بازگشت

مناقب حضرت باقر


و كل شي ء احصيناه في امام مبين

ابن خلكان مي نويسد: كان محمد بن علي عالما سيدا كبيرا و انما قيل له الباقر لانه يبقر العلم (اي توسع و شقه و اظهره) و فيه يقول الشاعر:



يا باقر العلم لاهل التقي

و خير من لبي علي الاجبل



از خصايص امام اين است كه تمام موجودات نشئه عالم كون بر امام عرضه شده و او را از كليه عوالم اولين و آخرين از مواليد (جماد - نبات - حيوان) آگاه ساخته اند و معني اولي به تصرف در عالم كون هم همين است اگر به عوالم موجودات احاطه و علم نداشته باشد تصرف بر آن محالست و اما محيط و متصرف باذن الله در كليه موجودات است و همانطور كه قرآن تصريح مي فرمايد و علم آدم الاسماء كلها به آدم تمام نشانيهاي وجود را آموخت و مظهر كمال آدميت كه امام است از نام و نشاني همه مخلوقات عوالم امكان آگاه است - و از آن جمله منطق حيوانات است كه اميرالمؤمنين علي عليه السلام بابن عباس مي فرمايد ان الله علمنا منطق الطير كما علم سليمان بن داود و ان الامام لا يخفي عليه كلام احد من الناس و الطير.

پروردگار عالميان به ما منطق پرندگان را آموخت همانطور كه به سليمان بن داود آموخت و براي امام پرده و حجابي از علوم و فنون الهي نيست منطق انسان و حيوان در نظر او يكسان است - مي شنود و مي فهمد و اگر سؤال پاسخ مي دهد.



نطق آب و نطق خاك و نطق گل

هست محسوس حواس اهل دل



فلسفي گر منكر حنانه است

از حواس انبيا بيگانه است



ما سميعيم و بصيريم و هشيم

با شما نامحرمان ما خامشيم



قرآن اين حقيقت را بيان فرموده در آخر سوره 31 آيه 34 مي فرمايد:

ان الله عنده علم الساعة و ينزل الغيث و يعلم ما في الارحام و ما تدري نفس ماذا تكسب غدا و ما تدري نفس باي ارض ان الله عليم خبير.

در اكثر تفاسير اتفاق دارند كه بر حسب احاديث و اخبار خداوند متعال اين علوم را كه به خود اختصاص داده به درباريان مخصوص خود يعني پيغمبر و اهل بيتش آموخته تا مردم آنها را از ديگران به اين علوم الهي تشخيص دهند و از علامه مجلسي و بسياري ديگر بيش از



[ صفحه 172]



پنجاه ورق درباره معجزات حضرت امام محمد باقر عليه السلام و هر يك از ائمه نقل كرده است و چون مردم آن عصر از آنها حجت و برهان مي خواستند و حجت و برهاني كه بتواند عقول عامه بشر را قانع سازد تصرف امام در عالم خلقت بود كه با حيوانات سخن گويند و سنگريزه ها و خزندگان و پرندگان اقرار به ولايت آنها كنند و تسليم شوند و از علوم اولين و آخرين بر مردم بيان نمايند و لذا در طول 250 سال دوران امامت دوازده نفر ائمه هدي اين مراتب علمي و تصرف آنها در عالم كون و سخن گفتن آنها با جماد و نبات و حيوان كه خرق عادت و اعجاز بوده مرتب بر مردم دنيا ثابت شد و از تواتر گذشت و امامت آنها كه مشحون بر هر علم و تصرفي بود ثابت گرديد.

حضرت موسي بن جعفر (ع) مي فرمايد الامام لا يخفي عليه كلام احد من الناس و لا طير و لا بهيمة و بهذا يعرف الامام و ان لم يكن فيه هذه الخصال ليس هو الامام امام آن است كه زبان هيچ بشري از ملل مختلفه و نژادهاي متنوعه و هيچ پرنده و چرنده و خزنده اي از دانش او مخفي نيست و به اين خصلت امام از مدعيان امامت تشخيص داده مي شود - اگر اين علوم الهي و اسرار غيبي و رموز خفيه عالم آفرينش را كسي بداند او امام است و گرنه دروغگو و كذاب است و براي ثبوت اين علوم براي ائمه كتب و اخبار و احاديث پر است معاصر و معالم آنها صفحات بسياري از اوراق تاريخ 250 سال بشر را پر كرده و نشان داده كه آنها يكي پس از ديگري داراي اعجاز و خرق عادات و علم به غيب و به اسرار آفرينش و راز وجود باذن الله بوده اند.

