بازگشت

امام محمدباقر و حلم و بردباري


حلم از فضايل اخلاقي و امهات صفات محموده است كه در ائمه معصومين به شدت ظهور و بروز داشته اما چون حلم با غيرت گاهي در مرحله مواجهه و اصطكاك قرار مي گيرند در بشر عادي كه از سر حد خود گذشت تعبير به بي غيرتي مي شود چنانچه در هتك ناموس مثلا حلم داشته باشد در حالي كه حلم و بردباري براي حفظ عصمت و طهارت و غيرت و حميت است نه براي سلب آن بايد در مواقع مقتضي بردباري نمود تا شئون اجتماع در سايه عفت و امنيت مصون بماند.

امام عليه السلام كه عالم به ما كان است مي داند موارد حلم كجاست تشخيص امام بهتر و سريعتر از ساير مردم است و لذا درباره دين فداكاري و تحمل و بردباري مي كند تا آنجا كه



[ صفحه 60]



نسبت به دين هتك احترام نشود و در حالي كه اگر نسبت به مصالح و منافع خود تكاهل و تجاهل نمايد اين فداكاري است كه منافع خود را فداي مصالح دين كند اما نسبت به دين به موقع در هر حال باشد سخن حق را مي گويد و براي حفظ حق قيام مي كند.

اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (ع) در موقعي كه لازم بود دين را حفظ كند تا آنجا تحمل كرد كه ريسمان به گردنش اندازند ولي در برابر دين شمشير او تا چهل سال در غلاف نرفت و هر روز بيني گردن كشان را به خاك مي ماليد - امام حسن مجتبي براي حفظ مصالح عمومي مسلمين و دين خلافت و حكومت عامه را از دست داد تا دين مصون بماند و سيدالشهداء عليه السلام به همان جهت قيام كرد و شمشير كشيد و اگر زمان و مقتضيات عصر امام حسن را به امام حسين (ع) مي دادند او صلح مي كرد و حضرت مجتبي شمشير مي كشيد پس حلم و غيرت هر دو در بني هاشم مخصوصا ائمه معصومين به قوت باقي بود كه به مقتضاي زمان و مكان به منصه ظهور و بروز مي رسيد حضرت امام زين العابدين به اقتضاء زمان تحمل و بردباري شگفت آوري نمود زيرا ناملايمات عصر او بيش از همه ائمه بود و مصائب و متاعبي كه او با آن مواجه گرديد براي هيچ يك از ائمه نبود و حلم و صبر او بارزترين صفات اخلاقي بود.

حضرت امام محمدباقر نيز از سه سالگي شاهد همان مشهودات پدر بود و صبر و حوصله مي كرد و بردباري و تحمل مي نمود و از فرصت زمان و مكان براي ابراز قدرت علمي خود استفاده كرد و تحمل هر گونه مصائب و ناملايمي دشوار را در اين راه بر خود تحمل فرمود - به طوري كه ابن شهرآشوب نقل مي كند يكي از اهل كتاب كه به دشمني و خصومت با امام محمدباقر عليه السلام برخاسته بوده اند حضورش گفت انت بقر قال لا انا باقر قال انت ابن الطباخة قال ذاك حرفتها - قال انت ابن السوداء الزنجيه البذيه قال ان كنت صدقت غفر الله لها و ان كنت كذبت غفر الله لك - فاسلم

آن مرد يهودي گفت تو بقر هستي خواست اهانت و جسارت كند با كمال آرامش فرمود نه من باقر و شكافنده علم هستم گفت پسر طباخه هستي فرمود آن حرفه است اگر هم باشم عيبي ندارد كسب و هنر ننگ و عار نيست گفت تو پسر سياه زنگباري هستي فرمود اي مرد اگر اينها كه تو گفتي در حق من باشد خدا مرا رحمت كند و اگر دروغ و تهمت و دشنام مي دهي خدا تو را بيامرزد - اين مرد بدانديش سخت دگرگون شد اسلام آورد و تسليم گرديد و اين اسلاميت دشمن در اثر حلم و بردباري و شكيبائي امام محمدباقر عليه السلام بود تا



[ صفحه 61]



مردي هدايت شود به عكس حلم و بردباري معاويه است كه گروهي را از دين بدر مي برد و ابواب افتضاح و بي آبروئي را با حلم خود به سوي خود و خاندانش مي گشود چنانچه در كتاب امام حسن مجتبي عليه السلام نوشتيم.