بازگشت

پرسشهايي پيرامون بهداشت، طب و سلامتي


469 / 1 - عن بعض أصحابه، عن أحدهما عليهماالسلام قال: ان الله تبارك و تعالي خلق آدم عليه السلام من الطين فحرم الطين علي ولده.

قال: فقلت: ما تقول في طين قبر الحسين عليه السلام؟

فقال: يحرم علي الناس أكل لحومهم، و يحل لهم أكل لحومنا، و لكن الشي ء (اليسير فيه) مثل الحمصة. [1] .

يكي از اصحاب امام صادق عليه السلام يا امام باقر عليه السلام نقل مي كند كه حضرتش فرمود:

خداي متعال آدم عليه السلام را از تربت آفريد، پس خوردن تربت را بر فرزندان او حرام نمود.

راوي مي گويد: عرض كردم: نظر شما در مورد خوردن تربت قبر امام حسين عليه السلام چيست؟

حضرت فرمود: (آيا) بر مردم خوردن گوشت هاي خودشان حرام است، ولي خوردن گوشت ما بر ايشان حلال است؟ و ليكن مقدار كمي مانند نخود اشكالي ندارد.

470 / 2 - عن أبي حمزة الثمالي، عن أبي جعفر عليه السلام: ان رجلا شكي اليه الزحير.

فقال له: خذ من الطين الأرمني و أقله بنار لينة، و استف عنه، فانه يسكن عنك. [2] .

ابوحمزه ثمالي گويد: مردي از مرض زحير (بيماري اسهال خوني) به امام



[ صفحه 552]



باقر عليه السلام شكايت كرد.

حضرت به او فرمود: مقداري از گل ارمني را بردار و با آتش ملايمي داغ كن و از آن استفاده كن، كه مداوا مي شوي.

471 / 3 - عن عبدالرحمان بن سيابة، عمن حدثه، عن أبي جعفر عليه السلام قال: سألته عن غاية الحمل بالولد في بطن امه كم هو؟ فان الناس يقولون: ربما يبقي (بقي) في بطنها سنين.

فقال: كذبوا، أقصي حد الحمل تسعة أشهر، لا يزيد لحظة، و لو زاد ساعة، لقتل امه أن يخرج. [3] .

عبدالرحمان بن سيابه از كسي نقل مي كند كه گويد: از امام باقر عليه السلام در مورد حداكثر زماني كه بچه در شكم مادر مي ماند سؤال كردم كه چه مدت زمان است، زيرا كه مردم (اهل سنت) مي گويند: بسا اوقات بچه تا دو سال نيز در شكم مادر مي ماند؟!

حضرت فرمود: دروغ گفته اند، حداكثر مدت حمل نه ماه است، و لحظه اي بيشتر نمي شود، و اگر ساعتي بيشتر شود موقع بيرون آمدن موجب مرگ مادرش خواهد شد.

472 / 4 - عن محمد بن مسلم، قال: سألت أباجعفر عليه السلام: هل يعالج بالكي؟ قال: نعم، ان الله تعالي جعل في الدواء بركة و شفاء و خيرا كثيرا. و ما علي الرجل أن يتداوي و ان لا بأس به [4] .

محمد بن مسلم گويد: از امام باقر عليه السلام پرسيدم: آيا مي توان بيماري را با كي [5] معالجه كرد؟

حضرت فرمود: آري؛ خداي متعال در دواء بركت و شفا و خير زيادي قرار داده است، و انسان نمي تواند بيماري را معالجه نكند، مي تواند با كي معالجه كند گرچه اضطرار نداشته باشد.

473 / 5 - عن محمد بن مسلم، عن أبي جعفر عليه السلام في المرأة أو الرجل يذهب بصره، فتأتيه



[ صفحه 553]



الأطباء فيقولون: تداويك شهرا أو أربعين ليلة مستلقيا كذلك يصلي فرجعت اليه له.

فقال: (من اضطر غير باغ و لا عاد) [6] [7] .

محمد بن مسلم گويد: از امام باقر عليه السلام پرسيدم: مرد يا زني است كه چشمش درد مي كند، سراغ پزشك مي رود، مي گويند: بايد مدت يك ماه يا چهل روز به صورت درازكش معالجه كنيم، و او همچنين نماز مي خواند (آيا صحيح است؟) حضرت در پاسخ من، اين آيه را تلاوت كرد و فرمود: «ولي كسي كه مجبور شود، در صورتي كه ستمگر و متجاوز نباشد (گناهي بر او نيست)».

