بازگشت

پاسخ مسائل علمي از امام محمدباقر


شيخ طبرسي در احتجاج از ابان بن تغلب روايت مي كند كه طاوس يماني از امام محمدباقر عليه السلام پرسيد يا اباجعفر هل تعلم متي مات ثلث الناس حضرت فرمود يا ابا عبدالرحمن لم يمت ثلث الناس قط انما اردت ربع الناس قال و كيف ذلك قال كان آدم و حواء و قابيل و هابيل فقتل قابيل هابيل فذلك ربع الناس.

پرسيد آيا مي داني كي ثلث مردم مرده اند فرمود ثلث مردم نمرده اند شايد مي خواهي بگوئي كي ربع مردم مرده اند و آن وقتي بود كه قابيل هابيل را كشت زيرا آدم و حوا و قابيل و هابيل چهار نفر فقط در دنيا بودند و چون هابيل كشته شد يك ربع از مردم روي كره زمين مردند قال صدقت.

طاوس پرسيد بگو بدانم اول كسي كه دروغ گفت كي بود قال ابليس حين قال انا خير منه خلقتني من نار و خلقته من طين فرمود او شيطان بود كه گفت من بهتر از آدم هستم زيرا او از خاك است و من از آتش اين دروغ و تكذيب بود زيرا خاك بهتر از آتش است چه خاك هر امانتي را حفظ مي كند قابل رويانيدن نبات و مكث گياه فواكه و غيره است ولي آتش هر چه به او بسپارند مي سوزاند و از بين مي برد و نابود و محو مي كند.

پرسيد آن قومي كه شهادت به حق دادند و خودشان دروغ گفتند كيانند؟

قال (ع) المنافقون حين قالوا لرسول الله (ص) نشهد انك لرسول الله و الله يعلم انك لرسوله و الله يشهد ان المنافقين لكاذبون.

منافقين بودند كه شاهد شهادت دادن پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم به حق بودند معذلك او را تكذيب كردند و در نتيجه اين آيه نازل شد كه ما شهادت به رسالت تو مي دهيم و منافقين مي آيند مي گويند شهادت داديم اما آنها دروغ گويند.

پرسيد آن طايري كه فقط يك بار طيران كرد كدام است.

قال عليه السلام طور سينا اطاره الله عز و جل علي بني اسرائيل حين اظلهم بجناح منه فيه الوان العذاب حتي قبلوا التورات و ذلك قوله عز و جل «و اذانتقنا الجبل فوقهم كانه ظلة و ظنوا انه واقع بهم» فرمود آن كوه طور سينا بود كه چون بني اسرائيل به ستمكاري پرداختند خداوند آن كوه را به صورت يك پرنده عظيم به انواع و الوان عذاب بالاي سر آنها پرواز داد و آنها گمان كردند بر سر آنها خواهد فرود آمد و تورات را قبول كردند.



[ صفحه 212]



پرسيد بگو بدانم كدام پيغمبر بود كه چون مبعوث شد جن و انس و فرشته نبودند كه در قرآن مي فرمايد قال الغراب حين بعثه الله عز و جل ليري قابيل كيف يواري سوأة اخيه هابيل حين قتله «فبعث الله غرابا يبحث في الارض ليريه كيف يواري سوأة اخيه».

فرمود چون خداوند آدم را آفريد و قابيل برادرش را كشت كلاغ را برانگيخت تا به او نشان دهد چگونه بايد او را دفن كند زيرا چهل شبانه روز جسد برادر را روي سر گذاشته نمي دانست چه كند تا دو كبوتري يا دو كلاغي با هم نزاع كردند و يكي ديگري را كشت چون افتاد بالاي سر او آمد با پنجه هاي خود زمين را كند و او را دفن كرد قابيل دفن جسد مردگان را فراگرفت و آن روز نه جن بود و نه انس و غير از آن سه نفر كسي نبود در حالي كه آدم مبعوث به نبوت بود.

پرسيد كدام قومي بودند كه خداوند آنها را انذار فرمود اما نه از جن و نه از انس و نه از ملائكه بودند.

قال (ع) النمله ذكره الله في كتابه قال النمله حين قالت يا ايها النمل ادخلوا مساكنكم لا يحطمنكم سليمان و جنوده و هم لا يشعرون.

فرمود آن قوم مورچگان بودند كه چون قشون سليمان پراكنده بيابان شد فرمانده آن قوم مورچگان گفت اي قوم داخل خانه هاي خود شويد و گرنه پايمال سم ستوران و پاي قشون سليمان مي گرديد - و اين انذار به وحي به مورچگان شد

پرسيد بگو بدانم كيست كه دروغ بر او بستند در حالي كه انس و جن و فرشته نبود.

فقال عليه السلام الذئب الذي كذب عليه اخوه يوسف فرمود آن گرگ بود كه برادران يوسف نسبت دروغ به او دادند.

پرسيد آن چيست كه كم آن حلال و بسيار آن حرام است فقال عليه السلام نهر طالوت.

قال الله عز و جل الا من اغترف غرفة بيده در موقعي كه ذوالقرنين به ظلمات مي رفت گفت يك كف از آن براي شما حلال است و بيشترش حرام و بهتر آن است كه نخورند.

پرسيد آن نماز واجب بدون وضوء كدام و آن روزه بدون اكل و شرم كدام است.

فرمود اما نماز بدون وضوء نماز بر پيغمبر است و روزه روزه صمت است كه در قرآن مي فرمايد اني نذرت للرحمن صوما فلن اكلم اليوم انسيا.



[ صفحه 213]



پرسيد آنچه كه از آن كم و زياد مي شود و آنچه كه زياد مي شود و كم نمي گردد چيست

قال (ع) اما الشئي الذي يزيد و ينقص فهو القمر و الشئي الذي يزيد و لا ينقص فهو البحر و الشئي الذي ينقص و لا يزيد فهو العمر

فرمود اما آنچه كه زياد مي شود و كم مي گردد ماهست و آنچه زياد مي شود ولي كم نمي گردد درياست و آنچه كه كم مي شود و زياد نمي گردد عمر است.

در اين بيان علمي كه مربوط به افلاك است يك تعليمات عاليه نجومي و فلكي است كه هنوز منجمين و هيويين نمي دانند آيا از قمر و خورشيد شعاع خارج مي شود يا اشعاع مي گردد يعني آيا پرتوي از آنها كسر مي شود و اين پرتو در اثر سوختن مواد مذاب دروني آنهاست كه حرارت و نور ايجاد مي كند يا نه حكماء درباره نور خورشيد و قمر و اينكه شعاع است يا اشعاع بحث مفصلي دارند و فيزيك دانهاي قرن اخير كه فقط در خواص اجسام بحث مي كنند آن را اشعاع مي دانند و لذا مي گويند عمر چشم يا قمر يا خورشيد مثلا فلان مدت است و البته اين تئوري و نظريه به جائي نرسيده و استدلال علمي ندارد به حدس و تخمين و ظن و گمان مبتني است امام عليه السلام مي فرمايد قمر بر آن مي افزايد و كسر مي گردد معلوم مي شود كه يك تجزيه و تحليل جذب و دفعي است كه قبض و انقباض مي كند و شعاع و اشعاع مي نمايد.