بازگشت

برخورد زيد با دوستانش


بكار بن ابي بكر حضرمي مي گويد: ابوبكر و علقمه به نزد زيد بن علي درآمدند، و علقمه از پدرم بزرگتر بود. يكي در سمت راست و ديگر در سمت چپ زيد نشستند. به آن دو خبر رسيده بود كه زيد مي گويد: از ما امام آن كس نيست كه بر خويش پرده فرو آويزد. امام آن كس است كه شمشير از نيام بركشد.

ابوبكر كه جرأتي بيشتر داشت او را گفت: اي زيد (اباالحسن) مرا از علي بن ابيطالب عليه السلام خبر ده، آيا بدان هنگام كه بر خود پرده فرو آويخته داشت امام بود يا تا خروج نكرد و شمشير برنكشيد امام نبود؟

زيد به سخن او گوش مي داد و ساكت بود و به وي پاسخ نمي داد. سه بار كلام را تكرار كرد؛ وي به هيچيك كوچكترين پاسخي نداد. پس ابوبكر به او گفت: اگر علي بن ابيطالب عليه السلام امام بود پس رواست كه پس از وي نيز امامي باشد كه پرده بر خويش انداخته باشد. و اگر علي هنگام كه پرده آويخته بود امام نبود، پس تو را چه چيز بدينجا آورد [1] در اين هنگام زيد از علقمه خواست تا او را از صحبت كردن باز دارد و او را ساكت كند. [2] .



[ صفحه 192]




پاورقي

[1] يعني تو هم كه تا حالا قيام نكرده اي، پس امام نيستي.

[2] اختيار الرجال / ص 416.