474 / 6 - عن محمد بن مسلم، عن أبي جعفر عليه السلام قال: سألته عن الرجل يعالج الدواء للناس فيأخذ عليه جعلا؟

قال: لا بأس. [8] .

محمد بن مسلم گويد: از امام باقر عليه السلام پرسيدم: مردي است مردم را با دواء معالجه مي كند و بر اين كار اجرت مي گيرد (آيا جايز است؟)

حضرت فرمود: اشكالي ندارد.

475 / 7 - عن محمد بن عذافر، عن أبيه، قال: قلت لأبي جعفر عليه السلام: لم حرم الله الميتة و الدم و لحم الخنزير و الخمر؟

فقال: ان الله لم يحرم ذلك علي عباده و أحل لهم ما سوي ذلك من رغبة فيما أحل لهم و لا زهد فيما حرم عليهم، و لكنه عزوجل خلق الخلق و علم ما تقوم به أبدانهم و ما يصلحها فأحله لهم، و أباحه، و علم ما يضرهم فنهاهم عنه، ثم أحله للمضطر في الوقت الذي لا يقوم بدنه الا به، فأحله له بقدر البلغة لا غير ذلك، الخبر. [9] .

عذافر گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم: چرا خداوند مردار، خون، گوشت خوك و شراب را حرام كرده است؟



[ صفحه 554]



فرمود: همانا خداي متعال چيزهايي را بر بندگانش حرام كرده و چيزهايي را حلال نموده و اين امر بدين جهت نيست كه رغبتي به چيزهاي حلال داشته و اعتنايي به چيزهاي حرام نداشته است، وليكن خداي متعال مخلوقات را آفريد و به قوام بدن آنها آگاه است لذا آنچه صلاح آنهاست آن را براي آنها حلال فرمود و مباح كرد، و از آنچه به آنها ضرر دارد نيز آگاه است لذا از آنها نهي فرمود، ولي اگر كسي ناچار شود در موقعي كه توانايي بدنش به آن نياز دارد به مقداري كه خودش را از هلاكت نجات دهد حلال كرده است.

476 / 8 - عن ذريح قال: شكي رجل الي أبي الباقر عليه السلام بياضا في عينه.

فقال: خذ توتيا هندي جزء و اقليمياء الذهب جزء و اثمد جيدا جزء و ليجعل معهما جزء من الهليلج الأصفر، و جزء من أندراني، و اسحق كل واحد منها علي حدة بماء السماء ثم اجمعه بعد السحق فاكتحل به، فانه يقطع البياض، و يصفي لحم العين و ينقيه من كل علة باذن الله عزوجل. [10] .

ذريح گويد: شخصي از سفيدي كه در چشمش داشت به امام باقر عليه السلام شكوه نمود.

حضرت فرمود: مقداري توتيا و اقليمياي طلا [11] و اثمد [12] خوب تهيه كن، و به آنها مقداري هليله ي زرد و هليله ي اندراني اضافه كن، و هر كدام را جداگانه با آب باران بكوب، بعد همه را مخلوط كرده پس از آن كه خوب كوبيدي و نرم شد آن را به صورت سرمه به چشمت بكش، زيرا اين دوا - به اذن خداي متعال - سفيدي چشم را از بين مي برد، و گوشت چشم را صفا داده و از هر دردي پاك مي كند.

477 / 9 - عن موسي بن جعفر عليه السلام عن الصادق عليه السلام عن الباقر عليه السلام قال:

شكي اليه رجل من أوليائه وجع الطحال و قد عالجه بكل علاج و أنه يزداد كل يوم شرا حتي أشرف علي الهلكة.

فقال: اشتر بقطعة فضة كراثا و أقله قليا جيدا بسمن عربي و أطعم من به هذا الوجع ثلاثة



[ صفحه 555]



أيام، فانه اذا فعل ذلك بري ء ان شاء الله تعالي. [13] .

امام موسي كاظم عليه السلام از پدر بزرگوارش امام صادق عليه السلام و آن حضرت، از امام باقر عليه السلام نقل مي كند كه:

شخصي از دوستان حضرتش از درد طحال به امام باقر عليه السلام شكوه نمود و اين در حالي بود كه به هر درماني براي معالجه اقدام نموده بود و نتيجه اي جز افزايش درد و بدتر شدن آن نگرفته تا اين كه مشرف به مرگ بود.

