بازگشت

معصوم هفتم: امام محمد باقر - امام پنجم


نهال گلشن دين، نور ديده ي زهرا سپهر دانش و بينش محيط علم و ادب شه سرير ولايت محمد بن علي (ع) كه آمدش ز خدا «باقرالعلوم» لقب.

(دكتر رسا)



[ صفحه 142]



نام مبارك امام پنجم محمد بود. لقب آن حضرت باقر يا باقرالعلوم است، بدين جهت كه: درياي دانش را شكافت و اسرار علوم را آشكارا ساخت. القاب ديگري مانند شاكر و صابر و هادي نيز براي آن حضرت ذكر كرده اند كه هر يك باز گوينده ي صفتي از صفات آن امام بزرگوار بوده است.

كنيه ي امام «ابوجعفر» بود. مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبي (ع) است. بنابراين نسبت آن حضرت از طرف مادر به سبط اكبر حضرت امام حسن (ع) و از سوي پدر به امام حسين (ع) مي رسيد. پدرش حضرت سيدالساجدين، امام زين العابدين، علي بن الحسين (ع) است.

تولد حضرت باقر (ع) در روز جمعه سوم ماه صفر سال 57 هجري در مدينه اتفاق افتاد. در واقعه ي جانگداز كربلا همراه پدر و در كنار جدش حضرت سيدالشهداء كودكي بود كه به چهارمين بهار زندگيش نزديك مي شد.

دوران امامت امام محمد باقر (ع) از سال 95 هجري كه سال درگذشت امام زين العابدين (ع) است آغاز شده و تا سال 114 ه. يعني مدت 19 سال و چند ماه ادامه داشته است. در دوره ي امامت امام محمد باقر (ع) و فرزندش امام جعفر صادق (ع) مسائلي مانند انقراض امويان و بر



[ صفحه 143]



سر كار آمدن عباسيان و پيدا شدن مشاجرات سياسي و ظهور سرداران و مدعياني مانند ابوسلمه خلال و ابومسلم خراساني و ديگران مطرح است، ترجمه ي كتابهاي فلسفي و مجادلات كلامي در اين دوره پيش مي آيد، و عده اي از مشايخ صوفيه و زاهدان و قلندران وابسته به دستگاه خلافت پيدا مي شوند. قاضي ها و متكلماني به دلخواه مقامات رسمي و صاحب قدرتان پديد مي آيند و فقه و قضاء و عقايد و كلام و اخلاق را - بر طبق مصالح مراكز قدرت خلافت شرح و تفسير مي نمايند، و تعليمات قرآني - به ويژه مسأله ي امامت و ولايت را، كه پس از واقعه ي عاشورا و حماسه ي كربلا، افكار بسياري از حق طلبان را به حقانيت آل علي (ع) متوجه كرده بود، و پرده از چهره ي زشت ستمكاران اموي و دين به دنيا فروشان برگرفته بود، به انحراف مي كشاندند و احاديث نبوي را در بوته ي فراموشي قرار مي دادند. برخي نيز احاديثي به نفع دستگاه حاكم جعل كرده و يا مشغول جعل بودند و يا آنها را به سود ستمكاران غاصب خلافت دگرگون مي نمودند. اينها عواملي بود بسيار خطرناك كه بايد حافظان و نگهبانان دين در برابر آنها بايستند. بدين جهت امام محمد باقر (ع) و پس از وي امام جعفر صادق (ع) از موقعيت مساعد روزگار سياسي، براي نشر تعليمات اصيل اسلامي و معارف حقه بهره جستند، و دانشگاه تشيع و علوم اسلامي را پايه ريزي نمودند. زيرا اين امامان بزرگوار و بعد شاگردانشان وارثان و نگهبانان حقيقي تعليمات پيامبر (ص) و ناموس و قانون عدالت بودند، و مي بايست به تربيت شاگرداني عالم و عامل و ياراني شايسته و فداكار دست يازند، و فقه آل محمد (ص) را جمع و تدوين و تدريس كنند. به همين جهت محضر امام باقر (ع) مركز علماء و دانشمندان و راويان حديث و خطيبان و شاعران به نام



[ صفحه 144]



