بازگشت

قيام يحيي فرزند زيد


پس از شهادت زيد 7 مردي از بني اسد پيش يحيي آمد و گفت: پدرت كشته شد و اهل خراسان شيعيان شمايند.مصلحت آن است كه به آنجا روي

يحيي گفت: چگونه مي توانم به آنجا بروم؟

آن مرد گفت: اكنون بايد پنهان شوي تا زماني كه از جستجوي تو بازايستند. هنگامي كه جستجو متوقف گرديد، يحيي همراه با چند نفر از ياران خود رهسپار خراسان شد و پس از چندي به ري وارد شد و مدت كمي در آنجا ماند.

آنطور كه در تاريخ است پس از شهادت زيد شيعيان خراسان به جنبش در آمدند و شورع به فعاليت كردند و تمام شهر خراسان را، آشوب فرا گرفت.

در اين هنگامه يحيي بن زيد وارد ري و سپس وارد بلخ شد. مردم زيادي به دور يحيي جمع شدند و با او بيعت كردند و وعده كردند كه با او قيام كنند و با دشمنان او



[ صفحه 200]



بجنگند و اطاعت او را بپذيرند.

اين خبر به امام صادق عليه السلام رسيد. امام صادق عليه السلام به يحيي نوشت و او را از اين اقدام نهي كرد و به او فرمود: اگر قيام كنين مانند پدرت كشته خواهي شد.

در سند، صحيفه ي كامله ي سجاديه است:

متوكل بن هارون مي گويد: هنگامي كه «يحيي بن زيد» از عراق متوجه خراسان بود او را ديدار كردم، پس به او سلام كردم. يحيي گفت: از كجا مي آيي؟ گفتم: از حج مي آيم.

يحيي از اهل بيت خود و از حال امام صادق عليه السلام پرسيد: من خبر حزن و اندوه امام صادق عليه السلام بر پدرش زيد را به او دادم.

يحيي گفت: عموي من محمد بن علي عليه السلام به پدرم فرمود: اي زيد خروج نكن كه اگر خروج كني عاقبت تو چگونه خواهد شد.

پسر يحيي گفت: آيا پسر عمويم جعفر بن محمد عليه السلام را ملاقات كردي؟

گفتم: آري.

يحيي گفت: درباره ي من مطلبي گفت؟

گفتم: آري

يحيي گفت: چه مطلبي درباره ي من گفت؟

گفتم: فدايت شوم دوست ندارم كه آنچه را كه شنيده ام به تو بگويم.

يحيي گفت: آيا از كشته شدن مرا مي ترساني هر آنچه را شنيده اي بگو.

گفتم: امام صادق عليه السلام فرمود: تو كشته مي شوي و وبر دار آويخته مي شوي مانند پدرت. در اين هنگام رنگ يحيي تغيير كرد و اين آيه ي قرآن را تلاوت كرد.

يمحو الله ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب. [1] .

خداوند مقدرات را محو و يا اثبات مي كند ونزد اوست مادر كتابها (كه همه ي مقدرات در او نوشته شده است)

سر انجام يحيي در زمان حكومت وليد قيام كرد و در جورجانان، در آخر سال



[ صفحه 201]



125، در نبرد با گماشتگان نصر سيار، حاكم خراسان، تيري به پيشانيش رسيد و به شهادت رسيد. و سورة بن محمد كندي، سر او را از بدن جدا كرد. جسد او را در جوزجانان بردار كردند و سرش را نزد وليد فرستادند. يحيي در حالي شهيد شد كه سنش هجده سال بيش نبود.

جسد يحيي بر دار بود تا هنگامي كه ابومسلم خراساني بر خراسان مسلط وشد آنگاه ابومسلم گفت: تا جسد يحيي بن زيد را از دار فرود آورند و بر آن نماز بخوانند و همانجا (جوزجانان) مدفونش ساختند، و مردم خراسان تا هفت روز بر وي نوحه سرايي كردند. در آن سال در خراسان هر نوزادي كه از مادر متولد مي شد او را «زيد» يا «يحيي» نام نهادند. [2] .

در رساله ي ثانيه درباره ي تهران چنين آمده است:

در آنجا نهري است به نام «سورين» و مردم را ديدم كه آن را مكروه مي دارند و آن را شوم مي پندارند و بدان نزديك نمي شوند. سبب را پرسيدم. پيري از مردم آن شهر گفت: شمشيري را كه «يحيي بن زيد» بدان كشته شد، در اين نهر شسته اند. [3] .

بر طبق قراين نهر «سورين» همان «چشمه علي» زمان ماست كه در شش كيلومتري جنوب شرقي تهران مركزي است.

پس از شهادت حضرت زيد، گروهي از زيديان به پهنه ي ري قديم و تهران كنوني آمدند و در اين شهر مقيم شدند. اين فرقه در شهر ري مدرسه هاي معروف داشته اند در اين باب در كتاب النقض چنين آمده است:

زيديان در شهر ري مدرسه هاي معروف دارند و فقهاي بسيار بر اين مذهب هستند... در ري سادات بسيارند از نقيبان و رييسان كه اين مذهب را دارند. [4] .



[ صفحه 202]




پاورقي

[1] رعد / 39.

[2] ري باستان / ج 1 / ص 136.

[3] الرسالة الثانيه / ص 32.

[4] قصران / ج 2 / ص 753.