بازگشت

صورت و سيرت امام محمدباقر


ابن شهرآشوب مي نويسد كان ربع القامه رقيق البشره جعد الشعر اسمر اللون خال علي خده و خال احمر علي جسده ضامر الكشح حسن الصورت مطرق الراس - اسمر معتدل

امام محمدباقر عليه السلام متوسطالقامه چهارشانه سفيدرو - سياه مو بود خالي بر صورتش از



[ صفحه 6]



خاندان هاشمي علامت سيادت باقي مانده و خال سرخي بر بدنش بود.

صداي گرم و جاذب داشت سر و گردن بلند و بزرگ و گندم گون داشت قيافه هاشمي و صورت پسنديده جذاب و بشره گيرنده و صداي فريبنده داشت كه هر كس به ديدن او فريفته مي گرديد.

«كان اصدق الناس لهجة و احسنهم بهجة و ابذلهم مهجة اقل اهل بيته مالا و اعظمهم مؤنة و كان يتصدق كل جمعة بدينار و كان يقول الصدقة يوم الجمعه تضاعف لفضل يوم الجمعه علي غيره من الايام و كان اذا احزنه امر جمع النساء و الصبيان ثم دعا فآمنوا و كان كثير - الذكر كان يمشي و انه ليذكر الله و ياكل الطعام و انه ليذكر الله»

او راستگوترين مردم در لهجه و بهترين آنها در قيافه و با گذشت ترين آنها در ارشاد و هدايت بود او از جهت مال دنيا كمتر از همه فاميل داشت و بيشتر از همه بذل و بخشش مي كرد هر روز جمعه صدقه مي داد در هر مشكلي زن و فرزند را جمع مي كرد دعا مي نمود آنها را با آمين گفتن تعليم مي داد و بسيار در ذكر خدا بود.

ابن صباغ در صورت و سيرت امام محمدباقر عليه السلام مي نويسد:

اسمر اللون و معتدل القامة بود - شاعرش كميت و سيد حميري دربانش جابر جعفي نقش خاتمش رب لا تذرني فردا بود

غلام او نقل مي كند كه با ابي جعفر محمد بن علي الباقر وارد مسجدالحرام شديم تا چشمش به كعبه افتاد به گريه افتاد گفتم پدر و مادرم فدايت مردم به تو مي نگرند كه چگونه عمل مي كني تا فراگيرند شما گريان شدي فقال ويلك يا افلح و لم لا ارفع صوتي بالبكاء لعل الله تعالي ينظر الي برحمة منه فافوز بها فرمود واي بر تو چگونه صداي من به گريه بلند نشود شايد خداي تعالي نظر رحمتي فرمايد كه بدان فائز و رستگار توان شد آنگاه طواف كرد آمد مقام ابراهيم نماز گزارد و چون فارغ شد به سجده رفت و آنقدر اشك ريخت كه محل سجده اش تر شد [1] .

امام پنجم در صورت و سيرت چون جدش رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بود و در عبادت شاگرد مكتب زين العابدين و وارث سجاد است در رفتار و گفتار مانند جدش اميرالمؤمنين عليه السلام خود را ملاك عمل براي تعليم و تربيت قرار داد خود قبل از هر درس كه بياموزد عمل مي كرد



[ صفحه 7]



تا ترجمان عملي گفتار خود باشد. صدقه بسيار مي داد با حزم و حلم و فتوت و جوانمردي بود از لغزشهاي زيردستان صفح و گذشت مي نمود - براي كودكان خانه مانند يك معلم آنها را به دانش و بينش درس فضيلت و اخلاق مي داد - در ساحت حق چنان خاضع و خاشع مي شد كه مو بر بدنش راست مي گرديد و بي اختيار گريه مي كرد و از خوف خدا غش مي نمود آداب اجتماعي را كاملا با ادب فردي به هم آميخته عملا به مردم مسلمان مي آموخت در فضايل نفساني و اخلاق و آداب و ادبيات و رسوم و شئون ملي چنانچه در صفحات بعد روشن خواهد شد مي بينيم كه امام پنجم مانند جدش اميرالمؤمنين عليه السلام نسخه منحصر به فرد و داراي صفات اضداد بود و همه را به موقع و مقتضاي زمان و مكان به اجرا و عمل مي گذاشت تا مسلمين را به فضيلت بيارايد.

شيخ مفيد مي نويسد:

«كان عليه السلام ربع القامه دقيق البشره جعد الشعر اسمر اللون خال علي خده و خال احمر في جسده ضامر الكشح حسن الصوت مطرق الرأس»

ميانه بالا - باريك بشره - مجعدمو - گندم گون - خال هاشمي بر گونه و خالي سرخ رنگ بر بدن داشت ميان باريك خوش آهنگ بزرگ سر بود و قامتي و تناسبي جاذب و جالب داشت.

قال رسول الله في حديث جابر بن عبدالله الانصاري المروي في كتب الفريقين ستدرك رجلا من اهل بيتي اسمه اسمي و شمائله شمائلي يبقر العلم بقرا

بنابراين بايد شمائلي را كه براي پيغمبر خاتم النبيين در كتاب پيشواي اسلام نوشتيم براي امام محمدباقر عليه السلام وصف كنيم زيرا نامش نام پيغمبر و صورتش چون صورت پيغمبر بود و علمش چون علم او مي شكافته است سينه پهناور علم را و تجزيه و تحليل مي كرده و اشكال و ابهام و اجمال را به تشريح و توصيف خود حل و هضم مي فرموده است همان صلابت و مهابت كه پيغمبر داشت همان قيافه جذاب و گيرنده كه هر بيننده را مي فريفت امام محمدباقر عليه السلام داشت هر كجا مي نشست جمعي بي اختيار به دور او جمع مي شدند و عرض ادب و ارادت و علاقه مي كردند.

آن حضرت در سيرت داراي سيرت جدش اميرالمؤمنين عليه السلام بود اكثر اوقات از خوف خدا گريان مي شد و غش مي كرد و صداي خود را به گريه بلند مي نمود و جاي سجده او مانند



[ صفحه 8]



سينه شتر پينه كرده بود و هر وقت خندان مي شد مي گفت الهي لا تمقتني خداوندا ما را دشمن يكديگر مگردان و مجسمه اش درس تواضع بود او منبع علم و كانون فضيلت و معدن كرم بود داراي مزارع و املاكي بود غلاماني داشت كه پس از درس علم و فضيلت به اين امور اشتغال مي ورزيد و هر چه بدست مي آورد انفاق در راه خدا مي فرمود - به طوري كه او را در زمان خودش اسخي الناس گفتند

علماء همه در محضرش چون قطرات باران در سيل آسماني بودند او چون چشمه اي منفجر مي شد و آب حيات علم و دانش بيرون مي ريخت چنانچه گفته



يا عروة الدين المبين و بحر علم العارفينا

يا قبلة للانبياء و كعبة للطائفينا



من اهل بيت لم يزالوا في البرية محسنينا

التائبين العابدين الصائمين القائمينا



العالمين الحافظين الراكعين الساجدينا

يا من اذا نام الوري باتوا قياما ساهرينا




پاورقي

[1] فصول المهمه ابن صباغ ص 192.