بازگشت

جو حاكم به محيط


از طرفي وضعيت و جو حاكم بر محيط آن زمان اينگونه بود كه به حساب ظاهر تصور مي شد اگر فردي از خاندان اهل بيت عليهم السلام قيام كند، مردم او را پشتيباني خواهند كرد امام حقيقت امر اين بود كه: در زماني كه شيعيان به خصوص مردم كوفه اظهار مي داشتند كه آماده ي كمك و ياري اهل بيت عليهم السلام هستند. و گاه گاهي خدمت اهل بيت مي رسيدند و يا خدمت يكي از سادات و بزرگ

ان اهل بيت مي رسيدند و اين مطلب را اظهار مي داشتند همچنانكه در گذشته اين مسئله با حضرت امير عليه السلام و بعد با امام حسن عليه السلام و سپس با امام حسين عليه السلام واقع شد و تجربه نشان داده بود كه شيعيان آمادگي و شرايط پذيرش حكومت امام معصوم عليه السلام را نداشتند. آري در زمان



[ صفحه 173]



امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام اين مسأله تكرار مي شود و از آن حضرات ائمه خواستار قيام و نهضت عليه حكومت وقت بودند. لكن چون ائمه ي معصومين عليهم السلام از باطن امر و حال مردم باخبر بودند و اسباب و علل يك قيام همه گير و جهاني را آماده نمي ديدند از پذيرش اين امر خودداري مي كردند.در اين و ضع و حال مردم به سراغ زيد رفتند و او را دعوت به قيام كردند روحيه ي خاص جناب زيد و وضعيت خاص اجتماعي كه براي زيد وجود داشت او را مجبور به قيام نمود. نقش ائمه عليهم السلام در اين ميان بسيار حساس بود. امام باقر عليه السلام يا امام صادق عليه السلام مي دانستند كه چون زمينه آماده نيست و قيام زيد به شكست مي انجامد. به اصحاب خاص خويش امر فرمودند كه به قيام زيد نپيوندند و در مجلس خصوصي به زيد مي فرمودند كه قيام نكند، كه كشته خواهد شد و مردم به عهد خود وفا نخواهند كرد.

مسأله اي كه قبلا عرض كرديم كه مردم از امام صاق عليه السلام مي خواستند كه آن حضرت قيام كند حال فرضا به جاي زيد امام صادق عليه السلام قيام كرده بودند چه مي شد آيا مي دانيد اگر چنين مي شد چه اتفاقي مي افتاد؟

از قيام زيد اين مسأله بايد استفاده شود كه راه و فكر ائمه ي معصومين صحيح و درست و برحق بوده است. اما زيد چون كه به هر حال معصوم نبوده است صدور اشتباه از غير معصوم محال نيست.

با توجه به اينكه در باطن امر، جناب زيد نيت پاك و خوبي داشته است هم چنانكه اين مطلب از روايات استفاده مي شود.

ائمه، قيام زيد را بعد از انجام آن و حصول نتيجه ي آن از ديدگاه باطني بررسي نموده اند. و بياناتي كه از طرف ائمه ي معصومين عليهم السلام بعد از قيام زيد صورت گرفته كاملا مشهود است. يك مسأله ي بسيار مهم كه كمتر به آن توجه شده است مسأله ي چگونگي قيام زيد است كه با دقت در متن وقاسع نارسايي قيام او كاملا واضح است.

قيام زيد برنامه ريزي نشده بود و براي مردم حساب بي محل باز شده بود. كه ائمه ي از



[ صفحه 174]



اين امر آگاه بودند و بر اساس آن بود كه به زيد هشدار مي دادند. اينك به يك روايت توجه كنيد.

معتب غلام حضرت صادق عليه السلام مي گويد: صداي درب منزل بلند شد، در را گشودم ديدم «زيد بن علي» وارد شد، حضرت به كساني كه اطرافش بودند فرمود: به اطاق ديگر برويد و درب را ببنديد. زيد وارد شد، حضرت صادق عليه السلام با او معانقه فرمود و مدتي وبا حضرت راجع به قيام خود صحبت مي كرد كم كم صداي زيد بلند شء. زيد گفت: وابگذار اين سخنان را، به خدا قسم اگر دست بيعت به من ندهي، بر تو سخت خواهم گرفت! چرا ترك جهاد كرده اي، چرا خانه نشين شده اي، چرا بين خود و مردم مانع و حجاب قرار داده اي حال آنكه از اشرق و غرب اموال را نزد تو مي آوردند.

حضرت صادق عليه السلام فرمود: اي عم، خدا تو را رحمت كند و واز تو بگذرد، اما زيد در جواب خشونت نمود و گفت وعده من صبح باشد.

«اليس الصبح بقريب»

زيد حركت كرد و رفت، كساني كه حاضر بودند شروع كردند راجع به زيد حرف زدن، حضرت فرمود: ساكت باشيد، به جز خير چيزي درباره ي او نگوييد، خدا او را رحمت كند.

نزديكيهاي سحر بود كه صداي درب منزل بلند شد، غلام مي گويد درب را گشودم ديدم زيد وارد شد در حالي كه با صداي بلند گريه مي كرد و مي گفت: يا جعفر به من ترحم نما، رحمت خدا بر تو باشد، از من راضي باش، خدا از تو راضي باشد، بر من ببخش، بخشايش خدا بر تو باشد.

حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: خدا تو را رحمت كند و از تو راضي باشد و از تو بگذرد كه با اين حال گريه آمده اي، زيد عرض كرد: در خواب ديدم پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم وارد بر من شد در حالي كه حسن از سممت راست او و حسين از سمت چپ و فاطمه پشت سر و علي در جلو، در دست علي شمشيري بود گويا



[ صفحه 175]



يك پاره ي آتش بود فرمود: اي زيد با كاري بكه با پسر جعفر نمودي پيغمبر را اذيت نمودي، به خدا اگر جعفر از تو نگذرد و راضي نشود شمشير را ميان سينه ي تو خواهم گذارد. آنگاه از ترس و اضطراب بيدار شدم و آمدم تا از من بگذري، حضرت فرمود: خدا تو را رحمت كند، سفارشي داري بگو، تو كشته خواهي شد، بدن تو را بدار خواهند زد و بعدا با آتش خواهند سوخت. در اين هنگام زيد وصيتهايش را نمود و از منزل خارج شد.