حضرت فرمود: به وزن يك درهم تره بگير، و آن را خوب با روغن عربي سرخ و بريان كن، و آن را به كسي كه مبتلاء به اين درد است سه روز بخوران، كه اگر چنين كني - ان شاء الله - خوب مي شود.

478 / 10 - عن محمد بن عمرو بن ابراهيم، قال: سألت أباجعفر عليه السلام و شكوت اليه ضعف معدتي.

فقال: اشرب الحزاءة بالماء البارد، ففعلت فوجدت منه ما أحب. [14] .

محمد بن عمرو بن ابراهيم گويد: به امام باقر عليه السلام از ضعف معده ام شكايت نموده و از آن حضرت دستوري خواستم.

حضرت فرمود: حزاء [15] را با آب خنك بخور، من چنين كردم و آن را بهترين دوا يافته و معالجه شدم.

479 / 11 - عن محمد بن أبي نصر (أبي بصير) عن أبيه قال: شكي عمرو الأفرق الي الباقر عليه السلام تقطير البول.

فقال: خذ الحرمل و اغسله بالماء البارد ست مرات و بالماء الحار مرة واحدة، ثم يجفف في الظل، ثم يلت بدهن حل [16] خالص ثم يستنف علي الريق سفا، فانه يقطع التقطير باذن الله. [17] .



[ صفحه 556]



محمد بن ابي نصر از پدرش نقل مي كند و گويد: عمرو افرق از بيماري تقطير ادرار به امام باقر عليه السلام شكايت نمود.

حضرت فرمود: مقداري اسپند را شش مرتبه با آب خنك و يك مرتبه با آب گرم بشوي، آنگاه در سايه خشك كن، سپس با روغن كنجد خالص مخلوط كن و به صورت ناشتا از آن بخور، كه قطرات ادرار را به اذن خدا قطع مي كند (و شفا مي يابي).

480 / 12 - عن زرارة بن أعين، قال: سمعت أباجعفر عليه السلام و قد سئل عن قول رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم في الحبة السوداء «شفا من كل داء الا السام».

فقال أبوجعفر عليه السلام: نعم، قال ذلك رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و استثني فيه، فقال: «الا السام»، و لكن ألا أدلك علي ما هو أبلغ منها و لم يستثن النبي صلي الله عليه و آله و سلم فيه؟

قلت: بلي يابن رسول الله!

قال: الدعاء يرد القضاء و قد ابرم ابراما، و الصدقة تطفي ء الغضب، و ضم أصابعه.

بيان: كأن ضم الأضابع تأكيد فعلي للابرام. [18] .

الدعائم (مثله).

زرارة بن اعين گويد: از امام باقر عليه السلام سؤال شد از فرمايش رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم كه حضرتش فرموده: «در سياه دانه شفاء از همه ي بيماريها است جز مرگ» كه آيا اين سخن صحيح است؟

امام باقر عليه السلام فرمود: آري؛ اين فرمايش رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است كه آن حضرت در گفتارش مرگ را استثناء فرموده است؟

وليكن آيا مي خواهي به گفتاري بالاتر از اين تو را راهنمايي كنم كه حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم در آن چيزي را استثناء نفرموده است؟

عرض كردم: آري؛ اي فرزند رسول خدا!

فرمود: آن دعا است، دعا قضاي حتمي امضاء شده و محكم را برمي گرداند، و صدقه غضب (الهي) را خاموش مي كند، حضرت اين گفتار را مي فرمود و انگشتان



[ صفحه 557]



مباركش را بهم مي چسبانيد.

علامه مجلسي رحمه الله در بيان اين حديث مي فرمايد: اين كه حضرت انگشتان مباركش را بهم مي چسبانيد شايد نشانگر تأكيد فعلي حتمي بودن قضاء است.

481 / 13 - ابن عيسي، عن البزنطي، قال: سالت الرضا عليه السلام أن يدعو الله لامرأة من أهلنا بها حمل.

فقال: قال أبوجعفر عليه السلام: الدعاء ما لم يمض أربعة أشهر.

فقلت له: انما لها أقل من هذا.

فدعا لها، الخبر. [19] .

بزنطي گويد: از امام رضا عليه السلام درخواست نمودم كه به زني از خانواده ي ما كه حامله بود، دعا كند.

