بازگشت

علم حيات است - دانائي توانائي است




توانا بود هر كه دانا بود

ز دانش دل پير برنا بود



به نقل علامه مجلسي از فضيل از حضرت امام محمدباقر عليه السلام روايت كرده كه در ذيل آيه كريمه و من احياها فكانما احيي الناس جميعا فرمود: اين آيه دو صورت دارد يك تأويل ظاهري و يك تفسير بزرگ و باطني تفسير ظاهرش اين است كه هر كس نفسي را نجات دهد از غرق شدن از سوختن از پرتگاه هلاكت مانند كسي است كه يك جمعي را نجات داده و احياء كرده باشد و تفسير بزرگش اين است.

هر كس يك نفر را به هدايت و ارشاد علم و توحيد از گمراهي نجات بخشد به او حيات



[ صفحه 83]



جاوداني بخشيده است زيرا احياي حقيقي نفوس بشري به راه مستقيم آوردن و هدايت و ارشاد به علم و دانش و بينش است آنگاه در پاسخ فضيل فرمود:

من علم باب هدي كان له اجر من عمل به و لا ينقص اولئك من اجورهم و من علم باب ضلال كان وزر من عمل به و لا ينقص اولئك من اوزارهم

يعني هر كس بابي از علم و هدايت به سوي مردم باز كند و كلمه اي از دانش به برادران خود تعليم نمايد در اجر و مزد او كه با علم عمل مي كند شركت خواهد داشت در حالي كه از اجر و مزد آن عالم عامل هم نخواهد كاست و هر كس از ضلالت و گمراهي و شهوت و اغفال و اغوا چيزي به كسي ياد دهد در وزر و وبال او شريك خواهد شد و آن عالم عامل فاسق به وزر و نكبتي مبتلا مي گردد و بدون آنكه از وزر او كم شود راهنما و رهبر و دليل و هاديش نيز از وزر نصيبي خواهد برد.

محمد بن مسلم از ابوجعفر امام محمدباقر عليه السلام روايت كرد كه در ذيل همان آيه فرمود لم يقتلها او انجاها من غرق او حرق او اعظم من ذلك كله يخرجها من ضلالة الي هدي

كسي كه مردي را از غرق شدن يا سوختن يا بلاياي ديگر نجات دهد او را از ضلالت نجات بخشيده ولي احياي حقيقي زنده داشتن نفس او به علم و دانش است كه يك فرد را از ضلالت به هدايت درآورد

ابوبصير كه يكي ديگر از شاگردان آن حضرت است مي گويد فرمود لا تخاصموا الناس فان الناس لو استطاعوا ان يحبونا لاحبونا چون شيعيان با مخالفين آنها كه امويين بودند مخاصمه مي كردند فرمود با مردم به دشمني قيام نكنيد چه آنها اگر استطاعت داشته باشند يعني عالم باشند يا علم دوست باشند قهرا ما را دوست خواهند داشت. علامه مجلسي و سپهر و ديگران در اين بيان امام تأويلاتي كرده اند

اما نظر نگارنده اين است كه چون بحث روي مباني اهميت علم بود و امام اين سخن را فرمود منظورش اين است كه مناظره و مناقشه و احتجاج براي دوستي نكنيد بلكه براي تعليم علم كنيد كه اگر مردم راغب علم باشند اگر حس علم دوستي و دانش پژوهي آنها بيدار شود ناچارند ما را دوست بدارند زيرا علوم اسلامي و فنون جهاني نزد ما مي باشد.

و لذا در حديث ديگر چنين مضموني دارد كه مي فرمايد «اگر در شرق و غرب بگرديد علمي پيدا نخواهيد كرد مگر آنكه از خاندان ائمه اطهار سرچشمه گرفته



[ صفحه 84]



باشد» و ابن ابي الحديد هم همين حقيقت را اعتراف كرده كه اگر ما هر علم و هر فضيلتي را كاوش كنيم تا مبداء آن را بدست آوريم خواهيم ديد كه نزد اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب بوده و امام محمدباقر عليه السلام هم غير از اين سخني ندارد نهايت چون غوغاي زندگي فرصت نداد كه امام متقيان علوم خود را ظاهر سازد تا فرصت بدست امام محمدباقر عليه السلام رسيد شروع به نشر علوم و معارف دين فرمود و شاهد اين حديث حديث ديگر است كه علامه مجلسي نقل مي كند ابي جعفر عليه السلام فرمود