بود. در مكتب تربيتي امام باقر (ع) علم و فضيلت به مردم آموخته مي شد. ابوجعفر امام محمد باقر (ع) متولي صدقات حضرت رسول (ص) و اميرالمؤمنين (ع) و پدر و جد خود بود و اين صدقات را بر بني هاشم و مساكين و نيازمندان تقسيم مي كرد، و اداره ي آنها را از جهت مالي به عهده داشت. امام باقر (ع) داراي خصال ستوده و مؤدب به آداب اسلامي بود. سيرت و صورتش ستوده بود. پيوسته لباس تميز و نو مي پوشيد. در كمال وقار و شكوه حركت مي فرمود. از آن حضرت مي پرسيدند: جدت لباس كهنه و كم ارزش مي پوشيد، تو چرا لباس فاخر بر تن مي كني؟ پاسخ مي داد: مقتضاي تقواي جدم و فرمانداري آن روز، كه محرومان و فقرا و تهيدستان زياد بودند، چنان بود. من اگر آن لباس بپوشم در اين انقلاب افكار، نمي توانم تعظيم شعائر دين كنم.

امام پنجم (ع) بسيار گشاده رو و با مؤمنان و دوستان خوش برخورد بود. با همه ي اصحاب مصافحه مي كرد و ديگران را نيز بدين كار تشويق مي فرمود. در ضمن سخنانش مي فرمود: مصافحه كردن كدورتهاي دروني را از بين مي برد و گناهان دو طرف - همچون برگ درختان در فصل خزان - مي ريزد.امام باقر (ع) در صدقات و بخشش و آداب اسلامي مانند دستگيري از نيازمندان و تشييع جنازه ي مؤمنين و عيادت از بيماران و رعايت ادب و آداب و سنن ديني، كمال مواظبت را داشت. مي خواست سنت هاي جدش رسول الله (ص) را عملا در بين مردم زنده كند و مكارم اخلاقي را به مردم تعليم نمايد.

در روزهاي گرم براي رسيدگي به مزارع و نخلستانها بيرون مي رفت،



[ صفحه 145]



و با كارگران و كشاورزان بيل مي زد و زمين را براي كشت آماده مي ساخت. آنچه از محصول كشاورزي - كه با عرق جبين و كد يمين - به دست مي آورد در راه خدا انفاق مي فرمود.

بامداد كه براي اداي نماز به مسجد جدش رسول الله (ص) مي رفت، پس از گزاردن فريضه، مردم گرداگردش جمع مي شدند و از انوار دانش و فضيلت او بهره مند مي گشتند.

مدت بيست سال معاويه در شام و كارگزارانش در مرزهاي ديگر اسلامي در واژگون جلوه دادن حقايق اسلامي - با زور و زر و تزوير و اجير كردن عالمان خودفروخته - كوشش بسيار كردند. ناچار حضرت سجاد (ع) و فرزند ارجمندش امام محمد باقر (ع) پس از واقعه ي جانگداز كربلا و ستمهاي بي سابقه ي آل ابوسفيان، كه مردم به حقانيت اهل بيت عصمت (ع) توجه كردند، در اصلاح عقايد مردم به ويژه در مسأله ي امامت و رهبري، كه تنها شايسته ي امام معصوم است، سعي بليغ كردند و معارف حقه اسلامي را - در جهات مختلف - به مردم تعليم دادند؛ تا كار نشر فقه و احكام اسلام به جايي رسيد كه فرزند گرامي آن امام، حضرت امام جعفر صادق (ع) دانشگاهي با چهار هزار شاگرد پايه گذاري نمود، و احاديث و تعليمات اسلامي را در اكناف و اطراف جهان آن روز اسلام انتشار داد. امام سجاد (ع) با زبان دعا و مناجات و يادآوري از مظالم اموي و امر به معروف و نهي از منكر و امام باقر (ع) با تشكيل حلقه هاي درس، زمينه ي اين امر مهم را فراهم نمود و مسائل لازم ديني را براي مردم روشن فرمود.

رسول اكرم اسلام (ص) در پرتو چشم واقع بين و با روشن بيني وحي



[ صفحه 146]



الهي وظايفي را كه فرزندان و اهل بيت گرامي اش در آينده انجام خواهند داد و نقشي را كه در شناخت و شناساندن معارف حقه به عهده خواهند داشت، ضمن احاديثي كه از آن حضرت روايت شده، تعيين فرموده است. چنان كه در اين حديث آمده است:

روزي جابر بن عبدالله انصاري كه در آخر عمر دو چشم جهان بينش تاريك شده بود به محضر حضرت سجاد (ع) شرفياب شد. صداي كودكي را شنيد، پرسيد كيستي؟ گفت من محمد بن علي بن الحسينم، جابر گفت: نزديك بيا. سپس دست او را گرفت و بوسيد و عرض كرد:

روزي خدمت جدت رسول خدا (ص) بودم. فرمود: شايد زنده بماني و محمد بن علي بن الحسين كه يكي از اولاد من است ملاقات كني. سلام مرا به او برسان و بگو: خدا به تو نور حكمت دهد. علم و دين را نشر بده. امام پنجم هم به امر جدش قيام كرد و و در تمام مدت عمر به نشر علم و معارف ديني و تعليم حقايق قرآني و احاديث نبوي (ص) پرداخت.