حضرت فرمود: امام باقر عليه السلام فرمود: دعا موقعي تأثير دارد كه چهار ماه از دوران حاملگي نگذشته باشد.

عرض كردم: او كمتر از اين مدت است كه حامله است.

حضرت براي او دعا فرمود...

482 / 14 - عن محمد بن الحسين، عن محمد بن اسماعيل أو غيره، قال: قلت لأبي جعفر عليه السلام: جعلت فداك؛ يدعو للحبلي أن يجعل الله ما في بطنها ذكرا سويا.

فقال: يدعو ما بينه و بين أربعة أشهر، فانه أربعين ليلة نطفة، و أربعين ليلة علقة، و أربعين ليلة مضغة، فذلك تمام أربعة أشهر.

ثم يبعث الله ملكين خلاقين فيقولان: يا رب! ما تخلق؟ ذكرا أو انثي؟ شقيا أو سعيدا؟ فيقولان: يا رب! و ما رزقه؟ و ما أجله؟ و ما مدته؟

فيقال ذلك، و ميثاقه بين عينيه ينظر اليه و لا يزال منتصبا في بطن امه حتي اذا دنا خروجه بعث الله عزوجل اليه ملكا فزجره زجرة فيخرج و ينسي الميثاق. [20] .

محمد بن اسماعيل - يا غير او - گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم: فدايت گردم؛ مردي دعا مي كند براي زن حامله كه جنينش پسر سالمي باشد (چه موقع



[ صفحه 558]



دعا كند؟)

حضرت فرمود: ما بين چهار ماه دعا كند، زيرا جنين چهل شب به صورت نطفه است، و چهل شب به صورت علقه، و چهل شب به صورت مضغه كه كلا چهار ماه مي شود.

آنگاه خداي متعال دو فرشته اي را كه خلاق و آفريننده هستند مي فرستد، آنها مي گويند: پروردگارا! چه خلق كنيم؟ پسر يا دختر؟ شقي و بدبخت يا سعيد و سعادتمند؟

مي گويند: پروردگارا! روزي او چه قدر است؟ اجلش چقدر؟ و مدتش چه قدر است؟

پس دستور داده مي شود، و آنها اجرا مي كنند، آنگاه پيمان او را ميان دو چشمش مي گذارند، و تا در شكم مادرش است به آن نگاه مي كند، زماني كه نزديك است از شكم مادر بيرون آيد خداي متعال دو فرشته مي فرستد و او را زجر مي دهند و خارج مي شود و پيمان را فراموش مي نمايد. [21] .

483 / 15 - محمد بن يحيي، عن محمد بن عيسي، عن ابن محبوب، عن عبدالله بن سنان، عن عبدالله بن سليمان، قال: سألت أباجعفر عليه السلام عن الجبن.

فقال: لقد سألتني عن طعام يعجبني.

ثم أعطي الغلام درهما، فقال: يا غلام! ابتع لنا جبنا.

و دعا بالغداء فتغدينا معه و أتي بالجبن فأكل و أكلنا. [22] .

عبدالله بن سليمان گويد: از امام باقر عليه السلام راجع به پنير پرسيدم. فرمود: از خوراكي پرسيدي كه من دوست دارم.

يك درهم به غلام داده فرمود: برو پنير بخر.

آنگاه حضرت مرا براي صرف صبحانه خواستند و پنير آوردند و حضرت از آن ميل فرموده و ما نيز خورديم.



[ صفحه 559]



484 / 16 - علي بن محمد بن عبدالله، عن ابراهيم بن اسحاق، عن محمد بن سليمان الديلمي، عن أبيه، عن أبي عبدالله، قال: دخل عبدالله بن قيس الماصر علي أبي جعفر عليه السلام فقال: أخبرني عن الميت لم يغسل غسل الجنابة؟ فقال له أبوجعفر عليه السلام: لاخبرك.

فخرج من عنده فلقي بعض الشيعة، فقال له: العجب لكم يا معشر الشيعة! توليتم هذا الرجل و أطعتموه فلو دعاك الي عبادته لأجبتموه، و قد سألته عن مسألة فما كان عنده فيها شي ء.

فلما كان من قابل دخل عليه أيضا فسأله عنها.

فقال: لا اخبرك بها.

