بازگشت

محمد بن مسلم مرجع فقهاي اهل سنت بود و قصه ي شكافتن رحم


وي مي گويد: شبي در پشت بام خانه خوابيده بودم. ناگهان كسي در زد. پرسيدم كيستي؟

شخصي صدا زد: پايين بيا، كارت دارم پايين آمدم. ديدم زني است. به من گفت: دختر تازه عروسم در حال زايمان فوت شده است ولي بچه هنوز در شكم او زنده است و حركت مي كند.

تكليف چيست؟ [1] .



[ صفحه 195]



گفتم اي كنيز به خدا سوگند از محمد بن علي بن حسين از مثل اين مسئله سؤال كردند. فرمود: شكم مادر را بشكافند و بچه را بيرون بياورند. شما هم چنين كنيد.

محمد بن مسلم گويد: سپس از آن بانو پرسيدم: من مردي ام كه در اين شهر مخفي زندگي مي كنم و كسي از محل من سراغ ندارد. تو چگونه به اينجا آمدي؟ گفت: رحمت خدا بر تو باد! من ابتدا پيش ابوحنيفه رفتم و حل اين مشكل را از او خواستم. ابوحنيفه گفت: حكم اين مسئله را نمي دانم. هم اكنون پيش محمد بن مسلم برو. او حتما به سؤال تو پاسخ خواهد گفت و هر چه گفت برگرد و به من بگو.

محمد بن مسلم گويد: آن زن رفت و فرداي آن روز گذرم به مسجد افتاد. ديدم ابوحنيفه در ميان جمعي نشسته و مسائل شب گذشته را از آنان مي پرسد. من سرفه كردم. ابوحنيفه متوجه شد و گفت: اللهم غفرا دع عنا نعيش؛ يعني موضوع را فاش نكن. بگذار زندگي كنم. [2] .

از اين قصه استفاده مي شود كه فقهاي اهل سنت مانند ابوحنيفه به او مراجعه مي كردند و مشكلات و مسائل خويش را به كمك او حل مي كرده اند.


پاورقي

[1] همان.

[2] همان ص 200 - 199.