بازگشت

سبب اختلاف احاديث


به طور كلي اختلاف احاديث از دو جهت بوده يكي از جهت جعل احاديث براي استفاده شخصي بوده كه منافع شخصي را بر مصالح عمومي ترجيح مي دادند و آن كار خلفاي غاصب بود

ديگر جهل يا كم اطلاعي و عدم احاطه بر تمام جهات حديث بوده كه گاهي زمان خود پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم حكم تغيير قبيله را نشنيده بودند و بعد شنيدند يا حكمي را كه شنيدند كه بعد نسخ شد و كامل تر از آن وضع گرديد اولي را شنيده دومي را نديده است اختلاف حديث پيدا شده و البته بدين جهت بود كه فرمودند علم را از خاندان علم و علماء راسخون فرابگيريد تا اختلاف رفع شود و بدين منظور يكي از اصحاب حضرت امام محمدباقر (ع) مي پرسد يابن رسول الله چگونه در مسح نمودن اختلاف حديث پديد آمد - امام عليه السلام چنين بيان فرمود

«فقال عليه السلام كان الرجل منهم يسمع من النبي صلي الله عليه و آله و سلم الحديث فيغيب عن الناسخ و لا يعرفه فاذا انكر ما خالف في يديه كبر عليه تركه و قد كان ينزل علي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فعمل به زماما ثم يؤمر بغيره فيأمر به اصحابه و امته حتي قال اناس يا رسول الله انك تأمرنا بشئي حتي اذا اعتدناه و جرينا عليه امرتنا بغيره فسكت النبي عنهم فانزل عليه قل ما كنت بدعا من الرسل ان اتبع الا ما يوحي الي و ما انا الا نذير مبين»

فرمود گاهي مي شد از اصحاب پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم يك مردي حديثي را مي شنيد ولي در موقع بيان پاسخ آن خبر حضور نداشت و ناسخ آن را نمي شنيد و نمي دانست و اگر براي او مي گفتند انكار مي كرد زيرا خودش از پيغمبر آن حكم را شنيده بود و لذا مدت زماني عمل مي كرد و براي ديگران هم مي گفت و شايد فكر نمي كرد امكان نسخ آن باشد تا آنكه اختلاف حديث و احكام متعارف گرديد - از طرفي به حكم وحي به سبب تشحيذ افكار مردم مسلمان از احكام سابق آسماني



[ صفحه 132]



به مقتضاي ملل و امم زمان و مكان گذشته آن حكم نسخ مي شد و حكمي محكم تر و جامعتر و كاملتر نازل مي شد و مردم بر آن عمل مي كردند و قهرا آنها كه از حضور پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم دور بودند به اين اختلاف برخورد مي نمودند بدين جهت جمعي از مردم خدمت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم جمع شدند عرض كردند يا رسول الله شما ما را امر مي كني به چيزي و حكمي و حديثي تا ما بر آن عادت كرديم و مأنوس شديم حكمي بر خلاف آن مي فرمائي رسول خدا ساكت ماند تا آيه شريفه نازل شد كه مي فرمايد بگو به مسلمانان و اصحاب و ياران خود برسان و به آنها كه بحث در ناسخ و منسوخ قرآن مي كنند بگو اين بحث بر شما جايز نيست زيرا شما از شرايط زمان و مكان و علل و اسرار آن بي خبريد و آنچه به من وحي شده به شما تعليم مي كنم و من جز بيم دهنده اي بيش نيستم كه احكام الهي را به شما ابلاغ كنم يعني تكليف من تبليغ وحي است.

در اين حديث چند نكته گنجانيده شده يكي اثبات وحي و تثبيت نبوت كه مكلف به تبليغ وحي بوده و ديگر آنكه ناسخ و منسوخ قرآن در علم الهي نهفته است جز او كسي نمي داند و آنچه ما فكر مي كنيم استحساناتي بيش نيست كه البته نتيجه اش تكامل نفس است و تطابق قانون كامل الهي با سير تكاملي نفوس بشري است كه در قرآن آخرين كتاب آسماني بيان شده است