فقال عبدالله بن قيس لرجل من أصحابه: انطلق الي الشيعة فاصحبهم و أظهر عندهم موالاتكم اياهم و لعنتي و التبري مني، فاذا كان وقت الحج فائتني حتي أدفع اليك ما تحتج به، و اسألهم أن يدخلوك علي محمد بن علي، فاذا صرت اليه فاسأله عن الميت لم يغسل غسل الجنابة؟

فانطلق الرجل الي الشيعة فكان معهم الي وقت الموسم، فنظر الي دين القوم فقبله بقبوله، و كتم ابن قيس أمره مخافة أن يحرم الحج، فلما كان وقت الحج أتاه فأعطاه حجة و خرج، فلما صار بالمدينة قال له أصحابه: تخلف في المنزل حتي نذكرك له و نسأله ليأذن لك.

فلما صاروا الي أبي جعفر عليه السلام قال لهما: أين صاحبكم؟ ما أنصفتموه.

قالوا: لم نعلم ما يوافق من ذلك.

فأمر بعض من يأتيه به. فلما دخل علي أبي جعفر عليه السلام قال له: مرحبا! كيف رأيت ما أنت فيه اليوم مما كنت فيه قبل؟

فقال: يابن رسول الله! لم أكن في شي ء.

فقال: صدقت أما ان عبادتك يومئذ كانت أخف عليك من عبادتك اليوم لأن الحق ثقيل و الشيطان موكل بشيعتنا، لأن سائر الناس قد كفوه أنفسهم، اني ساخبرك بما قال لك ابن قيس الماصر قبل أن تسألني عنه و اصير الأمر في تعريفه اياه اليك ان شئت أخبرته و ان شئت لم تخبره.

ان الله عزوجل خلق خلاقين، فاذا أراد أن يخلق خلقا أمرهم فأخذوا من التربة التي قال في



[ صفحه 560]



كتابه: (منها خلقناكم و فيها نعيدكم و منها نخرجكم تارة أخري) [23] فعجن النطفة بتلك التربة التي يخلق منها بعد أن أسكنها الرحم أربعين ليلة.

فاذا تمت له أربعة أشهر، قالوا: يا رب! تخلق ماذا؟

فيأمرهم بما يريد من ذكر أو انثي؛ أبيض أو أسود.

فاذا خرجت الروح من البدن خرجت هذه النطفة بعينها منه كائنا ما كان صغيرا أو كبيرا، ذكرا أو انثي، فلذلك يغسل الميت غسل الجنابة.

فقال الرجل: يابن رسول الله! لا بالله لا اخبر ابن قيس الماصر بهذا أبدا.

فقال: ذاك اليك. [24] .

أبو عبدالله گويد: عبدالله بن قيس ماصر خدمت امام باقر عليه السلام رسيده عرض كرد: چرا ميت را غسل جنابت مي دهند.

فرمود: جواب تو را نمي گويم.

از خدمت امام باقر عليه السلام رفت در بين راه با يكي از شيعيان ملاقات كرد و گفت: شگفت از شما شيعيان! اين شخص را دوست مي داريد و از او اطاعت مي كنيد، اگر شما را به پرستش خود دعوت كند مي پذيرد، من يك مسأله از او پرسيدم، پاسخي نداشت بدهد.

سال بعد خدمت امام عليه السلام رسيد و همان مسأله را سؤال كرد.

حضرت فرمود: تو را از آن آگاه نمي نمايم.

عبدالله بن قيس ماصر به يكي از ياران خود گفت: تو با شيعيان رفت و آمد كن و به ايشان اظهار علاقه بنما و از من بيزاري جوي و مرا لعنت كن، وقتي ايام حج فرارسيد نزد من بيا وسايل سفر حج تو را فراهم كنم و تو با شيعيان سفر كن و از آنان بخواه تو را نزد محمد بن علي ببرند، وقتي آنجا رفتي بپرس: چرا ميت را غسل جنابت مي دهند؟

آن مرد با شيعيان رفت و آمد پيدا كرد، تا ايام حج فرارسيد، در اين برخوردها واقعا به مذهب آنها علاقمند شد، و اين مذهب را از روي حقيقت پذيرفت، ولي



[ صفحه 561]



جريان را به عبدالله بن قيس نگفت كه مبادا از دادن مخارج حج خودداري كند، وقتي ايام حج فرارسيد نزد عبدالله رفت، پول يك سفر حج به او داد و به راه افتاد، وقتي به مدينه رسيد دوستانش گفتند: تو در منزل باش تا با امام عليه السلام در مورد تو صحبت كنيم و اجازه بگيريم.

