بازگشت

احضار امام باقر در شام


امام صادق عليه السلام مي فرمايد:

يك سال هشام بن عبدالملك براي حج به مكه آمد در همان سال امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام هم به مكمه رفتند. در يك محفلي امام صادق عليهمالسلام بياناتي اينگونه فرمودند:

حمد مي كنم خداي بزرگ را كه حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم را به مقام نبوت مبعوث نمود و ما اهلبيت را به وسيله ي او امتياز بخشيد. ما برگزيدگان خدا در ميان مردم و برجستگان و جانشينان خدا هستيم. سعادتمند كسي است كه از ما پيروي كند و شقي و بد بخت كسي است كه مخالف و دشمن ما باشد.

«مسلمه» برادر هشام اين جريان را به اطلاع هشام رسانيد ولي هشام كاري نكرد تا اينكه آنها به شام و ما به مدينه رفتيم. در اين هنگام هشام پيكي از شام به مدينه فرستاد و به فرماندار مدينه دستور داد پدرم و مرا به شام بفرستد. فرماندار مدينه هم ما را به شام فرستاد. بعد از ورود به شام هشام تا سه روز اجازه ي ورود نداد و در روز چهارم بر او وارد شديم. وقتي وارد قصر شديم و به جايگاه هشام رسيديم هشام روي تخت نشسته بود و سران سپاه و رجال درباري همه سر تا پا غرق در سلاح در دو طرف استاده بودند. در جلو هدفي را گذاشته بودند و بزرگان بني اميه مشغول مسابقه تيراندازي بودند. پدرم امام.باقر عليه السلام جلو بودند و من از پشت سر ايشان وارد



[ صفحه 141]



شديم. هشام گفت! ابا محمد با بزرگان خويشاوند خود تيراندازي كن.

امام باقر عليه السلام فرمود: من پير شده ام و موقع تير اندازي من گذشته است مرا معاف بدار.

هشام گفت: به حق خدايي كه ما را به دين خود و به پيامبرش امتياز بخشيده امكان ندارد. حتما بايد تير اندازي كني و در اين هنگام هشام به يكي از شخصيتهاي بني اميه اشاره نمود و گفت: كمانت را به امام باقر عليه السلام بده. امام باقر عليه السلام كمان را از او گرفت و يك تير در چله كمان نهاد و وسط هدف جاي گرفت. سپس تير دوم را پرتاب كردند. تير به وسط تير اول قرار گرفته و آن شكافت تا به آهن سر تير رسيد. امام باقر عليه السلام نه تير بدنبال هم به هدف زدند كه هر كدام تير قبلي را مي شكافت و در يكديگر داخل مي شد.

در اين هنگام هشام چنان به اضطراب افتاد كه نمي توانست خو را نگه دارد. سپس گفت: خوب تير انداختي، تو بهترين تير انداز از عرب و عجم هستي! چگونه مي گفتي كه پير شده ام؟ در اين هنگام هشام سر به زير انداخت و شروع به فكر كردن كرد در حالي كه امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام در مقابلش ايستاده بودند.

امام صادق عليه السلام مي فرمايد: پس از مدتي كه ايستاديم، پدر خشمگين شد و هر وقت خشمگين مي شد به آسمان نگاه مي كرذد نگاه خشم آلودي كه آثار آن در چهره اش آشكارا ديده مي شد در اين هنگام هشام كه متوجه جريان شد. صدا زد نزد من بيا محمد! پدرم بالاي تخت رفت من نيز از پي ايشان رفتم همينكه به نزديك او رسيد هشام از جاي خود حركت نموده او را بغل گرفت و طرف راست خود نشانيد و مرا نيز در بغل گرفته طرف راست پدرم نشانيد. سپس هشام رو به امام باقر عليه السلام نموده و گفت:.يا محمد! تا وقتي كسي مانند شما در ميان قريش باشد سيادت بر عرب و عجم دارن احسن! از كجااين تير اندازي را آموخته اي؟ چقدر وقت صرف آموختن آن نموده اي؟



[ صفحه 143]



امام باقر عليه السلام فرمود: اي هشام مي داني كه اهل مدينه تير اندازي مي كنند من نيز در كودكي تير اندازي كرده ام ولي بعد ترك كردم. چون امير المؤمنين از من خواست باز يادي از آن روزها كردم. هشام گفت: از وقتي كه خود را شناختم چنين تير اندازي نديده ام. گمان نكنم كسي در روي زمين بتواند چنين تير اندازي كند. آيا فرزند شما جعفر مي تواند همينطور تير اندازي كند؟امام باقر عليه السلام فرمود: ما از اجداد خود كمال و تمام امتيازاتي كه در اين آيه نازل نموده به ارث برده ايم:

«اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام دينا» [1] .

امروز دين شما را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اكنون راضي شدم كه اسلام دين شما باشد.