جابر بن يزيد جعفي مي گويد در سفر حج با امام محمد باقر (ع) رديف بر شتري بودم مرغي آمد و بر چوب محمل نشست من خواستم او را بگيرم فرمود يا جابر اذيتش مكن و او را بگذار به جوار ما پناه آورد و شكايت دارد عرض كردم چه مي گويد فرمود مي گويد سه سال است كه در اين كوه بچه مي گذارم و ماري آنرا مي خورد دعا فرما خداوند آنها را حفظ كند من هم دعا كردم رفت.

البته براي اثبات اين بيان لازم است قدري امروز قدم فراتر بگذاريم و اهل دل شويم كه همدلي از همزباني بهتر است.

بسيار شده كه مردم عصر در پي اثبات آن رفته و ديده اند آن طور كه امام فرموده شده است زيرا منطق آنها منطق خلاف و ريا و تظاهر و شبيه نيست منطق منطق الهي است كه از مكتب



[ صفحه 173]



ما ينطق عن الهوي ان هو الا وحي يوحي پرورش گرفته اند و با اين منطق دعوت به حق و حقيقت مي كنند و اين دعوت به وحدانيت غير از با منطق راست و درست انجام نمي گيرد.

محمد بن مسلم گويد در ميان مكه و مدينه در خدمت محمد بن علي الباقر مي رفتم كه اذا قبل ذئب و هو من رأس الجبل حتي دني منه گرگي از بالاي كوه ناله كنان به طرف ما سرازير شد امام قدري به صداي او گوش داده سپس فرمود اذهب فقد فعلت برگرد كه چنانچه خواهي مي شود عرض كردم چه گفت فرمود اين گرگ مي گفت جفت من در غاري از اين كوه مي زايد و قد عسر عليها ولادتها دعا كن خداوند سختي زائيدن را بر او آسان كند و از نسل من كسي را بر دوستان شما مسلط نكند من دعا كردم آن هم هروله كنان برگشت آري.



اصطلاحاتي است مرا بدال را

كه نباشد زان خبر غفال را



ابن صباغ مي نويسد: محمد بن علي بن الحسين الباقر و هو باقر العلم و جامعه و شاهره و رافعه و متفوق دره و راصعه صفي قلبه و زكي عمله و طهرت نفسه و شرفت اخلاقه و عمرت بطاعة الله تعالي و رسخ في مقام التقوي قدمه و ميثاقه [1] .

شيخ مفيد ابوعبدالله محمدبن محمد النعمان مي نويسد: كان الباقر محمد بن علي خليفة ابيه من بين اخوته و وصيه و القائم بالامامة من بعده و برز علي جماعة بالفضل في العلم و الزهد والسودد و كان اشهر هم ذكرا و اكملهم فضلا و اعظمهم نبلالم يظهر عن احد من ولد الحسن و الحسين عليهم السلام من علم الدين والسنن و علم القرآن و السير و الفنون الادب ما ظهر من ابي جعفر الباقر (ع) [2] .

حضرت امام محمد باقر (ع) جامع علم و منبع دانش و مشهور به فضيلت و بينش و بلند كننده ي صيت فضل و كمال است درجه علم و دانش او بالاتر از حيطه اطلاع ما و صفاي قلبش موجب تزكيه نفس و اعمال نيك و شرافت خلق بوده - عمرش را به طاعت پروردگار گذرانيد در مقام تقوي و پارسائي راسخ و ثابت قدم بوده عهد و پيمانش غير قابل ترديد و فضيلت و كمالش غير قابل انكار مي باشد.

او پس از پدرش علي بن الحسين (ع) بين برادرانش به مقام وصايت و امامت منصوب و منصوص بود - در علم و زهد مشهور بين عرب و عجم گرديد او داراي شهرت وافي و فضيلت



[ صفحه 174]



كافي و نبالت شأن و جلالت مقام بوده در علم و زهد آنچه از جدش امام حسن و امام حسين (ع) از سنن دين و احكام اسلام و قرآن فراگرفته بوده به مردم آموخت در ادبيات و تاريخ و سيره اصحاب مطلع بود.

روايت مي كنند كه معالم دين از او بر مردم عرضه مي شد او از بقاياي صحابه و وجوه تابعين نقل مي فرموده مالك بن اعين جهني در مدح او گفته است:



اذا طلب الناس القرآن

كان القريش عليه عيالا



و ان قام ابن بنت النبي

تلقت يداه فروعا طوالا



نجوم تهلك للمدلجين

جبال تورث علما و جالا [3] .



