بازگشت

امام باقر به سؤالات جنيان جواب مي داد


به طوري كه قرآن خبر داده جنيان گروه هاي مختلفند؛ برخي مشرك و برخي مسلمانند و گروهي از آنان هم شيعه. ابوحمزه ي ثمالي در روايت كه نقل مي كند مي گويد: روزي حضور امام باقر شرفياب شدم و اجازه خواستم. گفتند كه جمعي خدمت حضرت هستند. اندكي صبر كردم تا آنها خارج شدند و آنها كساني بودند كه بر من ناشناخته بودند. وقتي به حضور امام رسيدم عرض كردم: فدايت شوم! الان زمان حكومت بني اميه است و شمشيرهاي آنها خونريز است و تماس با افراد ناشناس براي شما خطرناك است. امام فرمود: ابوحمزه! اين جمعيت، گروهي از شيعيان از جنيان بودند كه براي پرسش درباره ي مسائل ديني آمده بودند. [1] .

نظير آن را سعد اسكافي نقل كرده كه پس از انتظار طولاني، جمعي از حضور امام بيرون آمدند، مانند ملخ هاي زرد كه عبادت آنها را لاغر كرده بود و پوستيني دربر داشتند. امام فرمود: آنها برادران شيعي شما از جنيان هستند. [2] .

نيز سعد اسكافي مي گويد: مي خواستم به محضر امام باقر شرفياب شوم. جلو در شترهايي ديدم صف كشيده و به رديف خوابيده. سپس مردمي عمامه به سر شبيه سوداني ها بيرون آمدند. وقتي شرفياب شدم، درباره ي آن افراد سؤال كردم. فرمود: آنان برادران شما از جنيانند كه براي



[ صفحه 187]



ياد گرفتن مسائل ديني آمده بودند. [3] .

برخي از جنيان در خدمت ائمه بودند. سدير صيرفي گويد: امام باقر در مدينه به من كارهايي واگذار فرمود از مدينه بيرون آمدم و در اثناي راه به محلي به نام «روحا» در چهل يا سي ميلي (يعني 60 يا 45 كيلومتري) مدينه رسيدم. مردي با لباس خود به من اشاره فرمود. به سوي او برگشتم و خيال كردم تشنه است. ظرف آب را به او دادم. گفت: به آب نياز ندارم. نامه اي به من داد كه مركب آن خشك نشده بود. ملاحظه كردم؛ ديدم مهر امام باقر (ع) است. گفتم: اين نامه را كي امام به تو داده؟ گفت الان. در نامه دستورهايي بود. چون متوجه آن مرد شدم ديدم كسي در آن جا نيست. بعد از آن امام باقر (ع) به مكه آمدند. به حضرت عرض كردم: فدايت شوم! مردي نامه اي از شما آورده كه مهرش خشك نشده است. فرمود: اي سدير! ما خدمتكاراني از جن داريم. چون خواهيم كار به فوريت انجام شود آنها را مي فرستيم. [4] .


پاورقي

[1] ميزان الحكمه: ج 2، ص 118.

[2] اصول كافي، ج 2، ص 242.

[3] همان، 243.

[4] همان.