بازگشت

پرندگان و درندگان از امام حاجت مي خواهند


عبدالرحمان بن كثير روايت مي كند كه ابوجعفر (يعني امام صادق) به هجين تشريف مي برد و ابواميه انصاري در محمل امام صادق همراه او بود. محمل در حركت بود كه پرنده اي در كنار محمل نشست. ابواميه دستش را بيرون آورد تا آن را دور كند. امام فرمود: ابواميه اين پرنده آمده تا از اهل بيت پيامبر پناه و كمك جويد و مي گويد هر سال ماري مي آيد و جوجه هاي مرا مي خورد، و من از خدا خواستم آن مار را دفع كند. [1] .

محمد بن مسلم مي گويد: در حضور امام صادق بوديم. در راه مكه و مدينه. من سوار دراز گوش و امام (ع) سوار استري بود. يك مرتبه ديديم گرگي از بالاي كوه به سوي ما مي آيد تا به امام صادق رسيد. امام استر را نگاه داشت و گرگ نزديك امام شد و دهنش را به سمت گوش امام برد و امام گوشش را به او نزديك كرد. چند لحظه طول كشيد. سپس امام فرمود: برو كه انجام داده شده. گرگ به حالت هروله به كوه برگشت. عرض كردم: فدايت شوم! مطلب چه بود؟ فرمود اين گرگ مي گفت جفت من پشت اين كوه زايمان مي كند و به مشكل دچار است؛ او را دعا فرماييد تا زايمان آسان شود و از نسل ما به احدي از شيعه ي شما ضرر نمي رسد. من هم به او وعده دادم. [2] .

عبدالله بن طلحه از امام صادق روايت مي كند: پدرم در حجر اسماعيل نشسته بود. در كنار او مردي بود كه پدرم به او حديث مي گفت: در اين هنگام قورباغه اي پيدا شد كه با زبانش شيون مي كرد. پدرم به آن مرد گفت: مي داني اين قورباغه چه مي گويد؟ گفت نمي دانم. پدرم گفت: يقول و الله لئن ذكرت الثالث لأسبن عليا حتي تقوم من هناك؛ اگر نام عثمان را به زبان بياوري با



[ صفحه 188]



صداي بلند او را دشنام مي دهم تا از اينجا برخيزي. [3] .


پاورقي

[1] بحار، ج 46، ص 238.

[2] همان، ص 239.

[3] همان، ص 263.