امام محمد باقر را ناثرهم گفتند براي آنكه «ينثر العلم نثرا» بذر علم را پراكنده كرد و دل مسلمين را آكنده از دانش نمود و اين مقام دليلي با هر بر قدرت علمي و كمال فضيلت و حقيقت او مي باشد.

در كتب انساب براي حضرت امام محمد باقر (ع) شرافتي خاص نوشته اند و آن اين است كه اين ميوه طيبه از پيوستگي دو شجره طوبي كه از وجود حسن و حسين سرچشمه گرفته بوجود آمد او اول هاشمي است از دو هاشمي و علوي زيرا پدرش امام زين العابدين علي بن الحسين است و مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبي سبط اكبر است.

ميمون قداح روايت مي كند از امام پنجم كه گفت روزي پيش جابر بن عبدالله انصاري آمدم در حاليكه چشمانش از فرط سالخوردگي نمي ديد سلام كردم جواب داد تو كيستي گفتم محمد بن علي بن الحسين گفت نزديك بيا پيش رفتم دست مرا گرفت بوسيد و قصد كرد پاي مرا ببوسد دور شدم گفت حضرت رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم بوسيله من به تو سلام رسانيد گفتم و علي رسول الله السلام و رحمةالله و بركاته و پرسيد جابر چگونه اي جابر گفت روزي در خدمت رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم نشسته بودم فرمود اي جابر شايد كه تو بماني تا آن وقت كه ملاقات كني با يكي از فرزندان من و آن محمد بن علي بن الحسين است و خداي تعالي وي را نور حكمت داده و او را از من سلام برسان.

قال رسول الله (ص) يوشك ان تبقي حتي تلقي ولد من الحسين يقال له محمد يبقر علم الدين بقرا فاذا التقيته فاقرأ مني السلام.



[ صفحه 175]





گفتي كه خسروان من است اين چه دولت است

يا رب منم كه مي گذرم بر زبان تو



اين داستان را از ابوبصير بصروي نيز روايت مي كند كه پيغمبر صلي الله عليه و آله وسلم به وسيله او سلام به امام محمد باقر (ع) رسانيد و خبر داد كه او شكافنده علم و دانش است همانطور كه تخم شكافته مي شود و از آن درخت و ميوه حاصل مي گردد در وجه تسميه باقر مي نويسد تبقره اي توسعه العلم [4] .

محمد بن قاسم شيبه روايت مي كند كه در هيچ مدرس و مسندي از محاضر علم و فضيلت علماء و دانشمندان را خاضع تر و خوددارتر از مكتب تربيت محمد بن علي (ع) نديدم.

جابر جعفي وقتي از امام پنجم روايت مي كند مي گويد حدثني وصي الاوصياء و وارث علوم الانبياء محمد بن علي بن الحسين (ع).

فحول بن ابراهيم روايت مي كند به اسناد خودش كه در هيچ كجا نديدم مردم اين قدر متواضع و فروتن باشند چنانچه در محضر درس محمد بن علي بن الحسين خاشع و خاضع مي شدند و آستان در او را مي بوسيدند و سر تا پا گوش بودند كه درس ابوجعفر را بشنوند در اين روايت دارد كه حتي براي اميرالمؤمنين (ع) كه باب مدينه علم بود مردم عصر اين طور تسليم و فروتني در پيشگاه علمي او نمي كردند.

محمد بن ابي عمير روايت مي كند كه نديدم كسي را مانند محمد بن علي بن الحسين (ع) در علم و فضيلت دستي قوي داشته باشد و شاگردانش چنان طالب علم و ساكت براي اتخاذ احكام باشند [5] .

بديهي است در زمان اميرالمؤمنين (ع) مقام علم و دانش چندان روشن نبود ولي چون زمان امام پنجم مردم لذت درك علم علوي را كرده بودند و فترتي رخ داده بود تشنه علوم اسلامي بودند و تسليم مقام علمي امام باقر (ع) شدند و خوب رؤس مطالب و فروع احكام و رشته هاي علوم و فنون را گرفته تشريح نمودند و با خلاف آموختند محمد بن مكند مي گويد يك روز بيرون شهر مدينه مي رفتم هوا بسيار گرم و سوزان بود ديدم محمد بن علي بن الحسين را ميان دو نفر غلام سياه كه زير بغلهاي او را گرفته و عراق از جبينش ريزان است و به طرف نهر آبي مي برند



[ صفحه 176]



با خود گفتم لابد شيخي از شيوخ مدينه است كه در اين هواي گرم براي طلب مال دنيا بيرون آمده كه در زراعت خود سركشي كند و از فرط گرمي هوا بي حال شده است چون نزديك شدم ديدم محمد بن علي بن الحسين عليه السلام است پيش رفتم سلام عرض كردم.

