بازگشت

مديحه حزين




به درگاه قدر تو يا ذالمفاخر

اكابر بسوده جبين چون اصاغر



ز حب تو زينت گرفته بواطن

ز فضل تو رتبت گزيده ظواهر



ز ذاتت تخالف بهشته طبايع

ز مهرت تنازع نبشته عناصر



عرض نيستي اي رهين تو اعراض

تو جوهر نئي اي معين جواهر



تو فرزند زين العبادي و نامت

محمد علوم نبي را تو باقر



تو پنجم امامي و اين پنج حس را

نتيجه شدي اي شعور مشاعر



تو را هشت خلد مخلد محافل

تو را نه سپهر مقرنس معابر



مظاهر بود مر صفات خدا را

تو هستي يكي زان مجلا مظاهر



بگويم چه باشي و ماننده بر كه

چو نسبت به شخص تو ناقص نظاير



زده خلق هشام عبدالملك را

به پا بوسه گشته معاشر مباشر



ز دور تو اما پراكنده يكسر

خيو برزخ سفلگان معاصر



بلي خلق از زندگي رويگردان

شده همسر مردگان مقابر



ز تو شرمسار است هر جا نواهي

ز تو سرفراز است هر جا اوامر



بود حب تو هم چو فردوس نافع

ولي هست بغض تو چون نار خاسر



تو يك مورد آيات را از موارد

تو يك مصدر الطاف را از مصادر



به باب تو كوه وقار است ساكن

به كوي تو چرخ كمال است داير



چو مهره ترا هست بر كف مبرهن

غيوب و خواطر سرائر ضماير



تماشاگهت نيست دنياي فاني

ترا ساحت عالم جان مناظر



من و دانش تو زهي عقل كودن

من و خدمت تو زهي فهم قاصر



حزين چونكه عاجز بود از مديحت

شود در دعا حتم اشعار شاعر



الا تا كه مشمول نور است مؤمن

الا تا كه مرهون نار است كافر



محبت به سوي هدايت مراجع

عدويت بگوي ضلالت مسافر



اثر شاعر معاصر حزين بروجردي





[ صفحه 221]