اين جابر بن عبدالله انصاري همان كسي است كه در نخستين سال بعد از شهادت حضرت امام حسين (ع) به همراهي عطيه كه مانند جابر از بزرگان و عالمان با تقوا و از مفسران بود، در اربعين حسيني به كربلا آمد و غسل كرد، و در حالي كه عطيه دستش را گرفته بود در كنار قبر مطهر حضرت سيدالشهداء آمد و زيارت آن سرور شهيدان را انجام داد. باري، امام باقر عليه السلام منبع انوار حكمت و معدن احكام الهي بود. نام نامي آن حضرت با دهها و صدها حديث و روايت و كلمات قصار و اندرزهايي همراه است، كه به ويژه در 19 سال امامت براي ارشاد مستعدان و دانش اندوزان و شاگردان شايسته ي خود بيان فرموده است. بنا به رواياتي كه نقل



[ صفحه 147]



شده است، در هيچ مكتب و محضري دانشمندان خاضع تر و خاشع تر از محضر محمد بن علي (ع) نبوده اند [1] .

در زمان اميرالمؤمنين علي (ع) گوئيا، مقام علم و ارزش دانش هنوز - چنان كه بايد - بر مردم روشن نبود، گويا مسلمانان هنوز قدم از تنگناي حيات مادي بيرون ننهاده و از زلال دانش علوي جامي ننوشيده بودند، و در كنار درياي بيكران وجود علي (ع) تشنه لب بودند و جز عده اي معدود قدر چونان گوهري را نمي دانستند. بي جهت نبود كه مولاي متقيان بارها مي فرمود: سلوني قبل ان تفقدوني پيش از آنكه مرا از دست بدهيد از من بپرسيد. و بارها مي گفت: من به راههاي آسمان از راههاي زمين آشناترم. ولي كو آن گوهرشناسي كه قدر گوهر وجود علي را بداند؟ اما به تدريج، به ويژه در زمان امام محمد باقر (ع) مردم كم كم لذت علوم اهل بيت و معارف اسلامي را درك مي كردند، و مانند تشنه لبي كه سالها از لذات آب گوارا محروم مانده و يا قدر آن را ندانسته باشد، زلال گواراي دانش امام باقر (ع) را دريافتند و تسليم مقام علمي امام (ع) شدند، و به قول يكي از مورخان: «مسلمانان در اين هنگام از ميدان جنگ و لشكركشي متوجه فتح دروازه هاي علم و فرهنگ شدند». امام باقر (ع) نيز چون زمينه ي قيام بالسيف (قيام مسلحانه) در آن زمان - به علت خفقان فراوان و كمبود حماسه آفرينان - فراهم نبود، از اين رو، نشر معارف اسلام و فعاليت علمي را و هم مبارزه ي عقيدتي و معنوي با سازمان حكومت اموي را، از اين طريق مناسب تر مي ديد، و چون حقوق اسلام هنوز يك دوره ي كامل و مفصل تدريس نشده



[ صفحه 148]



بود، به فعاليت هاي ثمر بخش علمي در اين زمينه پرداخت. امام بدين خاطر كه نفس شخصيت امام و سير تعليمات او - در ابعاد و مرزهاي مختلف - بر ضرر حكومت بود، مورد اذيت و ايذاء دستگاه قرار مي گرفت. در عين حال امام هيچ گاه از اهميت تكليفي شورش (عليه دستگاه) غافل نبود، و از راه ديگري نيز آن را دامن مي زد: و آن راه، تجليل و تأييد برادر شورشي اش زيد بن علي بن الحسين بود.

رواياتي در دست است كه وضع امام محمد باقر (ع) كه خود - در روزگارش - مرزبان بزرگ فكري و فرهنگي بوده و نقش مهمي در نشر اخلاق و فلسفه ي اصيل اسلامي و جهان بيني خاص قرآن، و تنظيم مباني فقهي و تربيت شاگرداني «مانند امام شافعي» و تدوين مكتب داشته، موضع انقلابي برادرش «زيد» را نيز تأييد مي كرده است چنانكه نقل شده امام محمد باقر (ع) مي فرمود: خداوندا پشت مرا به زيد محكم كن.

