكي كه در اين آيه فرموده: «ما شما را از آن (زمين) آفريديم، و در آن بازمي گردانيم، و بار ديگر شما را از آن بيرون مي آوريم» بردارند



[ صفحه 528]



نطفه را به آن خاكي كه از آن مي آفريند مخلوط كنند، بعد از آني كه چهل روز در رحم جا مي گيرد.

وقتي چهار ماه تمام شد عرض مي كنند: خدايا! چه اراده كرده اي بيافريني؟

هر نوع كه اراده كرده باشد - از نر يا ماده، سفيد يا سياه - به آنها دستور مي دهد، وقتي روح از بدن خارج شود اين نطفه نيز عينا خارج مي شود. هر چه باشد، كوچك يا بزرگ، نر يا ماده، به همين جهت مرده را غسل جنابت مي دهند. آن مرد گفت: نه به خدا! هرگز اين جريان را به پسر قيس ماصر نمي گويم.

حضرت فرمود: ميل خودت است.

450 / 19 - بكر بن صالح، أن عبدالله بن المبارك أتي أباجعفر عليه السلام فقال: اين رويت عن أبائك عليهم السلام: أن كل فتح بضلال فهو للامام.

فقال: نعم.

قلت: جعلت فداك؛ فانهم أتوا بي من بعض فتوح الضلال، و قد تخلصت ممن ملكوتي بسبب و قد أتيتك مسترقا مستعبدا.

قال عليه السلام: قد قبلت.

فلما كان وقت خروجه الي مكة قال: اني مذ حججت فتزوجت و مكسبي مما يعطف علي اخواني، لا شي ء لي غيره، فمرني بأمرك.

فقال عليه السلام: انصرف الي بلادك، و أنت من حجك و تزويجك و كسبك في حل.

ثم أتاه بعد ست سنين، و ذكر له العبودية التي ألزمها نفسه.

فقال: أنت حر لوجه الله تعالي.

فقال: اكتب لي به عهدا، فخرج كتابه:

بسم الله الرحمن الرحيم

هذا كتاب محمد بن علي الهاشمي العلوي عبدالله بن المبارك فتاه اني أعتقك لوجه الله، و الدار الآخرة، لا رب لك الا الله، و ليس عليك سيد و أنت مولاي و مولي عقبي من بعدي.

و كتب في المحرم سنة ثلاث عشرة و مائة، و وقع فيه محمد بن علي بخط يده و ختمه



[ صفحه 529]



بخاتمه. [30] .

بكر بن صالح گويد: عبدالله بن مبارك خدمت امام باقر عليه السلام شرفياب شده عرض كرد: از پدران گرام شما عليهم السلام روايت شده كه: «هر فتح و پيروزي كه نصيب مسلمانان شود ولي در حكومت خلفاي جور باشد غنايم مربوط به امام است» (آيا اين روايت صحيح است؟)

فرمود: صحيح است.

عرض كرد: فدايت شوم؛ مرا از يك چنين فتحي آورده اند، بالاخره از دست آن كسي كه مالك من بود به وسيله اي نجات يافتم، اينك بنده و برده ي شمايم.

امام عليه السلام فرمود: قبول كردم.

موقعي كه خواست به مكه برود گفت: من از وقتي كه به حج رفته ام بعد ازدواج كردم و راه گذران من از لطف و عنايتي بود كه دوستان مي كردند چون راه ديگري براي اداره زندگي نداشتم، بفرمائيد بايد چه كنم؟

فرمود: برگرد به شهر و وطن خود! حج و ازدواج و كسبي كه كرده اي برايت حلال است.

عبدالله پس از شش سال بار ديگر خدمت امام عليه السلام آمد و همان بندگي و بردگي سابق را يادآوري نمود.

امام عليه السلام فرمود: تو آزادي در راه خدا.

عرض كرد: خواهش مي كنم يك يادداشت راجع به اين مطلب به من بدهيد.

حضرت نامه اي چنين نوشت:

بسم الله الرحمن الرحيم

اين نامه ي محمد بن علي هاشمي علوي براي عبدالله بن مبارك است، من تو را در راه خدا و روز رستاخير آزاد كردم، كسي جز خدا پروردگار تو نيست و هيچ كس نمي تواند ادعاي مالكيت تو را بنمايد، تو آزاد شده ي من و خاندانم پس از من هستي.

محرم سال صد و سيزده، محمد بن علي.

امام باقر عليه السلام آن را با دست خط خود نوشته و بر آن مهر مباركش را زدند.