وقتي خدمت امام باقر عليه السلام رسيدند فرمود: دوستتان كجاست؟ با او به انصاف رفتار نكرديد.

عرض كردند: نمي دانستيم آوردن او صحيح است يا نه.

امام عليه السلام يك نفر از پي او فرستاد. وقتي وارد شد امام عليه السلام فرمود آفرين بر تو! عقيده اي كه حالا داري بهتر است يا آن اعتقادي كه سابق داشتي؟

عرض كرد: سابق وضعي نداشتم.

فرمود: راست گفتي ولي عبادت سابق براي تو از حال سبك تر بود، زيرا حق سنگين است و شيطان موكل بر شيعيان ماست؛ ولي ساير مردم نفس خودشان براي گمراهي آنها كافي است، اكنون قبل از اين كه سؤال كني، آنچه را كه عبدالله بن قيس از تو خواسته بود به تو مي گويم، اختيار را به تو مي دهم، خواستي به عبدالله بگو نخواستي نگو.

خداوند فرشتگاني را مأمور خلقت نموده، وقتي بخواهد يك نفر را به وجود آورد به آنها دستور مي دهد از همان خاكي كه در اين آيه فرموده: «ما شما را از آن (زمين) آفريديم، و در آن بازمي گردانيم، و بار ديگر شما را از آن بيرون مي آوريم» بردارند و نطفه را با آن خاكي كه از آن مي آفريند مخلوط كنند، بعد از آني كه چهل روز در رحم جا مي گيرد.

وقتي چهار ماه تمام شد عرض مي كنند: خدايا! چه اراده كرده اي بيافريني؟

هر نوع كه اراده كرده باشد - از نر يا ماده، سفيد يا سياه - به آنها دستور مي دهد، وقتي روح از بدن خارج شود اين نطفه نيز عينا خارج مي شود. هر چه باشد، كوچك يا بزرگ، نر يا ماده، به همين جهت مرده را غسل جنابت مي دهند. آن مرد گفت: نه به خدا! هرگز اين جريان را به پسر قيس ماصر نمي گويم.

حضرت فرمود: ميل خودت است.

485 / 17 - عن محمد بن يحيي، عن أحمد بن محمد، و علي بن ابراهيم عن أبيه جميعا عن الحسن بن محبوب، عن محمد بن النعمان، عن سلام بن المستنير، قال: سألت أباجعفر عليه السلام



[ صفحه 562]



عن قول الله عزوجل (مخلقة و غيرمخلقة) [25] .

فقال: «المخلقة» هم الذر الذين خلقهم الله في صلب آدم عليه السلام أخذ عليهم الميثاق، ثم أجراهم في أصلاب الرجال و أرحام النساء، و هم الذين يخرجون الي الدنيا حتي يسألوا عن الميثاق.

و أما قوله: «و غير مخلقة» فهم كل نسمة لم يخلقهم الله في صلب آدم عليه السلام حين خلق الذر و أخذ عليهم الميثاق، و هم النطف من العزل و السقط قبل أن ينفخ فيه الروح و الحياة و البقاء.

بيان: علي تأويله عليه السلام يحتمل أن يكون الخلق بمعني التقدير، أي ما قدر في الذر أن ينفخ فيه الروح و ما لم يقدر. [26] .

سلام مستنير گويد: از امام باقر عليه السلام در مورد آيه ي شريفه كه مي فرمايد: «بعضي داراي شكل و خلقت است و بعضي بدون شكل» پرسيدم.

فرمود: منظور از «آناني كه داراي شكلند» همان ذراتي هستند، كه خداوند آنها را در صلب حضرت آدم عليه السلام آفريده و از آنها پيمان گرفته است. سپس آنان را در صلبهاي مردان و رحمهاي زنان جاري ساخته، و آنان كساني هستند كه به سوي دنيا آورده مي شوند تا از عهد و پيمان پرسيده شوند.

و اين كه مي فرمايد: «بعضي بدون شكل اند» آنان هر موجودي است كه خداوند آنان را در صلب حضرت آدم عليه السلام در موقع خلق ذر و گرفتن پيمان، نيافريده است آنان نطفه هايي كه عزل مي شوند و جنين هايي هستند كه پيش از دميدن روح و حيات و بقاء، سقط مي شوند.