و نيز نقل شده است كه روزي زيد بر امام باقر (ع) وارد شد، چون امام (ع) زيد بن علي را ديد، اين آيه را تلاوت كرد:

«يا ايها الذين آمنوا كونوا قوامين بالقسط شهداء لله» [2] يعني: «اي مؤمنان، بر پاي دارندگان عدالت باشيد و گواهان، خداي را».

آنگاه فرمود: انت و الله يا زيد من اهل ذلك. اي زيد، به خدا سوگند تو نمونه ي عمل به اين آيه اي.

مي دانيم كه زيد برادر امام محمد باقر (ع) كه تحت تأثير تعليمات ائمه (ع) براي اقامه ي عدل و دين قيام كرد. سرانجام عليه هشام بن عبدالملك



[ صفحه 149]



اموي، در سال (120 يا 122) زمان امامت امام جعفر صادق (ع) خروج كرد و دستگاه جبار، ناجوانمردانه او را به قتل رساند. بدن مقدس زيد را سالها بر دار كردند و سپس سوزانيدند. و چنانكه تاريخ مي نويسد: گرچه نهضت زيد نيز به نتيجه اي نينجاميد و قيامهاي ديگري نيز كه در اين دوره به وجود آمد، از جهت ظاهري به نتايجي نرسيد، ولي اين قيامها و اقدامها در تاريخ تشيع موجب تحرك و بيداري و بروز فرهنگ شهادت عليه دستگاه جور بشمار آمده و خون پاك شيعه را در جوشش و غليان نگهداشته و خط شهادت را تا زمان ما در تاريخ شيعه ادامه داده است. امام باقر (ع) و امام صادق (ع) گر چه به ظاهر به اين قيامها دست نيازيدند، كه زمينه را مساعد نمي ديدند، ولي در هر فرصت و موقعيت به تصحيح نظر جامعه درباره ي حكومت و تعليم و نشر اصول اسلام و روشن كردن افكار، كه نوعي ديگر از مبارزه است، دست زدند. چه در اين دوره، حكومت اموي رو به زوال بود و فتنه ي عباسيان دامنگير آنان شده بود، از اين رو بهترين فرصت براي نشر افكار زنده و تربيت شاگردان و آزادگان و ترسيم خط درست حكومت، پيش آمده بود و در حقيقت مبارزه ي سياسي به شكل پايه ريزي و تدوين اصول مكتب - كه امري بسيار ضروري بود - پيش آمد.

اما چنانكه اشاره شد، دستگاه خلافت آنجا كه پاي مصالح حكومتي پيش مي آمد و احساس مي كردند امام (ع) نقاب از چهره ظالمانه دستگاه برمي گيرد و خط صحيح را در شناخت «امام معصوم (ع)» و امامت كه دنباله ي خط «رسالت» و بالاخره «حكومت الله» است تعليم مي دهد، تكان مي خوردند و دست به ايذاء و آزار و شكنجه امام (ع) مي زدند و گاه به زجر و حبس و تبعيد...



[ صفحه 150]



براي شناخت اين امر، به بيان اين واقعه كه در تاريخ ياد شده است مي پردازيم:

«در يكي از سالها كه هشام بن عبدالملك، خليفه اموي، به حج مي آيد، جعفر بن محمد، امام صادق، در خدمت پدر خود، امام محمد باقر، نيز به حج مي رفتند. روزي در مكه، حضرت صادق، در مجمع عمومي سخنراني مي كند و در آن سخنراني تأكيد بر سر مسأله پيشوايي و امامت و اينكه پيشوايان بر حق و خليفه هاي خدا در زمين ايشانند نه ديگران، و اينكه سعادت اجتماعي و رستگاري در پيروي از ايشان است و بيعت با ايشان و... نه ديگران. اين سخنان كه در بحبوحه ي قدرت هشام گفته مي شود، آن هم در مكه در موسم حج، طنيني بزرگ مي يابد و به گوش هشام مي رسد. هشام در مكه جرأت نمي كند و به مصلحت خود نمي بيند كه متعرض آنان شود. اما چون به دمشق مي رسد، مأمور به مدينه مي فرستد و از فرماندار مدينه مي خواهد كه امام باقر (ع) و فرزندش را به دمشق روانه كند، و چنين مي شود.

