بازگشت

سمرة بن جندب نمونه اي از صحابه منحرف


برخي از اين صحابه معروف و شناخته شده بودند. يكي از آنها سمرة بن جندب است كه معاصر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بود، و ماجراي معروفي داشت كه قاعده ي مباركه معروف «لا ضرر و لا ضرار في الاسلام» در داستان وي وارد شده است.

داستان از اين قرار بود كه سمرة بن جندب مالك باغي بود كه آن را به يكي از انصار فروخت و از آن يك درخت نخل را كه در ميان باغ بود استثنا كرد، و گفت: اين درخت براي من باقي بماند. آن انصاري نيز موافقت كرد و بدون اين كه بداند بعدها چه اتفاقي خواهد افتاد، باغ را خريد.

از آنجا كه سمرة دل بيماري داشت، براي سرك كشيدن به حريم خصوصي انصاري، بدون اجازه و به بهانه ي نخلش وارد باغ آن انصاري مي شد كه خودش و همسر و خانواده اش در آن زندگي مي كردند. مرد انصاري از او خواست كه به هنگام وارد شدن به باغ اجازه بگيرد، و مثلاً يا الله بگويد يا در بزند و كاري از اين قبيل بكند، اما سمرة نپذيرفت و گفت اين نخل مال من است و راه هم راه من است، و دليلي براي اجازه گرفتن وجود ندارد. انصاري هر چه از او خواهش كرد، او زير بار نرفت، تا اينكه مرد انصاري به نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) رفت و نزد ايشان از دست سمرة شكايت كرد، و از ايشان براي اين مشكل راه حلي خواست. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) سمرة را طلبيد و از او خواست كه در هنگام ورود به باغ اجازه بگيرد، اما او اين خواسته را رد كرد و گفت: نخل، مال من است و من اختياردار آنم، پس هر گونه كه بخواهم وارد باغ مي شوم.

پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمودند: اين درخت را در برابر درختي در بهشت به من بفروش. او گفت: نمي فروشم. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: در برابر ده درخت. گفت: نه. و همين طور پافشاري مي كرد، به گونه اي كه نشان مي داد غرضي از اين كار دارد. در اينجا معروف است كه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به انصاري چنين گفت: برو و نخل را از ريشه بكن و به صورت سمرة پرتش كن، چرا كه ضرر و زيان در اسلام راه ندارد؛ «لا ضرر و لا ضرار في الاسلام» و به سمرة گفت: تو مرد مضري هستي كه مي خواهي به ديگران زيان برساني، هدفت خرما گرفتن از نخل نيست. و بدين ترتيب اين قاعده از قواعد فقهي معروف شد، كه به آن عمل مي شود.

سمرة با اين خصوصيات و اين موضع بيمار گونه اش كه تمام مسلمانان درباره ي او نقل كرده اند، يك صحابي از اصحاب پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به حساب آمد! او در زمان معاويه به عنوان يك صحابي شناخته شد، و از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) حديث نقل مي كرد، الآن روايات او در كتاب هاي معروف و متداول روايي آمده است. او همان كسي است كه مال و درهم به او دادند تا آيه وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللهِ ؛ «بعضي از مردم جان خود را به خاطر خوشنودي خدا مي فروشند» را در حق ابن ملجم روايت كند و او را مصداق اين آيه قرار دهد، و در همان وقت آيه وَمِنَ النَّاسِ مَن يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللهَ عَلَي مَا فِي قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ «و از مردم كساني هستند كه گفتار آنان در زندگي دنيا مايه اعجاب تو مي شود، و خدا را بر آنچه در دل دارند گواه مي گيرند حال اين كه سرسخت ترين دشمنانند» را در حق امام علي (عليه السلام) روايت كند.

به هر حال سمرة بن جندب براي ترويج حكومت و شيوه ي معاويه شروع به روايت اين گونه احاديث كرد، البته نمونه هاي ديگري از اين قبيل صحابه نيز وجود دارند.