بازگشت

احتجاج يعني چه؟


احتجاج در لغت به معني ادعا و برهان و حجت و دليل بر گفتار است كه در مناظرات علمي بكار برده مي شد و دو نفر در يك موضوع دلايل خود را ابراز مي كردند تا هر كس دليل و حجتش قاطع تر بود او فائق مي آمد.

در اصطلاح بحث علمي و استدلالي است كه امام (ع) با مردم گمراه و نادان نموده اند يعني كساني كه در اشتباه و ضلالت افتاده اند يا در جهالت و ناداني مانده اند يا فكر آنها منحرف است درست نمي توانند فكر كنند از وظايف امام است كه با اين طبقات بحث و احتجاج نموده آنها را از شبهات و انحراف فكري نجات بخشند و القاء شيعه را ملغي نمايند.

اين وظيفه اوليه ائمه معصومين است كه در هر مورد كسي لجاج و عنادي داشته يا القاء شبهه مي كرده يا دلايل و براهين ناروا و سستي به مغالطه مي آورده كه افكار را منحرف نموده تعمدا يا تنكرا مردم را گمراه مي كردند امام عليه السلام با آنها احتجاج مي كرده و مطلب مورد بحث را طرح فرموده با سئوال و جواب بسيار ساده او را هدايت فرموده به كمال مطلوب مي رسانده و اكثر اوقات هم اين احتجاجات در حضور اصحاب طرفين بود تا مردم



[ صفحه 199]



خوب از حقيقت و ماهيت مورد بحث استفاده كنند آغاز اين احتجاجات از پيغمبران آسماني به دستور رباني شروع مي شده تا پايه و اركان توحيد بر مباني صحيح استوار گردد و توحيد در اذهان و افكار تثبيت شود مردم معتقد و مؤمن به يگانگي حق شوند اين احتجاج توحيدي قرنها ادامه داشت نهايت شدت و ضعف يافته و مدتي احتجاج براي اثبات وجود خداوند در قبال طبيعيين شده و قرن ها درباره يگانگي واجب الوجود در قبال مشركين احتجاج نموده اند و سالها احتجاج براي بي نظيري حق و ضد و ند و عدو شبيه و عديل بودن شده در اسلام بيشتر احتجاجات براي اثبات صفات جمال و جلال حق بوده است كه اين درس را حضرت امام علي بن موسي الرضا (ع) ثامن الحجج به اين بحث خاتمه داده و انواع صفات جمال و جلال را در بحث اسامي لطيف و قهار - جابر و غيره بيان فرموده كه ديگر براي كسي كه در مكتب توحيد درس خوانده باشد هيچ گونه ابهامي درباره توحيد براي او باقي نمي ماند.

بحث تحليلي و تحقيقي و تتبعي توحيد بوجود ائمه اطهار عليهم السلام تا وجود مقدس رضوي (ع) پايان يافته.

و در مجلس رسمي مأمون الرشيد امپراطور بزرگ اسلام و حضور محققين علماي ملل و نحل اين بحث خاتمه يافت و بقيه ائمه شارح و مبين آيات و تفسير اين بحث بوده اند.

اما بحث احتجاج نبوت و ولايت نيز از پيغمبر (ص) و اميرالمؤمنين و امام زين العابدين و امام محمدباقر و امام جعفر صادق به حد كمال خود رسيد و كساني كه اين كلاسهاي درسي را ديده باشند براي آنها نيز ابهامي درباره نبوت عامه و خاصه باقي نمانده است.

اما بحث ولايت و خلافت را نيز از امام پنجم تا امام هشتم به حد كمال رسانيدند و آخرين بخش نبوت را حضرت امام رضا با جاثليق نصاري در حضور مأمون نمود و آخرين بحث ولايت و خلافت و امامت را خود مأمون در حضور علماء اعلام عصر هم در مرو و هم در بغداد ادامه داد و معتقد بود كه خلافت حق ثابت اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب است و ابن شهرآشوب هم با قبول اين حقيقت خودش قائل شده كه مفضول بر فاضل تقدم جسته وگرنه افضل و احق و اعلم از اميرالمؤمنين علي (ع) نبوده و نيست.

در كتب احتجاج از پيغمبر (ص) خاتم النبيين تا حضرت صاحب الامر (ع) احتجاجات هر يك را نقل كرده اند كه اين خود نيز يك مكتبي است به شرط آن كه خواننده اين كتاب سرمايه علمي و اطلاعات قبلي داشته باشد تا از آن استفاده كند و مطالب را از هم مجزا نموده



[ صفحه 200]



ورود و خروج مطلب را با طريق بحث و استدلال و بيان برهان و امتياز آن از جدل و مغالطه و خطابه و شعر و غيره مميز و مشخص نموده به حقيقت علمي واقف گردند.

اولين قدرت علمي احتجاج با شخص رسول الله (ص) بود كه به زبان وحي و الهام با علماي يهود و نصاري مباحثه و حتي مباهله فرمود و اميرالمؤمنين علي (ع) در خطب نهج البلاغه همان مطالب را به يك قالب الفاظ روشن تري ريخته تشريح و تصريح و تجزيه و تحليل فرموده است - دوران امامت حضرت مجتبي و سيدالشهداء اقتضاء بحث نمي داد زيرا بيدادگري معاويه و آل زياد و آل سفيان و غيره فرصتي به مردم براي اصغاء تعليمات ائمه عليهم السلام نداد حضرت امام سجاد (ع) هم به مقتضاي زمان و مكان تعليمات خود را در سايه درس تفسير و فقه و ادعيه و اذكار به نام صحيفه سجاديه آموخته است ولي چون ميدان به دست امام محمدباقر (ع) رسيد از فرصت اختلافات سياسي استفاده كرد و شروع به احتجاجات و تعليمات عاليه پرداخت كه مباني مكتب جعفري را تشديد فرموده است.

براي كساني كه به كتب تاريخ و حديث و رجال ادوار فقه اسلام مخصوصا فقه جعفري و اماميه اثني عشريه وارد هستند معلوم است كه اصحاب امام محمدباقر (ع) اكثر همان اصحاب امام جعفر صادق (ع) مي باشند و اين مكتب شالوده و اساسش به دست حضرت امام پنجم ريخته شد و امام ششم آن را مرتب و منظم و مرتب نمود توسعه و انتشار فرمود و لذا چون از شاگردان امام ششم دعوي فقاهت و مذهب خاصي بنابه رهبري سياست نمودند به نام جعفري شهرت يافت.