حضرت صادق (ع) مي فرمايد: چون وارد دمشق شديم، روز چهارم ما را به مجلس خود طلبيد. هنگامي كه به مجلس او درآمديم، هشام بر تخت پادشاهي خويش نشسته و لشكر و سپاهيان خود را در سلاح كامل غرق ساخته بود، و در دو صف در برابر خود نگاه داشته بود. نيز دستور داده بود تا آماج خانه اي (جاهايي كه در آن نشانه براي تيراندازي مي گذارند) در برابر او نصب كرده بودند، و بزرگان اطرافيان او مشغول مسابقه تيراندازي بودند. هنگامي كه وارد حياط قصر او شديم، پدرم در پيش مي رفت و من از عقب او مي رفتم، چون نزديك رسيديم، به پدرم گفت: «شما هم همراه



[ صفحه 151]



اينان تير بيندازيد» پدرم گفت: «من پير شده ام. اكنون اين كار از من ساخته نيست اگر مرا معاف داري بهتر است». هشام قسم ياد كرد: «به حق خداوندي كه ما را به دين خود و پيغمبر خود گرامي داشت، تو را معاف نمي دارم». آن گاه به يكي از بزرگان بني اميه امر كرد كه تير و كمان خود را به او (يعني امام باقر - ع) بده تا او نيز در مسابقه شركت كند. پدرم كمان را از آن مرد بگرفت و يك تير نيز بگرفت و در زه گذاشت وبه قوت بكشيد و بر ميان نشانه زد. سپس تير ديگر بگرفت و بر فاق تير اول زد.... تا آنكه نه تير پياپي افكند. هشام از ديدن اين چگونگي خشمگين گشت و گفت «نيك تير انداختي اي ابوجعفر، تو ماهرترين عرب و عجمي در تيراندازي. چرا مي گفتي من بر اين كار قادر نيستم؟... بگو: اين تيراندازي را چه كسي به تو ياد داده است». پدرم فرمود: «مي داني كه در ميان اهل مدينه، اين فن شايع است. من در جواني چندي تمرين اين كار كرده ام» [3] .

سپس امام صادق (ع) اشاره مي فرمايد كه: هشام از مجموع ماجرا غضبناك گشت و عازم قتل پدرم شد. در همان محفل هشام بر سر مقام رهبري و خلافت اسلامي با امام باقر (ع) سخن مي گويد. امام باقر درباره ي رهبري رهبران بر حق و چگونگي اداره ي اجتماع اسلامي و اينكه رهبر يك اجتماع اسلامي بايد چگونه باشد، سخن مي گويد. اينها همه هشام را - كه فاقد آن صفات بوده است و غاصب آن مقام - بيش از پيش ناراحت مي كند. بعضي نوشته اند كه: امام باقر را در دمشق به زندان افكند. و چون به او خبر مي دهند كه زندانيان دمشق مريد و معتقد به امام (ع) شده اند، امام را رها



[ صفحه 152]



مي كند و به شتاب روانه ي مدينه مي نمايد. و پيكي سريع، پيش از حركت امام از دمشق، مي فرستد تا در آباديها و شهرهاي سر راه همه جا عليه آنان (امام باقر و امام صادق - ع) تبليغ كنند تا بدين گونه، مردم با آنان تماس نگيرند و تحت تأثير گفتار و رفتارشان واقع نشوند. با اين وصف امام (ع) در اين سفر، از تماس با مردم - حتي مسيحيان - و روشن كردن آنان غفلت نمي ورزد.

جالب توجه و قابل دقت و يادگيري است كه امام محمد باقر (ع) وصيت مي كند به فرزندش امام جعفر صادق (ع) كه مقداري از مال او را وقف كند، تا پس از مرگش، تا ده سال در ايام حج و در مني محل اجتماع حاجي ها براي سنگ انداختن به شيطان (رمي جمرات) و قرباني كردن براي او محفل عزا اقامه كنند. توجه به موضوع و تعيين مكان، اهميت بسيار دارد. به گفته ي صاحب الغدير - زنده ياد علامه ي اميني - اين وصيت براي آن است كه اجتماع بزرگ اسلامي، در آن مكان مقدس با پيشواي حق و رهبر دين آشنا شود و راه رشاد در پيش گيرد، و از ديگران ببرد و به اين پيشوايان بپيوندد، و اين نهايت حرص بر هدايت مردم است و نجات دادن آنها از چنگال ستم و گمراهي [4] .


پاورقي

[1] ر.ك. چهارده معصوم، حسين عمادزاده صفحه 175.

[2] سوره ي نساء آيه ي 135.

[3] بخصوص كه (سبق و رمايه) جزو آداب اسلامي است.

[4] امام در عينيت جامعه، محمدرضا حكيمي از صفحه 53 به بعد (با تغييراتي مختصر).