بازگشت

خلافت و امامت در اسلام


اني جاعلك للناس اماما

اساس اختلاف و اين همه محروميت ها و جنگ و جدال هاي اسلامي روي بحث امامت بوجود آمده است كه چون ما در كتب ديگر مانند كتاب اميرالمؤمنين و غيره بحث لغوي و اصطلاحي و ثبوت مقام آسماني امامت را نقل كرده ايم اينجا لزومي ندارد تكرار شود بلكه فقط سير تاريخي آن را مي خواهيم تذكر دهيم.

مي خواهيم فقط سير تاريخي امامت و خلافت را تذكر دهيم و بگوئيم قريب شصت سال خونريزي و نزاع و سكوت و تعطيل براي قهر و غلبه جاه طلبان بوده و ائمه ما فقط به جرم آنكه آنها مردان برگزيده آسماني و منصوب و منصوص رباني در جانشيني پيغمبر خاتم النبيين (ص) بودند همه كشته و شهيد و مسموم و متواري و تبعيد و زنداني و بالاخره غائب و پنهان از چشم مردم گرديدند و با اين همه زجري كه كشيدند باز هم مناقب و مآثر آنها دنيائي را پر كرده چنانچه از خليل بن احمد عروضي پرسيدند علي بن ابيطالب را وصف كن گفت چه بگويم از كسي كه دوستانش از ترس و دشمنانش از حقد و حسد فضايل او را كتمان كردند معذالك.



[ صفحه هيجدهم]





كتاب فضل ورا آب بحر كافي نيست

كه تر كنم سر انگشت و صفحه بشمارم



شناختن شخص علي بن ابيطالب اميرالمؤمنين كه وحدت نوري با پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم داشتند كار بس مشكلي است او نسخه منحصر به فرد و به قول مسيحي معاصر صوت العدالة الانسانيه بود و به قول ديگر گوهر وجودش را عرب نشناخت و عجم او را درك نموده و تعظيم و تقديس كرد و در نشر اخبارش بذل همت نمود.

اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب در ظهور و پيشرفت اسلام سايه صفت دنبال پيغمبر خدا بود و از 84 غزوه و جنگ زمان پيغمبر در 83 جنگ شمشير از دست علي نيفتاد و سهمي به سزا در نشر اسلام و بالاخص در علوم و فنون دين دارد كه پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم در حق او فرموده انا مدينة العلم و علي بابها من شهر علم و علي در آن مدينه فاضله است كه هر كس بخواهد وارد و خارج شود جز آنكه سر تعظيم در پيشگاه علي (ع) خم كند چاره ندارد و ابن ابي الحديد به همين جهات توجه داشته كه مي نويسد ما هر خوبي را در عالم انسانيت كه بخواهيم ريشه آن را پيدا كنيم دنباله آن را گرفته به عقب بر مي گرديم هر چه دست مي زنيم و پيش مي رويم مي بينيم همه خوبي ها و فضايل و مكارم اخلاقي اصل و مبناء و مخزنش در وجود علي بن ابيطالب بوده است - با اين حال يك دسته گفتند خلافت و امامت با آنكه در شخصيت علي محقق است ولي مفضول را بر فاضل به سبب سياست مقدم داشتند.

بحث امامت از اركان عقيده اسلامي است كه جاه طلبان آن را از اصول عقايد اوليه جدا كردند و به نام اصول مذهب ناميدند و چون نمي توانستند منطق اين مقصد را اثبات كنند يكي ديگر از اركان اصول عقايد را به نام عدل آن را هم همدوش نموده از صفت اصول عقايد خارج كردند تا به جائي كه به تجسم توحيد و خداي خرسوار و وحدت موجودات و وحدت وجود قائل شدند در حالي كه در عقايد علماي اماميه عدل از اصول عقايد و عين ذات پروردگار و امامت غيرقابل انفكاك از نبوت است آن هم در يك شخصيتي چون علي بن ابيطالب كه دوست و دشمن ناچار در پيشگاهش خاضع و خاشع هستند و آنگاه با تفكيك اين دو اصل توحيد و نبوت را هم به معني حقيقي خود مخدوش نشان دادند زيرا توحيد بدون عدل و نبوت بدون امامت ناقص است.

خداي غير عادل ما قبول نداريم و پيغمبري كه جانشين و وصي و خليفه، وزير و امام براي اجراي احكام و تشريح مباني شريعت خود معين نكند آن را هم قبول نداريم.



[ صفحه نوزدهم]



ما به آن خداي واحد احد لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احد معتقديم.

و به آن پيغمبري كه خاتم الانبياء بوده و علي بن ابيطالب را وصي و وزير والي و خليفه و امام و جانشين و وارث علم و تقوي و فضيلت خود معين فرموده منصوب و منصوص بوده است.

اين حقيقت تاريخي كه در كتب مربوطه مفصل اثبات شده بيان و توضيح و تشريح آن مواجه با همان مشكلاتي شد كه توحيد و نبوت به نحو اخص براي تشريح مواجه با آن بوده بلكه بسيار سخت تر و مشكل تر زيرا خدا و رسول تا آن حد دشمن نداشتند كه اميرالمؤمنين و مقام امامت و ولايت مطلقه دشمن داشت.