«قال عليه السلام اما انه ليس عند احد من الناس حق و لا صواب الا شي ء اخذوه منا اهل البيت و لا احد من الناس يقضي بحق و عدل و صواب الا مفتاح ذلك القضاء و بابه و اوله و سببه علي بن ابيطالب عليه السلام فاذا اشتبهت عليهم الامور كان الخطاء من قبلهم اذا اخطأوا و الصواب من قبل علي بن ابيطالب صلوات الله عليه»

فرمود آنچه حق و صواب سخن است اين است كه هر كس علمي و دانش آموخته از ما اهل بيت است و احدي از مردم نيست كه قضاوت و حكومت به عدل و داد كند مگر آنكه مفتاح و كليد عدالت را از كلمات و تعليمات علي بن ابيطالب عليه السلام اقتباس كرده باشد و هر كس به اشتباه افتد و خطا و لغزش نمايد خطا از خودشان و صواب از اميرالمؤمنين باشد.

زيرا حق با علي و علي با حق بود [1] .

امام محمدباقر عليه السلام به شاگرد ديگرش زراره فرمود اين كه جدم اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود سلوني عما شئتم و لا تسئلوتي عمن شي ء الا انبؤكم به فرمود بپرسيد از من چه مي خواهيد و هر چه پرسيد جواب درست و كافي و شافي به شما مي دهم آنگاه زراره از منبع علم و دانش پرسيد امام پنجم عليه السلام فرمود

فقال (ع) انه ليس احد عنده علم شي ء الا خرج من عند اميرالمؤمنين فليذهب الناس حيث شائوا فوالله ليأتين الامر الي هيهنا و اشار بيده الي صدره

فرمود هيچ كس به هيچ دانش نرسيده مگر از اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب عليه السلام آموخته و هر كس هر كجا براي طلب علم برود بالاخره بايد به اين خانواده برگردد زيرا علم را خدا به او داده و از او به ما رسيده و اين «با دست اشاره كرد» سينه من است كه وارث درياي علم نامتناهي حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مي باشد.



[ صفحه 85]



شكي نيست با توجه به اوضاع و احوال عصر طلوع اسلام و محيط عربستان و ولايت كليه مطلقه الهيه و نزول وحي به اين خاندان غير از اين هم نبايد باشد علوم و فنون اسلامي به شهادت كتب موجوده در تمام رشته ها كليدش دست اميرالمؤمنين عليه السلام است چنانچه فنون مختلفه علمي از قضاوتها و سئوالات مردم عصر از آن حضرت معلوم مي شود و هر مقدار را كه پرسيدند به اولاد خود آموخته تا آنها به مردم جهان تعليم نمايند - و لذا امام پنجم فرمود هر كس هر كجاي دنياي طالب علمي باشد كه خير دنيا و آخرت را بخواهد ناچار است به مكتب علوي مراجعه كند و هر كجا رفت آخرالامر به اين خاندان سر تعظيم فرود خواهد آورد

و باز مؤيد اين معني روايت ديگر از همين امام به يكي ديگر از شاگردانش به نام محمد بن مسلم مي فرمايد «انه ليس عند احد من حق و لا صواب و ليس احد من الناس يقضي بقضاء و يصيب فيه الحق الا مفتاحه علي فاذا تشعبت بهم الامور كان خطائه من قبلهم و الصواب من قبل علي بن ابيطالب»

هر كس جوياي حق و صوابي باشد ناگزير است قضاوت كند به قضاوتي كه اميرالمؤمنين (ع) فرمود تا درست و صائب باشد و اگر خطائي و لغزشي نمود خطا را او كرده و درست و راست و صحيح از مبداء علم علي بن ابيطالب است

باز به محمد بن مسلم فرمود اگر كسي علمي و دانشي بخواهد ناچار است از علي بن ابيطالب اخذ كند و يا از ما كه وارث علوم او هستيم اقتباس نمايد اگر به حق و صواب حكم كرد رستگار است و اگر اشتباه كرد خطا از او و ثواب از ماست - چه علم نوريست آسماني كه بر قلوب ائمه دين تابيده است

به همين جهت فرمود العلم نور يقذفه الله في قلب من يشاء يعني هر كس طالب علم باشد و به در خانه اهل علم و باب مدينه علم برود نور علم به دلش پرتو مي افكند و اين من در اين حديث من فاعلي است كه طالب علم بايد بخواهد و براي طلب آن قيام كند و كاوش نمايد خداوند هم به دلالت قرآن و حديث او را راهنمائي فرمايد


پاورقي

[1] سيوطي در كتاب خلفاء خود مفصل اين اخبار را نوشته است.