علامه ي مجلسي رحمه الله مي گويد: بنابر تأويل امام عليه السلام احتمال دارد كه «خلق» به معناي تقدير باشد، يعني در عالم ذر مقدر شده اين كه روح در آن دميده شود و آنچه مقدر نشده است.

486 / 18 - عن محمد بن يحيي، عن أحمد بن محمد، عن الحسين بن سعيد، عن حماد بن عيسي، عن حريز، عمن ذكره، عن أحدهما عليهماالسلام في قول الله عزوجل: (يعلم ما تحمل كل أنثي و ما تغيض الأرحام و ما تزداد) [27] .



[ صفحه 563]



قال: «الغيض» كل حمل دون تسعة أشهر، و ما يزداد كل شي ء يزداد علي تسعة أشهر، فكلما رأت المرأه الدم الخالص في حملها فانها تزداد بعدد الأيام التي رأت في حملها من الدم. [28] .

حريز از كسي روايت مي كند كه گويد: از امام باقر عليه السلام - يا امام صادق عليه السلام - در مورد تفسير آيه ي شريفه كه مي فرمايد: «خداوند از جنين هايي كه هر ماده اي حمل مي كند آگاه است؛ و نيز از آنچه رحمها كم مي كنند (و پيش از موعد مقرر مي زايند) و هر آنچه افزون مي كنند (و بعد از موقع مي زايند)» پرسيدم؟

فرمود: «غيض» يعني هر حملي كه در كمتر از نه ماه زاييده مي شود، و آنچه افزون مي شود هر چيزي است كه بر نه ماه افزوده مي شود، پس هر خون خالصي كه زن در دوران حاملگي خودش مي بيند به تعداد روزهايي كه خون ديده در حملش افزون مي گردد.

487 / 19 - عن محمد بن يحيي، عن أحمد بن محمد، عن الحسين بن سعيد، عن محمد بن الفضيل، عن أبي حمزة، قال: سألت أباجعفر عليه السلام عن الخلق.

فقال: ان الله تعالي لما خلق الخلق من طين أفاض بها كافاضة القداح، فأخرج المسلم فجعله سعيدا و جعل الكافر شقيا.

فاذا وقعت النطفة تلقتها الملائكة فصوروها، ثم قالوا: يا رب! أذكر أو انثي؟

فيقول الرب جل جلاله أي ذلك شاء.

فيقولان: تبارك الله أحسن الخالقين!

ثم يوضع في بطنها فتردد تسعة أيام و في كل عرق و مفصل منها.

و للرحم ثلاثة أقفال، قفل من أعلاها مما يلي أعلي السرة من جانب الأيمن، و القفل الآخر في وسطها أسفل من الرحم، فيوضع بعد تسعة أيام في القفل الأعلي فيمكث فيه ثلاثة أشهر، فعند ذلك يصيب المرأة خبث النفس و التهوع.

ثم ينزل الي القفل الأوسط فيمكث فيه ثلاثة أشهر، و سرة الصبي فيها مجمع العروق و عروق المرأة كلها منها يدخل طعامه و شرابه من تلك العروق.

ثم ينزل الي القفل الأسفل فيمكث فيه ثلاثة أشهر، فذلك تسعة أشهر ثم تطلق المرأة،



[ صفحه 564]



فكلما طلقت انقطع عرق من سرة الصبي فأصابها ذلك الوجع، و يده علي سرته حتي يقع علي الأرض و يده مبسوطة، فيكون رزقه حينئذ من فيه. [29] .

ابوحمزه گويد: از امام باقر عليه السلام در مورد چگونگي آفرينش پرسيدم.

حضرت فرمود: خداوند متعال هنگامي كه مخلوقات را از گلي آفريد آن را همانند سازننده ي تير ساخت [30] پس مسلمانان را خلق فرمود و آن را سعيد قرار داد و كافر را شقي و بدبخت قرار داد.

هنگامي كه نطفه (در رحم) قرار مي گيرد فرشتگان آن را مي گيرند و صورت مي دهند، سپس مي پرسند: پروردگارا! آيا پسر قرار دهيم يا دختر؟

خداوند متعال هر كدام كه مي خواهد، فرمايد.

آنان مي گويند: «تبارك الله أحسن الخالقين».

