بازگشت

اخطار امام باقر به جابر جعفي


نعمان بن شبير مي گويد: من با جابر بن يزيد جعفي در سفر به حجاز همسفر بودم، وقتي خواستم به كوفه برگرديم جابر در مدينه خدمت امام باقر عليه السلام رسيد و با او وداع و خداحافظي نمود و به طرف كوفه حركت كرديم همينكه به «اخيرجه» رسيديم و نماز ظهر را خوانديم مردي بلند قد و گندمگون نامه اي را كه به همراه داشت به جابر داد. جابر آن را بوسيد و بر چشم خود گذاشت. نامه از طرف امام محمد باقر عليه السلام بود كه هنوز جوهر آن خشك نشده بود. جابر از آن مرد پرسيد: چه وقت از آقايم جدا شدي؟ آن مرد گفت: در همين لحظه از او جدا شدم. جابر پرسيد: قبل از نماز يا بعد از نماز؟ آن مرد گفت: بعد از نماز.

جابر نامه را باز كرد و شروع به خواندن نامه كرد، اما هر چه بيشتر نامه را مي خواند چهره اش بيشتر درهم مي شد تا آنكه خواندن نامه تمام شد و آن را در جيبش نهاد. از آن لحظه به بعد ديگر جابر خنده نكرد تا اينكه به كوفه رسيديم. روز بعد از ورود ما به كوفه، به جهت احترام به ديدن جابر رفتم، ديدم جابر از منزل خارج شده در حالي كه چند استخوان به گردن انداخته و سوار يك چوب شده و فرياد مي زند: منصور بن جمهور اميري است غير مأمور و چند چيز ديگر مثل همين كلمات را مي خواند.

نگاهي.به جابر كردم او نيز نگاهي به من كرد و چيزي نگفت، من شروع به گريه



[ صفحه 151]



كردم بعد از مدتي بچه ها دور من و جابر جمع شدند و مردم نيز اجتماع نموند. جابر حركت كرد تا داخل ميدان كوفه شد و بچه ها به دنبالش به دور ميدان مي دويدند.

مردم مي گفتند: جابر ديوانه شده است، به خدا سوگند چند روز بيشتر نگذشت كه نامه ي هشام بن عبدالملك به فرماندار كوفه رسيد كه در نامه نوشته بود: مردي به نام جابر جعفي در كوفه است. گردن او را بزن و سرش را براي من بفرست.

فرماندار از اطرافيان پرسيد جابر كيست؟ گفتند: مردي دانشمند، فاضل و صاحب حديث است كه به حج رفته بود ولي افسوس كه اكنون ديوانه شده است او ديگر در ميان ميدان با بچه ها چوب سوار است و با آنها بازي مي كند، فرماندار به ميدان آمد و مشاهده كرد كه جابر سوار بر چوب شده و بازي مي كند.

فرماندار گفت: خدا را شكر كه مرا از ريختن خون او حفظ كرد.

مدتي نگذشت كه «منصور بن جمهور» وارد كوفه شد و آنچه جابر گفته بود انجام پذيرفت. منصور بن جمهور از طرف «يزيد بن وليد» فرماندار كوفه شد. او بعد از عزل «يوسف بن عمر» به اين مقام رسيد. يعني در سال» 126 «دوازده سال پس از.وفات امام باقر عليه السلام. [1] .


پاورقي

[1] بحار الأنوار / ج 11.