اين مقام آسماني منصوب و منصوص بوده - ولي چون اسلام سلطه كامل يافت و يك حكومت پابرجائي شد جمعي جاه طلب بنابر نقشه قبلي با واقعه روشن تر از آفتاب غديرخم به مخالفت برخاستند كه نگذارند جانشين پيغمبر از خاندان و اقوام خود او باشد تا بتوانند بر گردن مردم سوار شوند و به منصب و مقامي برسند و لذا طبق نقشه سقيفه بني ساعده را بوجود آوردند اولي را به خلافت برداشتند و او هم به شكرانه فعاليت هاي نيل به مقصود دوم را به جانشيني و به صورت ولايتعهدي معين كرد در حالي كه بهانه اصل - موضوع عدم جانشين و انتخاب ملي بود.

دوران خلافت هم چنان ادامه يافت تا 25 سال اميرالمؤمنين خانه نشين شد و بر سر اين كار زن و يك فرزند در جنين او از دست رفت.

پس از آن كه عثمان كشته شد رقيب ديگري كه بيست سال مقدمات سلطنت خود را حاضر كرده بود و خراج و ماليات شامات را به اضافه مصر و نواحي و سواحل دريا مي گرفت و به دربار خلافت نمي داد سر بر كشيد و چون نيروي علمي و وسيله قابل قبولي مانند خويشاوندي نزديك هم نداشت به توطئه و تحريك قشوني آراست و جنگ جمل را برپا كرد در حالي كه مردم به صورت اجماع به معني واقعي اطراف خانه اميرالمؤمنين را گرفتند و او را مجبور به قبول خلافت كردند و معاويه راضي نشد و جنگ جمل و صفين و بالاخره نهروان را بوجود آورد تا به قتل و شهادت اميرالمؤمنين خاتمه يافت.

معاويه براي استقرار سلطنت خود كه به سبك قياصره روم به سابقه حكومت آنها در دمشق تشكيل داده بود ديد با مقامي كه اميرالمؤمنين از جهت علم و تقوي و شجاعت و فضيلت و عبادت و عدالت اجتماعي دارد نمي تواند مبارزه كند و ممكن است به زودي خلافت



[ صفحه بيستم]



از خاندان بني اميه بيرون رود براي تحكيم مباني خلافت خود علمائي دنيادار را برانگيخت كه با دربار او طرح مؤانست ريختند و با زر و زور به اطراف رفته جعل احاديث كردند و مناقبي براي عثمان و معاويه نقل كردند و فضايل و مناقب اميرالمؤمنين را كتمان نمودند و سياستي كه معاويه در ظرف بيست سال اعمال كرد هنوز كسي نتوانسته آن را به اجرا بگذارد مگر دولت انگلستان كه مكتب سياسي اموي را به اجرا گذاشته است به شرحي كه در كتاب سيدالشهداء درباره ظهور بني اميه و آثار آنها در تاريخ نوشتيم بيست سال تبليغات سوء معاويه به شدت عليه علويان ادامه يافت به نحوي كه وقتي خبر دادند علي را در مسجد كشتند مردم شام مي گفتند علي در مسجد چكار داشت تا اين حد علي را دگرگون جلوه داده بود در اين مدت كه مباني حكومت بني اميه پايدار شد و سيدالشهداء عليه السلام براي اثبات خلافت آن قيام كرد و شهيد گرديد شصت سال ديگر كه دوران بني اميه بود درست هزار ماه اين شجره خبيثه عقايد و افكار را منقلب نموده مفهوم امامت و ولايت آسماني الهي و دلايل نصب و نص بر وصايت و امامت از بين رفت. حضرت امام زين العابدين با منطق روز خود تا آنجا كه مي شد به مردم مي فهمانيد ولي اوضاع و احوال محيط تاريك عصر اموي مانع اشاعه اين عقيده مستدل گرديد تا كم كم ضعف بر دولت اموي و آل مروان مستولي گرديد و كم كم افكاري پديد آمد كه سبب سقوط بني اميه شد و لذا از سال 80 تا سال 120 تقريبا قريب چهل سال مي شد كه مستقيم و غيرمستقيم مكتب باقري (ع) شروع به نشر معارف و فرهنگ اسلام نمود و ما از مواد و برنامه دانشگاه امام محمدباقر استنباط مي كنيم كه حقيقت مفهوم امامت و ولايت را به صورت تفسير آيات نازله درباره اميرالمؤمنين نقل و بيان فرموده و احكام و اخلاقيات و حتي توحيد و نبوت را با تمام متفرعات اصولي آن از زبان اميرالمؤمنين جدش نقل كرده است به طوري كه در حقيقت بايد اعتراف كرد امام محمدباقر (ع) بلندگوي اميرالمؤمنين در احكام و معالم و معارف دين بوده و براي احياي شريعت اسلام امامت را به معني واقعي بلكه به معناي مختلفه حقيقي خود معني كرد و از احاديث و خطب و تفاسير و كلمات و رسائل جدش اميرالمؤمنين به نحو مستوفي بيان و تعريف و توصيف و تعليم فرموده و در اين كار وظيفه الحق بقدري شايسته مكتب باقري شروع و پايان يافت كه به اعتراف تمام مورخين شاگردان او افقه و اعلم و آخرين مسلمين بوده اند.



[ صفحه بيست و يكم]