بازگشت

درس علوم طبيعي و ضرب سكه در اسلام


محمد بيهقي [1] از كسائي نقل مي كند كه روزي بر هارون الرشيد عباسي وارد شدم در ديوان خلافت نشسته بود و مقداري زياد درهم و دينار مقابلش بود يكي از آن دينارها را به دست گرفته و دستور داد همه را بين خدمه مخصوص او تقسيم كردند در آن يك درهم نقشي بود كه مطالعه مي كرد و در آن فكر مي نمود گفتم اي خليفه در نقش سكه خيلي نگاه كردي چه فكر مي كني.

هارون گفت آيا مي داني اول كسي كه در اسلام سكه زد كي بود گفتم تا آنجا كه اطلاع دارم عبدالملك بن مروان بود - هارون پرسيد علت سكه زدن و آن هم اين لوح و نقش و اين عبارت را ضرب كردن چيست؟

گفتم نمي دانم - گفت مي خواهي تو را مطلع كنم!! گفتم آري ميل دارم خبردار باشم گفت كاغذ در روم بيشتر از كاغذ مصر بود و نصرانيان هم اكثر به دين پادشاه روم بودند آنها براي



[ صفحه 214]



خودشان يك طراز و شعاري به رومي تهيه كرده بودند كه بالاي سر كاغذها نقش شده بود «مثل سرلوحه اوراق رسمي امروز دنيا كه هر كشوري علامت مخصوص و شعاري دارد و زير آن نام آن دولت نگاشته و چاپ شده است كه شير و خورشيد ايران زيباترين شعار كشور باستاني است يا عقاب شعار آلمان است و غيره»

در سرلوحه كاغذهاي رومي با يك نقشي زيبا اب و ابن و روح القدس نگاشته شده بود و تا طلوع اسلام اين اشعار باقي بود حتي روي سكه ها هم همين نقش را زدند.

چون دولت اسلام وسعت يافت اين نامه ها و سكه ها يا به اصطلاح امروز اسكناس ها در بين مسلمين هم رواج يافت و عبدالملك بن مروان يك روز متوجه اين نقش شد گفت آن را ترجمه كردند از اين معني كه شرك بود متأثر گرديد گفت در امر دين اسلام و اين سكه ها بايد فوري فكر كرد كه مقابل اين نقش ما هم در لباس ها و ظروف و كاغذها و سكه ها نقش تهيه كنيم - به عامل مصر نوشت كه پيشنهادات خود را در اين زمينه با مطالعه دقيق بفرستد چون آنجا هم كاغذ فنيقي و مصري بود و سابقه سكه داشت و بخشنامه اي صادر كرد كه تمام ممالك اسلامي آن روز سكه ها و سرلوحه نامه ها و شعار دولت هاي قبل از اسلام را كه رايج يا متروك هم بود بفرستند تا از ميان آنها يك شعار خاص براي سكه اسلام تهيه و تعيين نمايد.

نامه را به عبدالعزيز بن مروان پدر عمر بن عبدالعزيز به مصر نوشت كه در ميان مسلمين اين سكه ها را باطل كند و چون آنجا در ضرابخانه اي وسيله چاپ سكه بود همه آنها را محو نمايند و در لباس و پارچه ها و كاغذها و نقره و طلاها كلمه توحيد نقش كنند و اين جمله را نوشت «شهد الله انه لا اله الا هو» و اين كلمه توحيد شعار مسلمين بود تا زمان هارون الرشيد كه گفت تاكنون آن كلمه باقي است.

عبدالعزيز كه از آن سكه ها تهيه كرد به شام فرستاد عبدالملك بخشنامه اي صادر نمود كه كليه سكه هاي رومي را از بين ببرند و ديگر معامله با آن مسكوكات قدغن است هر كس با سكه رومي كه نماينده شرك است معامله كند معامله آن حرام و عقاب هم مي شود و به عمال خود دستور داد هر كس با سكه رومي معامله كند او را زجر و اذيت و حبس طولاني نمايند و حبس ابد كنند.

