بازگشت

صد ساله دوم اسلامي از مكتب باقري تا مكتب رضوي


فرهنگ و معارف اسلام از نظر دين و علوم و فنون از تاريخ هجرت تا نيمه قرن اول عصر روشن و حكومت ديني بود كه قرآن و حديث روزافزون بر بشر عرضه مي شد و پيشرفت داشت نيمه قرن دوم كه حكومت اموي روي كار آمد پرده هائي از ظلم و ستمكاري و سياست حفظ جهالت و ناداني و حكومت مستبد عربي بر چهره اسلام كشيده شد و نه تنها علوم و فنون نشر نيافت آيات قرآن و حديث هم راه انحراف و جعل پيش گرفت و جاعلين اموي براي حفظ مقام خود مطالب را به نحو مطلوب خويشتن و به مقتضاي حكومت جابرانه نشر مي دادند و مردم را در جهالت نگاه مي داشتند.

از سنن اجتماعي در پايه گذاري علوم و فرهنگ و ادبيات و لغت و فنون و حرف اين است كه چنان شالوده كار ريخته شود كه با مرور زمان نتيجه بخشد و لذا مي بينيم در علم الاجتماع ملل زنده عالم براي تحكيم مباني فرهنگي خود شالوده هاي مقتضي بدست خردمندان آن قوم مي ريختند و گاهي يك قرن يا بيشتر طول مي كشيد كه لغت و فرهنگي و ادبي از ميان يك قوم به اقوام و قبايل ديگر تعميم پيدا كند.

اين سنت در اسلام هم بود با اين تفاوت كه گفته ايم دين و علم مسجد و مدرسه كتاب و معلم قرآن و امام ناطق در اسلام از هم جدا و تفكيك پذير نبودند و با هم دوش به دوش پيش مي رفتند و چون مردم جهان در آن عصر از جهت نياز معنوي بسيار فقير و بينوا و مستمند بودند علم و دين با هم مورد استقبال قرار گرفت و دولت موقتي اموي نتوانست به كلي از آن جلوگيري كند - در صورت ظاهر فرهنگ و معارف تجلي نداشت ولي خردمندان اسلام و علماي مآل آنديش و خرده بين كه در مكتب اميرالمؤمنين عليه السلام تربيت شده بودند اين شالوده علمي و فرهنگي را حفظ كردند و در خفا خانه به خانه اگرچه به قيمت جان آنها هم تمام مي شد نقل و انتقال دادند تا زمان امام محمدباقر عليه السلام كه از پراكندگي و آشفتگي بيرون آمد و يك مكتب مبوب، منظم، مطلوب و كلاسيكي شد و از سال 95 هجري تا سال 115 در مدت بيست سال يك فرهنگي شايسته و مرتب تعليم و تدوين گرديد كه به اتفاق تمام مورخين فريقين



[ صفحه نهم]



افقه اولين و آخرين اسلام شش نفر شاگردان امام محمدباقر عليه السلام بوده اند و اساس آن چنان محكم ريخته شد و شالوده آن به قدري متين و قوي بوده كه در ظرف صد سال از همين زمان تا سال 204 كه حضرت علي بن موسي الرضا عليه السلام به اين مكتب خاتمه داد ديگر دانشگاه اسلامي از هر گونه نقص و عيبي از جهت تجزيه و تحليل علوم و فنون در اصول و فروع احكام سيد المرسلين و علومي كه متفرع بر آن بود ابهام و اجمالي باقي نگذاشت.

اين اساس علمي و دانشكده فني اسلامي بود كه ميدان بدست مسلمين داد تا با قدرت و شهامت بي نظيري تمام مكتبهاي علمي و تربيتي جهان بشري را در تحت سيطره خود درآورده و محو و متروك گذارده همين اساس فرهنگي و علمي بود كه توانست در قرن سوم بر تمام فرهنگ و علوم دنيا دست اندازد و همه را تحت الشعاع نيروي علم و ادراك خود سازد.

نهضتي كه در قرن سوم و چهارم شد و توسعه علوم و فرهنگ و ادبيات و فقه و اصول و ساير رشته هاي علمي همه در سايه مكتب امام محمدباقر عليه السلام قوت گرفت.

براي خردمندان متتبع و محققين خورده بين و حكماء و فقهاي اولين و آخرين اسلام اين حقيقت غيرقابل انكار است كه بنيان فرهنگ كلاسيكي علمي و فني اسلامي از چشمه سار باب مدينه علم تراوش كرده و پس از فترت شصت ساله به افاضات علمي امام محمدباقر (ع) احياء گرديد و مكتب تربيتي و دانشكده فني و آموزشگاه علمي هر چه بخواهيد از اين اسامي بر آن بگذاريد از آغاز قرن دوم شروع شد و با يك سبكي خاص و متين قوت و شدت گرفت توسعه يافت منتشر گرديد و هزاران هزار مرداني بزرگ از علماء و فقها و حكماء و ادباء دانشمندان تربيت شدند كه سرمايه علمي قرون بعد و مايه افتخار و مباهات ملي مسلمين گرديدند و همه آنها ريشه علم و فضيلت را از امام پنجم فراگرفتند و متعاقب آن فرزندش امام جعفر صادق همان حوزه و دستگاه علمي را بزرگ نموده به شرحي كه در كتاب خودش داده ايم دوازده هزار عالم دانشمند در يك عصر بوجود آمدند كه نه تنها هر يك از آنها براي يك كشوري مايه افتخار بودند بلكه امروز هم ملت اسلام بوجود هر يك از آنها افتخار مي كنند و چهار هزار نفر در مسجد كوفه همه از قول جعفر بن محمد الصادق نقل حديث مي كردند و چهارصد نفر از آنها اجازه تصنيف كتب داشتند و به اصطلاح امروز «تز تخصصي» نوشتند كه به كتب اربعمائه شهرت يافت و بدون شك پايه و مايه همه اين علوم را امام محمدباقر (ع) شكافت و تعليم فرمود و نشر داد و زمينه را صاف كرده دست فرزندش و اخلاف و نسل آينده



[ صفحه دهم]



سپرد تا تمدن علمي اسلام به شرحي كه در كتاب جهان اسلام و اسلام در جهان نگاشتيم پايه گذاري گرديد.