آنگاه در رحم مادرش قرار مي دهند و نه روز در آن بوده و در هر رگ و بندي از آن تردد مي نمايند، و بر رحم سه قفل است: يكي در قسمت بالاي آن در جايي كه نزديك بالاي ناف از طرف راست است، و ديگري در وسط آن در بخش پاييني رحم، پس از نه روز جنين در قفل بالايي قرار داده مي شود و سه ماه در آنجا مي ماند و در اين موقع است كه ويار بر زن حامله عارض مي شود و تهوع دامنگيرش مي گردد.

سپس به قفل وسطي آورده مي شود و سه ماه نيز در آنجا مي ماند، و ناف كودك و عروق او با عروق زن بسته مي گردد كه همه ي مواد غذايي از خوردني و آشاميدني از اين رگها وارد بدن كودك مي شود.

سپس به قفل پاييني آورده مي شود و سه ماه نيز در آنجا مي ماند كه مجموعش نه ماه مي شود، در اين هنگام درد زايمان آغاز مي شود، هر دردي كه زن مي دهد رگي از ناف بچه بريده مي شود و موقع زايمان دست بچه بر نافش است تا اين كه بر زمين افتد و دستش باز مي شود كه در اين صورت روزي او از طريق دهانش مي باشد.



[ صفحه 567]




پاورقي

[1] بحارالأنوار: ج 60 ص 154 ح 12، عن كامل الزيارة: 286.

[2] بحارالأنوار: ج 60 ص 155 ح 2، و ج 62 ص 174 ح 6، عن طب الأئمة: ص 65.

[3] بحارالأنوار: ج 60 ص 334 ح 5، عن الكافي: ج 6 ص 52.

[4] بحارالأنوار: ج 62 ص 64 ح 7، عن طب الأئمة: 53.

[5] كي: نوعي معالجه با داغ كردن پوست با آهن گرم و غيره.

[6] البقرة: 173.

[7] بحارالأنوار: ج 62 ص 66 ح 11، عن تفسير العياشي: ج 1 ص 74 ح 153.

[8] بحارالأنوار: ج 62 ص 72 ح 26، عن التهذيب.

[9] بحارالأنوار: ج 62 ص 82 ح 1، عن العلل: ج 2 ص 169.

[10] بحارالأنوار: ج 62 ص 147 ج 17، عن طب الأئمة: ص 87.

[11] اقليميا: آنچه كه از گداختن طلا و نقره شبيه درد در ته ظرف مي ماند، يا مانند كف بالا مي آيد، به معناي ريزه ي سيم و زر نيز گفته شده است.

[12] اثمد: سنگ سرمه، توتياي معدني.

[13] بحارالأنوار: ج 62 ص 171 ح 9، عن طب الأئمة: ص 30.

[14] بحارالأنوار: ج 62 ص 177 ح 15، عن روضة الكافي: 191.

[15] حزاء: گياهي بياباني شبيه كرفس است.

[16] كذا و يأتي تفسيره بدهن السمسم و لعل الصواب: (الجل) بالجيم و هو الورد و دهنه معروف (هامش البحار).

[17] بحارالأنوار: ج 62 ص 188 ح 1، عن الطب: 68.

[18] بحارالأنوار: ج 62 ص 228 ح 6، عن طب الأئمة: ص 51.

[19] بحارالأنوار: ج 11 ص 245 ح 42، عن تفسير العياشي.

[20] بحارالأنوار: ج 60 ص 346 ح 32، عن الكافي: ج 6 ص 16.

[21] بديهي است كه فهم چنين احاديثي نياز به شرح و بسط مفصل دارد كه لزوما بايد به كتب مربوطه مراجعه شود.

[22] بحارالأنوار ج 46 ص 304، عن الكافي: ج 1 ص 60.

[23] طه: 55.

[24] بحارالأنوار: ج 46 ص 304 و 305 ح 54، عن الكافي: ج 3 ص 161.

[25] الحج: 5.

[26] بحارالأنوار: ج 57 ص 343 ح 28.

[27] الرعد: 8.

[28] بحارالأنوار: ج 57 ص 343 ح 29، عن الكافي: ج 6 ص 12.

[29] بحارالأنوار: ج 57 ص 363 ح 57، عن الكافي.

[30] علامه ي مجلسي رحمه الله مي فرمايد: شايد كلمه ي «قداح» با تشديد دال است به معناي: سازنده ي تير، يعني خداوند مانند او به ساختن آدمي پرداخت.