[ صفحه 530]



451 / 20 - علي، عن أبيه و محمد بن اسماعيل، عن الفضل بن شاذان جميعا، عن ابن أبي عمير، عن عرم بن اذينة، عن زرارة قال: كنت قاعدا الي جنب أبي جعفر عليه السلام و هو محتب [31] مستقبل القبلة فقال: أما ان النظر اليها عبادة.

فجاءه رجل من بجيلة يقال له: عاصم بن عمر فقال لأبي جعفر عليه السلام: ان كعب الأحبار كان يقول: ان الكعبة تسجد لبيت المقدس في كل غداة.

فقال له أبوجعفر عليه السلام: فما تقول فيما قال كعب؟

فقال: صدق، القول ما قال كعب.

فقال له أبوجعفر عليه السلام: كذبت و كذب كعب الأحبار معك، و غضب.

قال زرارة: ما رأيته استقبل أحدا بقول كذبت غيره.

ثم قال: ما خلق الله عزوجل بقعة في الأرض أحب اليه منها - ثم أومأ بيده نحو الكعبة - و لا أكرم علي الله عزوجل منها، لها حرم الله الأشهر الحرم في كتابه يوم خلق السماوات و الأرض ثلاثة متوالية للحج: شوال، و ذوالقعدة، و ذوالحجة، و شهر مفرد للعمرة و هو رجب. [32] .

زراره گويد: روزي امام باقر عليه السلام جامه اي به خود پيچيده و رو به قبله نشسته بود، منهم در كنار آن حضرت بودم، فرمود: نگاه كردن به قبله عبادت است.

مردي از ناحيه ي بجيله به نام «عاصم بن عمر» آمد به امام باقر عليه السلام عرض كرد: كعب الاحبار مي گفت: كعبه هر روز بيت المقدس را سجده مي كند.

امام باقر عليه السلام فرمود: تو در مورد سخن كعب چه مي گويي؟

گفت: راست است، كعب راست گفته.

فرمود: هم تو و هم كعب هر دو دروغ مي گوييد.

امام عليه السلام خشمگين شد زراره گويد: من نديده بودم كه ايشان به كسي روبه رو بگويند دروغ مي گوئي.

آنگاه امام باقر عليه السلام با دست مباركش به سوي كعبه اشاره كرد و فرمود: خداوند در روي زمين بقعه اي محبوبتر و گرامي تر از كعبه نيافريده، به واسطه ي كعبه خداوند



[ صفحه 531]



چهار ماه از سال را در قرآن حرام نموده از روزي كه آسمانها و زمين را آفريد. سه ماه متوالي مربوط به حج است: شوال، ذي قعده و ذي حجه و يك ماه خدا مربوط به عمره است: ماه رجب.

452 / 21 - قال الآبي في كتاب «نثر الدرر»: روي أن عبدالله بن معمر الليثي قال لأبي جعفر عليه السلام: بلغني أنك تفتي في المتعة؟

فقال: أحلها الله في كتابه و سنتها رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و عمل بها أصحابه.

فقال عبدالله: فقد نهي عنها عمر (!!)

قال: فأنت علي قول صاحبك، و أنا علي قول رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم.

قال عبدالله: فيسرك أن نساءك فعلن ذلك؟

قال أبوجعفر عليه السلام: و ما ذكر النساء هاهنا يا أنوك؟ ان الذي أحلها في كتابه و أباحها لعباده أغير منك و ممن نهي عنها تكلفا، بل يسرك أن بعض حرمك تحت حائك من حاكة يثرب نكاحا؟

قال: لا.

قال: فلم تحرم ما أحل الله؟

قال: لا احرم، ولكن الحائك ما هو لي بكفؤ.

قال: فان الله ارتضي عمله و رغب فيه و زوجه حورا، أفترغب عمن رغب الله فيه و تستنكف ممن هو كفو لحور الجنان كبرا و عتوا؟

قال: فضحك عبدالله و قال: ما أحسب صدوركم الا منابت أشجار العلم، فصار لكم ثمره، و للناس ورقه. [33] .

عبدالله بن معمر ليثي به امام باقر عليه السلام گفت: شنيده ام كه شما متعه (عقد موقت كه معروف به صيغه است) را اجازه مي دهيد.

فرمود: خدا در قرآن اجازه داده و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم سنت قرار داده، اصحاب او نيز عمل كرده اند.

گفت: عمر از آن نهي كرده (!!).

فرمود: تو به دستور دوست و صاحب خودت رفتار كن، من به دستور پيامبر



[ صفحه 532]



خدا صلي الله عليه و آله و سلم.

عبدالله گفت: مايلي زنان خويشاوندت چنين كاري را بكنند؟!