ما جهان را به ارث برده ايم و جهان هيچگاه خالي از حجتي كه قدرت بر انجام امور شگفت انگيز داشته باشد خالي نيست و آن قدرت به غير از ما خانواده، به خانواده ي ديگري داده نشده است.

حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: در اينجا هشام چشم راست او برگشت و صورتش قرمز شد، اين برگشتن چشم و قرمزي صورت علامت خشم او بود، هشام قدري سر به زير انداخت سپس سر بلند نمود و گفت: مگر من و شما هر دو از فرزندان عبد مناف نيستيم؟ مگر ما هر دو داراي يك نژاد نيستيم؟

امام باقر عليه السلام فرمود: چرا ما نيز از همان نژاديم، ولي خداوند از خزانه ي غيب خود به امتيازهايي داده كه به هيچكس نداده است.

هشام گفت: مگر خداوند محمد صلي الله عليه و آله و سلم را از نژاد عبد مناف براي همه ي مردم سياه و سفيد و قرمز نفرستاده است. از كجا شما به ارث، مقامي را بر ديد كه ديگري داده نشد. پيامبر براي همه ي مردم فرستاده شد، اين آيه قرآن نيز مي فرمايد:



[ صفحه 144]



«و لله ميراث السموات و الارض» [2] .

ميراث آسمان و زمين از خداست.

از كجا به شما اين علم رسيد با اينكه بعد از پيامبر اسلام، ديگر پيامبري نيست و شما هم پيامبر نيستيد؟

امام باقر عليه السلام فرمود: از فرموده ي خداي بزرگ به پيامبر خود در اين آيه:

لا تحرك به لسانك لتعجل به [3] .

زيان خود را مگشا كه عجله كني.

پيامبري كه نبايد براي ديگران زبان باز كند خداوند به او امر و دستور مي دهد كه به اين امتياز را بدهد و ديگران محروم باشند. به همين جهت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم تنها با علي به گفتگوي سري پرداخت و خداوند اين آيه را نازل نمود.

«و تعيها اذن واعية» [4] .

«حفظ مي كند آن اسرار را گوش شنوا.»

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در ميان اصحاب خود فرمود: از خداوند در خواست كردم كه آن گوش، گوش علي باشد. به همين جهت علي بن ابيطالب صلوات الله عليه در كوفه گفت: پيامبر براي من هزار در از علم گشود كه از هر در، هزار در ديگر باز مي شد.

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم امتيازاتي مي دهيد. آنچنان كه خدا پيامبر را ممتاز گردانيد. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نيز علي را به برادري خود امتياز بخشيد. لذا آن نيرو و قدرت از راه ارث به ما رسيد بدون اينكه حتي ساير بستگان ما شريك باشند.

هشام گفت: علي ادعاي علم غيب مي كرد با اينكه خداوند هيچكس را بر غيب مطلع نكرده است. او از كجا چنين ادعايي مي كرد. امام باقر عليه السلام فرمود: خداوند



[ صفحه 145]



بزرگ نوشته اي براي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرستاد كه در ان تمام اسرار گذشته و آينده تا روز قيامت در آن بود. چنانكه اين آيه شاهد است.

«و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شي ء و هدي و رحمة و بشري للمؤمنين» [5] .

«ما براي تو كتابي را فرستاديم كه تفصيل هر چيز در آن است و هدايت و رحمت بشارت براي مؤمنين است.»

خداوند به پيامبرش وحي كرد كه تمام اسرار را با علي در ميان بگذارد و علي بعد از او قرآن را جمع كند، و غسل و كفن و ساير كارهاي دفن او را علي به انجام برساند، پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: حرام است بر خانواده و اصحابم كه نگاه به عورت من كنند مگر برادرم علي، او از من است و من از او هستم، سود من از او و سود او از من و زيان او و من همينطور است. او پرداخت كننده ي قرض من و انجام دهنده ي تعهدات من است. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم به اصحاب خود فرمود: علي بن ابيطالب بر تأويل قرآن جنگ خواهد كرد همانطوري كه من در تنزيل آن جنگ نمودم. هيچكس جز علي وارد بر تمام تأويل قرآن نبود. به همين جهت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: بهترين داور شما علي است. و عمر بن خطاب گفت: «لو لا علي لهلك عمر» (اگر علي نبود عمر هلاك مي شد) عجب اينجاست كه عمر قبول دارد و ديگران انكار مي كنند.

در اين هنگام هشام سر به زير انداخت و سپس سر برداشته و گفت: حاجت خود را بخواه، حضرت فرمود: زن و بچه ام را با آمدن خود به وحشت انداختم. هشام گفت: خداوند وحشت آنها را با برگشتن شما از بين مي برد همين امروز حركت كن.


پاورقي

[1] مائده / 3.

[2] حديد / 10.

[3] قيامت / 16.

[4] حاقه / 12.

[5] نحل / 89.