بازگشت

اما تفاوت ادبيات


تنها تشخيصي كه از ادبيات دوره جاهليت با دوره بني اميه مي توان داد از اين راه است كه ادب و آداب عربي قالب معاني اسلامي گرديد و به جاي نقل داستانهاي ملي و قومي و توصيف حيوانات عربستان و دوره جاهليت داستانهاي تاريخي و اسلامي و سياسي و فتوحات مسلمين ظروف معاني و فضايل گرديد.

به قدري بني اميه بالاخص آل مروان دور از علم و فضل و كمال و انسانيت بودند كه همان مقدار حديث و طبي هم كه داشتند از عربستان به خاورميانه و اروپا و از سوريه به مصر و افريقا نقل شد و محيط اموي سخت خشك و بي روح بود و جز مفاسد اجتماعي و سياست ظلم و تضعيف و تعدي نسبت به مردم و خوشگذراني و لهو و لعب و اجراي شهوات و تمايلات نفساني چيزي نداشت.

خطابه و سخنوري هم كه از مختصات عرب بود آن هم يك صورت مبتذل خشك جامدي پيدا كرد زيرا به تصنع تمايل دربار خلافت بايد متحلي گردد فقط نشر كتابت براي تكثير نسخ قرآن توسعه يافت و علوم و فنوني جز نقل قسمتي از آيات قرآن و حديث كه منطبق با سياست بني اميه بود نشري نداشت و تأليف و تصنيف در صورت ظاهر در همين مواد و بيشتر ادبيات بود كه لفظا و معنا سبكي خاص يافت چنانچه دواوين شعراي دوره بني اميه حاكي سبك مخصوص ادبيات حكومت عربي امويست و در اطراف مدح و هجو و مفاخره و مباهات و سياست و تاريخ دور مي زده و غير از اين از علوم و ادب واقعي اسلامي چيزي ندارد - ولي در همين هشتاد سال كه مسلمين در پيشرفت و فتوحات بودند و پيروان علي بن ابيطالب عليه السلام



[ صفحه هشتم]



در خفا به كار تأليف و تصنيف كتب علمي از تفسير و حديث و رياضيات و طبيعيات و فلكيات و غيره فعاليت مي كردند كه بعد در عصر بني عباس آشكار شد و فهرست كتب شاهد صادق گفتار است.