امام عليه السلام فرمود: احمق! گفت وگو از حكم خدا ربطي به نام بردن زنان خويشاوند من ندارد، آن كسي كه اين كار را در قرآن براي بندگان خود اجازه داده از تو و كسي كه بي جهت از آن جلوگيري كرده غيرتش بيشتر است.

حالا بگو ببينم: مايلي يكي از بستگان نزديكت با مردي از بافنده هاي مدينه ازدواج كند؟

گفت: نه.

فرمود: چرا چيزي كه خدا حلال كرده حرام مي داني.

گفت: حرام نمي دانم، اما بافنده با من همطراز و كفو نيست.

فرمود: اگر مرد مؤمن و شايسته اي باشد و خدا به او حوريه بدهد، آيا تو از كسي كه خدا او را دوست دارد بيزاري و از ازدواج با كسي كه همطراز و كفو با حوريه هست از روي سركشي و تكبر خودداري مي كني؟

راوي گويد: عبدالله خنده اي كرد و گفت: سينه هاي شما كانون علم و دانش است كه ميوه ي آن نصيب شما و برگش براي مردم است.

453 / 22 - عن زيد بن جعفر، عن محمد بن الحسين بن هارون، عن محمد بن علي الحسني، عن محمد بن مروان، عن عامر بن كثير، عن أبي الجارود، عن أبي جعفر عليه السلام قال: قلت له بمكة أو بمني: يابن رسول الله ما أكثر الحاج؟

قال: ما أقل الحاج، ما يغفر الا لك و لأصحابك و لا يتقبل الا منك و من أصحابك. [34] .

ابي الجارود گويد: در مكه - يا در مني - كه در حضور امام باقر عليه السلام بودم به حضرتش عرض كردم: اي فرزند رسول خدا! حاجيان چقدر زياد هستند!

فرمود: حاجيان چقدر كم هستند! خداوند جز تو و ياران تو را نمي آمرزد، و جز از تو و يارانت نمي پذيرد.



[ صفحه 535]




پاورقي

[1] البقرة: 30.

[2] بحارالأنوار: ج 11 ص 109 ح 23، عن علل الشرائع.

[3] البقرة: 30.

[4] بحارالأنوار: ج 11 ص 289، عن مناقب ابن شهر آشوب: ج 2 ص 289 و 290.

[5] النساء: 176.

[6] النساء: 176.

[7] الأحقاف: 9.

[8] بحارالأنوار: ج 2 ص 243 ح 45، عن المحاسن.

[9] الأحزاب: 50.

[10] بحارالأنوار: ج 22 ص 206 ح 25، عن الكافي.

[11] بحارالأنوار: ج 17 ص 9 ح 14، عن بصائر الدرجات: ص 111.

[12] آل عمران: 35.

[13] آل عمران: 36.

[14] بحارالأنوار: ج 14 ص 201 ح 12، عن علل الشرايع.

[15] النساء: 32.

[16] بحارالأنوار: ج 5 ص 147 ح 7، عن تفسير العياشي: ج 1 ص 240 ح 119.

[17] بحارالأنوار: ج 13 ص 10 ح 11، عن علل الشرايع.

[18] بحارالأنوار: ج 10 ص 158 ح 11، عن مناقب ابن شهر آشوب: ج 2 ص 289 - 290.

[19] بحارالأنوار: ج 5 ص 203 ح 29، عن التوحيد: ص 247.

[20] آل عمران: 97.

[21] بحارالأنوار: ج 65 ص 332 ح 10، عن الكافي: ج 2 ص 18.

[22] بحارالأنوار: ج 60 ص 354 ح 38، عن الكافي: ج 7 ص 345.

[23] الممتحنة: 10.

[24] بحارالأنوار: ج 2 ص 279 ح 38.

[25] بحارالأنوار: ج 2 ص 282 ح 57، عن التهذيب.

[26] بحارالأنوار: ج 46 ص 261 ح 6 عن المناقب لابن شهر آشوب.

[27] بحارالأنوار: ج 46 ص 294 ح 22، عن الكافي.

[28] طه: 55.

[29] بحارالأنوار: ج 46 ص 304 و 305 ح 54، عن الكافي: ج 3 ص 161.

[30] بحارالأنوار: ج 46 ص 339 ح 28، عن المناقب لابن شهر آشوب، ج 3 ص 338.

[31] يقال: احتبي احتباء بالثوب: اشتمل به، جمع بين ظهره و ساقيه بعمامة و نحوها.

[32] بحارالأنوار: ج 46 ص 353 ح 6، عن الكافي: ج 4 ص 239.

[33] بحارالأنوار: ج 46 ص 356 ح 10، عن كشف الغمة: ج 2 ص 362.

[34] بحارالأنوار: ج 27 ص 196، عن بشارة المصطفي: ص 88.