چون سكه در اسلام فراوان شد مقداري از آنها را به روم فرستاد پادشاه روم كه خبر يافت گفت بياوريد ترجمه كنيد براي او ترجمه كردند گفتند كلمه توحيد است او منكر شد



[ صفحه 215]



و غضب كرد و نامه اي به عبدالملك نوشت به چه مناسبت شعار روم و مسكوك رايج اين كشور را جمع و محو كردي اگر خلفاي قبل از تو اين كار را كرده بودند درست بود ولي تو خطا كردي و بدعت نمودي و اكنون يك هديه اي براي تو مي فرستم كه در كار خود تجديد نظر نمائي و انتظار دارم دستور دهي همان مسكوكات مورد معامله مردم باشد چه زيباتر از اين سكه و شعار به دست نمي آيد.

عبدالملك نامه پادشاه روم را خواند ديد لحن تهديد دارد پاسخ او را جايز ندانست و هديه او را قبول نكرد - پادشاه روم دوباره هديه را فرستاد گفت اگر كم بود بيشتر تهيه و تقديم شود و مطالبه پاسخ خود را كرد و پيغام داد من هم آنچه را تو دوست داري دوست دارم «يعني ميل دارم سكه هاي تو محو و نابود گردد».

عبدالملك باز هداياي پادشاه روم را برگردانيد و بار سوم ملك روم هديه را بيشتر فرستاد و باز مطالبه پاسخ نامه را نمود و خليفه را سوگند داد به حق عيسي كه آن هدايا را باز كند و مشاهده نمايد - عبدالملك پذيرفت و چون آن جعبه را گشودند ديدند در طلا و نقره به پيغمبر اسلام دشنام داده است سخت برآشفت و چهره در هم كشيد و سفير روم را بازگردانيد گفت پاسخ آن را مي فرستم.

عبدالملك دستور داد عقلا و خردمندان قوم را جمع كردند با آنها مشورت نمود كه چنين هديه اي به خصومت براي من فرستاده است چون عبارت روي سكه را ترجمه كردند همه غضبناك شدند گفت من بدترين فرزند اسلام باشم اگر پاسخ او را ندهم و در دشنام پيغمبر اسلام تحمل و بردباري كنم و اين كافر را به حال خود واگذارم و اين سخت ترين تصميمي بود كه خليفه براي جبران آن گرفت ولي راه عمل را نمي داند - گفت اي مسلمانان من مي خواهم كليه درهم و دينار مسكوك رومي را اول از كشورهاي اسلامي محو و برطرف كنم و بعد از روي زمين نابود سازم هر كس رأي داد تا يكي از مجرمين مورخين را به نام روح بن زنباع احضار كرد گفت رأي تو چيست در اين كار من چنين قصدي دارم كه راهش را نمي دانم روح بن زنباع گفت واي بر تو مثل محمد بن علي الباقر هست و تو از ديگران مشورت مي كني او از خاندان نبوت است و سرچشمه علم و دانش و فضيلت است از او بخواه كه براي تو نظريه بدهد.

عبدالملك نامه اي به عاملش در مدينه نوشت و به او داد گفت شخصا مي روي خدمت



[ صفحه 216]



محمد بن علي بن الحسين و با كمال احترام صد هزار درهم تقديم محضرش مي كني و سيصد هزار درهم براي مخارج او مي دهي كه با شتري تندرو و با آسايش و احترام كامل او را به شام بفرستي.

قاصد نماينده عبدالملك پول ها را گرفت و با شتري جمازه حركت كرد به مدينه حضور امام محمدباقر عليه السلام شرفياب شد جريان را به عرض رسانيد.

فقال الباقر عليه السلام لا يعظمن هذا عليك فانه ليس بشي ء من جهتين.

احداهما - ان الله عز و جل لم يكن ليطلق ما تهدوك به صاحب الروم في رسول الله (ص) و الاخري وجود الحيلة فيه.

