شهادت زيد
جمعي از ياران زيد به دنبال طبيب رفتند. طبيب به زيد گفت: اگر اين تير را بيرون بكشم مي ميري، زيد گفت: مرگ بر من آسانتر است از حالتي كه اكنون در آن هستم. دكتر كلبتين [1] برداشت و تير را بيرون كشيد. زيد صيحه اي زد و جان به جان آفرين تسليم كرد. [2] .
پس از وفات زيد ، اصحابش تدبير و انديشه كردند كه او را در جايي دفن كنند تا امويان او را نيابند و او را از قبر بيرون نكشند.
هر كس نظري داشت . يكي از اصحاب گفت: زرهش را به تنش مي پوشانيم و در آبش مي افكنيم. يكي ديگر گفت: سرش را مي بريم و در ميان كشتگان مي اندازيم «يحيي» فرزند زيد گفت: نه به خدا، نمي گذارم سگان گوشت پدر مرا بخورند.
سلمة بن ثابت گفت: من پيشنهاد كردم او را به حفره اي مي بريم كه از آن گل برمي دارند و در آنجا دفن مي كنيم.
اين رأي را پذيرفتند. رفتيم و ميان دو گودال كه در آن وقت آب زيادي در آن بود، كنديم و چون آماده شد او را دفن كرديم و آب بر آن جاري ساختيم، و با ما غلامي سندي بود.
علت بردن غلام سندي آن بود كه يحيي، زيد را بر دوش آن غلام گذاشت و همراه پنج نفر ياران خاص خود او را در آن محل دفن كردند.
پاورقي
[1] كلبتين، انبري است كه با آن دندان مي كشند.
[2] تاريخ طبري / ج 8 / ص 276.