بازگشت

احتجاج با ابوحنيفه


ابن شهرآشوب در مناقب از ابي القاسم طبري الكاني در شرح حجج اهل بيت مي نويسد امام ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين عليه السلام در مسجد نشسته بود و به تعليمات عاليه و معارف اسلامي اقدام مي فرمود



[ صفحه 205]



ابوحنيفه ايستاده بود حضرت به او فرمود اي ابوحنيفه تو مردي مشهور هستي من دوست ندارم كه پهلوي من بنشيني او اعتنائي نكرد و نشست و اصحابش هم اطراف او را گرفتند.

حضرت امام محمدباقر عليه السلام با اصحابش نشسته بودند ابوحنيفه گفت تو امام هستي فرمود نه [1] گفت مردم كوفه دسته اي گمان مي كنند تو امام هستي فرمود چه مانعي دارد گفت به آنها بنويس كه من امام نيستم فرمود اطاعت مرا نمي كنيد چه لزومي دارد اما من حاضرم در غياب آنها و در حضور اصحاب تو احتجاج كنيم و بحثي نمائيم من به تو مي گويم پهلوي من بنشين اطاعت نمي كني چگونه مردم كوفه اطاعت مرا مي كنند ابوحنيفه قدرت بر پاسخ نيافت و از ورود بحث علمي و احتجاج عذر خواست.

ابن جوزي مي نويسد ابن سعد در طبقات نقل كرده ابويوسف از ابي حنيفه پرسيد آيا تو محمد بن علي باقر را ملاقات كردي و با او سخني گفته اي بحثي كرده اي گفت ملاقات كردم و پرسيدم آيا خدا اراده معصيت مي كند فقال ابوجعفر عليه السلام افيعصي قهرا،

ابوحنيفه مي گويد جوابي نداشتم به او بدهم ماندم در پاسخ او.

اين احتجاجات نشان مي دهد كه در اولين كلمه سؤال درمانده شده مطلب به تصريح و تشريح و استدلال نرسيده است.


پاورقي

[1] اينجا انكار امامت به منظور تقيه بوده است.