قال و ما هي قال تدعوا في هذه الساعة بصناع فيضربون بين يديك سككا للدراهم و الدنانير و تجعل النقش عليها سورة التوحيد و ذكر رسول الله (ص) احدهما في وجه الدينار و الدرهم و الاخر في وجه الثاني و تجعل في مدار الدرهم و الدينار ذكر البلد الذي يضرب فيه و السنة التي تضرب فيها الدراهم و الدنانير و تعمد الي وزن ثلاثين درهما عددا من الاصناف الثلاثة التي عشرة منها وزن عشرة مثاقيل فتكون اوزانها جميعا واحدا و عشرين مثقالا فتجرئها من الثلاثين فتصير العده من الجميع وزن سبعة مثاقيل و تصب صنجات من قوارير لا تستحيل الي زيادة و لا نقصان فتضرب الدراهم علي وزن عشرة و الدنانير علي وزن سبعة مثاقيل و كانت الدراهم في ذلك الوقت انما هي الكسروية التي يقال لها اليوم البغليه لان رأس البغل ضربها لعمر بن الخطاب بسكه كسرويه في الاسلام مكتوب عليها صورت الملك و تحت الكرسي مكتوب بالفارسي «نوش خر» اي كل هينا و كان وزن الدرهم منها قبل الاسلام مثقالا و الدراهم التي كان وزن العشرة منها وزن ستة مثاقيل و العشرون وزن خمسة مثاقيل هي السميريه الخفاف و الثقال و نقشها نقش فارس ففعل عبدالملك ذلك و امره محمد بن علي بن الحسين ان يكتب السكك في جميع بلدان الاسلام و ان يتقدم الي الناس في التعامل بها و ان يتهدد بقتل من يتعامل بغير هذه السكك [2] .

چون نماينده عبدالملك خدمت امام محمدباقر عليه السلام رسيد و جريان را گزارش داد حضرت باقرالعلوم فرمود اين كار بزرگي نيست از دو جهت.



[ صفحه 217]



اول آنكه خداوند راضي نيست كه پادشاه روم به پيغمبرش دشنام دهد و آيه قرآن غلبت الروم شاهد اين معني مي باشد.

دوم آنكه با يك تدبير عاقلانه مي توان آن را محو و معدوم نمود.

پرسيد آن تدبير كدام است فرمود الان زرگرها را بخواه و دستور بده سكه ها بزنند و درهم و دينار از طلا و نقره تهيه كنند و در يك روي آن سكه سوره توحيد را نقش نمايند در روي ديگرش اسم خليفه و سال سكه و مكان استعمال را نقش نمايند تا هر كس آن را ديد بشناسد اين سكه در چه زمان به فرمان چه پادشاه در كدام كشور ضرب شده است.

فرمود دقت كنيد وزن اين دينار و درهم ها سنگين باشد سي نفر را بخواهيد كه ده نفر ده مثقالي و ده نفر شش مثقالي و ده نفر پنج مثقالي ضرب بزنند فرمود درهم را ده مثقالي و دينار را هفت مثقالي ضرب نزنند كه مزيت و برتري بر سكه هاي خارجي داشته باشد و در آن وقت سكه هاي رايج بين مردم عراق عرب و عجم مقداري سكه بغليه بود كه سر قاطري را سكه زده بودند آن هم مال زمان كسري بود و در يك روي آن نوشته بودند «نوش خر» كه ده عدد آنها مساوي با شش عدد از اين سكه ها مي شد.

قاصد عبدالملك برگشت دستور امام محمدباقر عليه السلام را تماما ابلاغ كرد عبدالملك هم فوري دستور داد زرگرهاي شام جمع شدند و سكه زدند و اين سكه ها را تقسيم و توزيع به بلاد و امصار و شهرهاي اسلامي نمايند و باز بخشنامه صادر كرد كه پس از رسيدن و توزيع اين سكه ها هر كس معامله اي به غير از سكه درهم و دينار اسلامي كند كشته خواهد شد.

عبدالملك بن مروان از آن سكه ها با سفيري نزد ملك روم فرستاد و گفت تو قادر نخواهي بود كه نام خداي يگانه را محو كني زيرا مسلمين در سرتاسر كشورهاي اسلامي نام خداي يگانه را به هيچ قيمتي نمي فروشند و از مسكوك غير از نام خدا معامله نمي كنند با اين مقدمه تاريخي ثابت مي شود كه ضرب سكه اسلام به اين ترتيب به تعليم حضرت امام محمدباقر (ع) بوده است.


پاورقي

[1] كتاب المحاسن و المساوي ج 2 از محاسن المسامره به نقل اعيان الشيعه ص 54 ج 4.

[2] به نقل اعيان الشيعه ص 58 ج 4.