اصلحك الله شيخ من اشياخ قريش في هذه الساعة علي هذه الحاله في طلب الدنيا لو جاءك الموت و انت علي هذه الحاله.

پروردگار كار تو را اصلاح كند تو بزرگي از بزرگان قريش هستي در اين ساعت روز و اين هواي گرم با اين حال ضعف در طلب دنيا برآمدي و به زمين زراعت سركشي مي كني اگر در اين حال مرگ ترا دريابد جواب خدا را چه مي دهي امام فوري فرمود غلامان او را به حال خود گذارند و به سوي من التفات كرد و قال لو جائني الموت و انا علي هذه الحاله لجاءني و انا في طاعة من طاعةالله اكف بها نفسي عنك و عن الناس و انما كنت اخاف الموت لجائني و انا علي معصية من معاصي الله تعالي فرمود اگر در اين حال مرگ آمد و مرا در اطاعت خدا ديد كه از استراحت نفس و از مردم منصرف شده و به كد يمين و عرق جبين مشغول زراعت و برزگري مي باشم تا لقمه حلالي پيدا كنم و بدان قوت بدن يابم و عبادت پروردگار نمايم در اين حال بسي مسرور و مشعوفم و بيم من از آن است كه مرگ بر من وارد شده در حالي كه معصيت خدا مي كنم سربار جامعه باشم و به تن آسائي و تن پروري از دسترنج ديگران استفاده كنم و خود حاصل كار و كوششي نداشته باشم كه ديگران از آن بهره مند شوند فقلت رحمك الله اردت اعظك فوعظتني [6] .

خداوند رحمت خود را بر تو فروفرستد من خواستم تو را موعظه كنم تو مرا موعظه فرمودي.

ابوبصير يكي از صحابه امام پنجم و از فقهاي نامي اسلامي است از كساني است كه اصول علمي او مورد استفاده عموم دانشمندان اسلامي مي باشد يك روز وارد شد بر امام (ع) عرض كرد يا بن رسول الله شما ذريه ي پيغمبر خدا هستيد فرمود آري گفت رسول خدا وارث انبياء بود و علوم همه انبيا به ارث برد فرمود آري گفت شما كه وارث پيغمبر و ذريه او هستيد بايد وارث تمام علوم رسول الله صلي الله عليه و آله وسلم باشيد فرمود آري ما وارث علوم پيغمبر هستيم.

گفت شما مي توانيد مرده زنده كنيد و نابينا را بينا نمائيد ابرص را شفا دهيد و مردم



[ صفحه 177]



را از آنچه مي خورند و عمل مي نمايند خبر دهيد؟

فرمود آري تمام آنچه تو گفتي ما به اذن خدا مي كنيم.

ابابصير يك چشمش نابينا بود گفت اگر راست است چشم مرا بينا كنيد حضرت باقر فرمود نزديك بيا دست بر او كشيد و دعائي خواند و چشم او بينا شد چنانكه كوه و صحرا و آسمان و زمين را مي ديد - آنگاه فرمود آيا ميل داري كه چشمت بينا باشد و حسابت با خدا باشد يا همان گونه كه بودي نابينا باشي و بهشت پاداش تو باشد ابوبصير گفت ميل دارم بهشت جاي من باشد امام دست ديگري به چشم او كشيد به حال اول برگشت [7] .

در كتاب الدلايل مميزي مي نويسد زيد بن حازم گفت در خدمت ابوجعفر محمد بن علي الباقر عليه السلام بودم كه زيد بن علي الحسين عبور كرد امام باقر فرمود مي بينم به زودي اين مرد خروج مي كند و او را مي كشند و سرش را جدا مي كنند - پس از مدتي همان كه امام عليه السلام گفت به چشم ديدم [8] .


پاورقي

[1] فصول المهمه ص 192.

[2] ارشاد مفيد ص 241.

[3] الفصول المهمه ص 193.

[4] حبيب السير ص 205 ج 1.

[5] ارشاد مفيد ص 244.

[6] فصول المهمه ابن صباغ ص 196.

[7] كتاب الجوانح و الجوامع به نقل ابن صباغ مالكي در فصول المهمه ص 200.

[8] فصول المهمه ص 200.